خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی خواهران و برادران
کنعان تو تراس خانه وایساده و داره فکر میکنه که سوزان میره پیشش و میگه میخوام بخوام تو نمی خوابی؟ کنهان میگه نه و سوزان میره. شنگول آیبیکه را سرزنش میکنه که چرا تو خودتو نخود هر آش می کنی؟ اون پسر با قدیر دعوا کرده آنها هم با قدیر بودن تو چرا همچین کاری کردی؟ آیبیکه میگه مارو تحقیر کردن بهمون گفتن بی حیا! منم نتونستم تحمل کنم! شنگول میگه باباتون داره میاد چیزی نگین که حوصله غرغراشو ندارم! دوست های دوروک و هاریکا تو گروه در حال حرف زدن درباره جشن هستن که هاریکا عصبی میشه و از گروه لفت میده دوروک بهش زنگ میزنه و ازش میخواد تا خودشو ناراحت نکنه و بهش فکر نکنه هاریکا میگه باشه ولی فردا خودم حال اون سوزیو میگیرم. ملیسا به اتاق دوروک میره و بهش میگه چرا باید همچین حرفیو همینجوری بزنه! دوروک عصبی میشه و میگه چون مریضه و میخواسته فقط یجوری همه چیزو بهم بریزه! سپس ملیسا میگه تو چرا سر عمرو میخواستی بکنی تو توالت؟ چرا انقدر اذیتشون میکنی؟ دوروک میگه چون دوست دارم چون میدونستم که کثافتن! ملیسا بهش میگه ای کاش باهاشون اینجوری نمیکردی و پشیمون بودی اونا مادر و پدرشونو از دست دادن و میره. کنعان گاو صندوق را باز میکنه و میگه تو که گفتی گوشواره ها اینجان پس کو؟ سوزان میگه مگه نیست؟ همونجا بود که! کنعان میگه خیلی عجیب نیست که گوشواره تو گم میشه و آکیف از سر همون واسه نباهت میگیره؟ این ماجرا اصلا عادی نیست! سپس باهمدیگه بحث میکنن و کنعان میگه نکنه تو واقعا با آکیف سر و سری داری؟ سوزان مقابله به مثل میکنه و میگه میفهمی چی داری میگی؟ معلوم هست؟ الان میفهمی که منو به چی متهم کردی؟ کنعان گذشته اش را به روش میاره و باهمدیگه حسابی دعوا میکنن. قدیر کفش های عمر را داره چسب میزنه که عمر با دیدنش میره پیشش و میگه چیکار میکنی قربونت برم؟ ببخشید خیلی بد حرف زدم! عمر میگه میخوام کار کنم قدیر مخالفت میکنه که عمر میگه باشه پس بعد از مدرسه و نوشتن تکالیفم برم قدیر قبول میکنه.
فردای آن روز ملیسا سر میز صبحانه میشنوه که مادرش داره با مدیریت مدرسه حرف میزنه و میگه نمیخوام دیگه اون بچه ها اونجا باشن سپس به آکیف میگه قدیر و اورهان را هم از مدرسه اخراج کنن. ملیسا با ناراحتی میره ولی دوروک حسابی خوشحال میشه. عمر یونیفرم مدرسه اش را تو چوب لباسی میزاره و به آسیه میگه واسه اولین بار تو این یونیفرم حس خوبی میگرفتم انگار داشتم به خوبی پیش میرفتم واسه تغییر زندگی و بهتر شدن آینده آسیه میره پیشش و میگه فقط با یه لباس؟ ما اگه پیش هم باشیم از پس همه چیز برمیایم و اصلا به این لباس احتیاجی نداریم و همدیگر را بغل میکنند. اولجان و آسیه میخوان به مدرسه برن که قدیر سوییچ ماشینو میگیره و میگه دیگه سمت اون مغازه هم نمیرین! آنها به مدرسه میرن که هاریکا به سمتشون میره و به دوروک میگه خوب با اینا چیکار کنیم؟ دوروک میگه هیچی کارب لازم نیست بکنیم! به اورهان خبر میدن که مدیر میخواد ببینتت وقتی میره مدیر بهش میگه که اخراج شده و صاحب های مدرسه دیگه نمیخوان که اونجا باشه سپس میگن که بچه هاتونم اخراج شدن و پول ثبت نام مدرسه و کارکرد شمارو هم میدن. نگهبان ها به درب ورودی میان و به آیبیکه و اولجان میگه که اخراج شدن سپس از اونجا میرن. اورهان بچه ها را میبینه و تو حیاط صداشون میزنه و میگه چیشده؟ منو هم اخراج کردن سپس آنها توضیح میدن که ماجرا از چه قراره. شنگول پیش آسیه اینا رفته و باهمدیگه در حال حرف زدن هستن که میبینه بچه هایش با قدیر دارن میان. ازشون میپرسه خیر باشه چه زود اومدین؟ اورهان خبر اخراج شدن خودش و بچه ها را میده.
همگی شوکه میشن و میگن حالا باید چیکار کنیم؟ شنگول میگه تقصیر قدیره که عمر میگه داداشم از من و اولجان دفاع کرد که دعوا شد! اولجان هم تایید میکنه ولی قدیر عذرخواهی میکنه و میگه تقصیر من بود ببخشید. شنگول با آیبیکه بیرون میرن تا کمی هوا بخورن، آنها تو پارک میشینن و آیبیکه مدام گریه میکنه شنگول اونو دلدادی میده. تو مسیر برگشت آیبیکه با کلافگی میگه تو گفتی ما پول دادیم نمیتونن مارو بیرون کنن چیشد پس؟ شنگول میگه فکر نمیکردم همچین کاری کنن! آیبیکه میگه خیلی از کارم پسیمونم ای کاس میشد زمانو به عقب برگردوند شنگول میگه خوب اگه برنمیگرده ما برمیگردونیم آیبیکه میپرسه چجوری؟ او میگه میریم ازشون عذرخواهی میکنی و میگی که دروغ گفتی آیبیکه میگه اینجوری مارو میبخشن؟ شنگول میگه نمیدونم شاید و شانسمونو امتحان میکنیم و میرن. اورهان به خانه و زندگیش نگاه میکنه و گریه میکنه که باید چیکار کنه اولجان دلداریش میده و سعی میکنه آرومش کنه. قدیر تو مسیر رفتن به مغازه مهمت به خاطراتش با مادر و پدرش و اتفاق های اخیری که افتاده فکر میکنه. قدیر به مغازه مهمت میره و خودشو معرفی میکنه سپس سوییچ ماشینو بهش پس میده و میگه هروقت پول دستم اومد میام خورد خورد بهت پس میدم مهمت میخنده و مشتی تو شکمش میزنه و بهش میگه من مگه بانکم؟ داداشات اومدن پولو یکجا بردن یکجا هم میخوام اگه نمیتونی بدی کاریو که اونا باید انجام میدادنو انجام بده! قدیر میپرسه چه کاری کنم؟ مهمت چاقویی بهش نشون میده و میگه به یارو هست پولمو نمیده میری و تو یه پاش ضربه میزنی اینجوری بی حساب میشیم بری خودش میفهمه که از طرف منی! قدیر جا میخوره و میبینه که چاره دیگه ای نداره……
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس