خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۱ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی آن ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۱۱ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو 

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۱۱ سریال ترکی عشق از نو 

صبح وقتی که زینب بیدار میشود و خودش را کنار فاتح می‌بیند، عصبانی شده و با فاتح بحث میکند. فاتح میگوید که او تقصیری ندارد و زینب خودش پیش او دراز کشیده است. شوکت، فاتح را صدا زده و از او میخواهد که آماده شود تا همراه او به ماهیگیری برود. فاتح از حرفهای شوکت سر در نمی آید و شوکت از یادگار میخواهد که فاتح را آماده کند. یادگار به فاتح لباس مخصوص برای دریا میدهد و او را با بادگیر و چکمه راهی میکند. در خانه فهمی، سلین از اورهان دفاع میکند تا خانواده بگذارند که اورهان با آنها سر میز صبحانه بنشیند. فهمی با اکراه قبول میکند و مقدس از کوتاه آمدن فهمی عصبی می شود. در قایق، شوکت از فاتح کار می کشد و از او میخواهد کف قایق را تمیز کند.‌سپس به او ماهی میدهد تا پاک کند. ‌کمی بعد، اورهان به قایق می آید و میخواهد کار کند، اما شوکت به او میگوید که باید به خانه پدر زنش برود و حق کار کردن ندارد.او از فاتح میخواهد که اورهان را داخل دریا بیندازد. اورهان نیز از ترس شوکت، اورهان را داخل آب پرت میکند. در خانه، همه همسایه های یادگار جمع شده اند تا به بهانه دیدن زینب، در مورد زندگی او کنجکاوی کنند.

زینب از سوالهای آنها در مورد آمریکا و ازدواجش کلافه می شود. در خانه فهمی، مقدس با ایرم صحبت کرده و میگوید که قصد دارد به خانواده زینب نزدیک بشود تا بتواند به خواسته خود برسد و در ظاهر خودش را خوب و صمیمی نشان دهد. او حاضر شده و به سمت خانه شوکت می رود. در آنجا او با دیدن جمعیت همسایه ها در خانه متعجب می شود. زینب نیز از آمدن مقدس جا خورده است. مقدس با خوشرویی میگوید که برای سر زدن به نوه اش آمده است. همسایه ها مدام مقدس را سوال پیچ می‌کنند. ‌کمی بعد در می زنند و وقتی زینب فادیک، دوست صمیمی اش را که بعد از مدتها به آنجا آمده می‌بیند، به شدت خوشحال می شود. فادیک با تصور اینکه زینب با ارتان ازدواج کرده است، پیش مقدس می نشیند و از پسر او تعریف میکند. زینب سریع به او علامت میدهد و سپس او را به آشپزخانه می برد و از او میخواهد هیچ چیز نگوید. او سپس میخواهد با فادیک به سمت اسکله برود. مقدس می‌گوید او نیز کنجکاو است که محل کار شوکت را ببیند. آنها همگی به اسکله رفته و مقدس با دیدن فاتح با لباس ماهیگیری متعجب و عصبی می شود. زینب از ترس اینکه فادیک مقابل فاتح چیزی. او لو ندهد، از او میخواهد با یکدیگر به کافه بروند. مقدس با ایرم تماس گرفته و در مورد فادیک به او خبر میدهد و میگوید که از طریق او می توانند اطلاعات زندگی زینب را به دست بیاورند. فاتح تا آخر شب با شوکت در دریا است و حسابی خسته می شود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا