خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال امیلی در پاریس + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال امیلی در پاریس هستید. ما را با ادامه این مطلب همراهی کنید. سریال امیلی در پاریس ساخته شخصِ دارن استار است، همان نویسنده / تهیه کننده‌ای که سریال محبوب آمریکایی‌ها یعنی”جنسیت و شهر” را تولید کرده بود، حالا امیلی در پاریس حکم ادامه معنوی همان اثر را دارد – اما در شهری متفاوت. “امیلی در پاریس” مملو از مثلث‌های عاشقانه، ماجراهای بد، دوستان دیوانه و کمد لباس‌های برجسته و شیک در شهر چراغ‌ها است، در واقع این سریال نگاهی عجیب به ماجراها و سو استفاده‌ از مهاجران جوان در پاریس است. این سریال از شنبه تا پنجشنبه راس ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش می شود و ساعت های تکرار آن عبارتنداز؛ ۰۱:۰۰ ، ۱۰:۰۰ و ۱۴:۰۰

قسمت ۱۱ سریال امیلی در پاریس
قسمت ۱۱ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۱۱ سریال امیلی در پاریس

میندی تو خونه لباسی جذاب میپوشه و به امیلی نشون میده و میگه چطوره؟ او تایید میکنه و میگه خیلی جذابه. همان موقع کامیل به امیلی پیام میده و میگه باید درباره یه موضوعی باهم حرف بزنیم میام شرکت امیلی استرس میگیره که درباره چی میخواد حرف بزنه، او درباره گابریل به میندی میگه. امیلی میخواد به شرکت بره که میبینه گابریل داره اسم رستورانو عوض میکنه و بهش میگه چی میخوای بزاری؟ او بهش میگه هنوز با آنتوان به یه نتیجه نرسیدیم سپس امیلی از اونجا میره. وقتی به شرکت میرسه امیلی میبینه که مشتری او را سیلوی به لوک داده و بهش میگه برند چامپر مشتری من بود! سیلوی میگه وقتی دیدم تو فرانسوی بلد نیستی گفتم دست لوک باشه بهتره امیلی میگه باسه پس لازم نیست من تو جلسه باشم دیگه؟ سیلوی میگه نه باید باشی امیلی از اینکه نتونسته از دست روبرو شدن با کامیل فرار کنه ناراحت شده سپس همکارشون میاد و میگه کامیل اومده و سراغ امیلی را میگیره. امیلی پیشش میره و باهمدیگه به جلسه میرن. اونجا لوک پیشنهاد تبلیغاتیشو پخش میکنه بعد از کمی صحبت کردن کامیل به امیلی میگه ما بریم یه جا حرف بزنیم امیلی میگه آهان درباره کار؟ سپس رو به سیلوی میگه شما هم میخواین باهامون بیاین؟ سیلوی قبول میکنه. امیلی فکر میکنه کامیل جلوی سیلوی چیزی درباره گابریل نمیگه اما کامیل شروع میکنه به حرف زدن و میگه یکدفعه دقیقه نود از رفتنش به نورماندی منصرف میشه اونم واسه چی؟ چون پای یه مرد در میونه!

سیلوی جا میخوره که کامیل میگه اونجوری که فکر میکنی نیست سپس درباره رستوران بهش میگه وقتی کامیل میره به سرویس سیلوی به امیلی طعنه میزنه و میگه پس با دوست پسر کامیل رو هم ریخته بودی آره؟ داری کم کم فرانسوی میشی! امیلی میگه نه ما فقط دوستیم هیچی بینمون نیست تازه من آخر هفته قراره با متیو برم به سفر. وقتی سرکار برمیگرده میندی به امیلی پیام میده که یادش نره شب با دوستاش بیان امیلی میره پیش لوک و اون یکی همکارشو دعوتشون میکنه اما اونا بهش میگن که علاقه ای به کلوب رفتن ندارن اما لوک قبول میکنه. به خاطر همین شب کامیل به خانه امیلی میره تا از اونجا باهمدیگه برن. میندی از اونجایی که برگه ی دعوت نامه اش را نبرده کلوب اجازه نمیدن بخونه و میره دم در سرویس بهداشتی میشینه تا بهش اجازه بدن یه آهنگ بخونه. میندی به امیلی پیام میده امشب اصلا شب خوبی نیست اگه میتونه نیان اما امیلی کاری نمیتونه بکنه. امیلی با کامیل و لوک به کلوپ رفتن و اجراهاشون میبینن در آخر اجرای میندی را میبینن که همگی از خوندنش خوششون میاد. موقع برگشت به خانه که از روبروی رستوران رد میشن امیلی به کامیل میگه هنوز چراغ ها روشنه نمیخوای بری باهاش حرف بزنی؟ کامیل میگه اگه منو میخواد و دوست داره که به رابطه برگردم باید تلاش کنه و بیاد سمتم و بعد از خداحافظی از اونجا میره.

میندی از امیلی میپرسه داری چیکار میکنی؟ امیلی میگه کاری که درسته البته منم آخر هفته با متیو مردی که مجرده میرم سفر میندی میخنده و راهی خونه میشن. فردای آن روز تو شرکت جلسه ای ترتیب داده شده که برای چمدان هایشان تبلیغ کنن این پروژه که برای همکار و دوست سیاه پوست امیلی هست پیشنهادشو ارائه میده که صاحب برند ازشون میخواد تا یخورده هیجان انگیزتر باشه مثل تبلیغ پیرکادو امیلی پیشنهاد میده و میگه میشه با پیرکادو صحبت کنیم و یه همکاری داشته باشیم آنها خوششون میاد و میگه این خوبه. بعد از چند ساعت چمدانی میفرست با طرح پیرکادو که برای امیلی تو شرکت فرستادن دوست امیلی باهاش بحث میکنه و میگه مشتری منو از چنگم درآوردی دیگه دوستم نیستی و میره. امیلی با متیو با همان چمدان سوار قطار میشن که گابریل به امیلی زنگ میزنه و ازش میخواد تا نره چون اصلا نمیتونه ازش دست برداره و بهش فکر نکنه امیلی میگه من نمیتونم این کارو به کامیل کنم اون دوستمه! متیو حرف های اونارو میشنوه و وقتی میفهمه او به گابریل حس داره میگه ببخشید اما من نمیتونم اینجوری و از قطار پیاده میشه و امیلی تو قطار میمونه و میگه بزار حداقل حرفمو بزنم! گابریل دوست پسرم نیست!…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا