خلاصه داستان قسمت ۱۲۰ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۲۰ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۲۰ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۲۰ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۲۰ سریال ترکی خواهران و برادران

بچه ها تو کافه جمع شدن که تولگا دوباره میاد و میگه بچه ها چخبرها؟ حاضرین ترم جدیدو شروع کنیم؟ عمر با تولگا کل کل میکنه و میگه بالاخره گیرت میندازم بحث آنها در حال بالا گرفته که اکیف و رسول با مدیر مدرسه به اونجا میرن و اکیف میگه چخبرتونه؟ چرا هر سری میبینمتون در حال دعوا کردنین؟! بعد از کمی حرف زدن مدیر مدرسه پوستر نماینده دانش آموزان را نشون میده و میگه هرکی میخواد میتونه داوطلب بشه سپس از اونجا میره. دوروک میگه چیز باحالیه باهاش حال کردم کان میگه آره باهاش حال میکنی تو حتما شرکت کن دوروک میگه چی گفتی؟ کان میگه تو دوست داری جلب توجه کنی دیگه واسه همین گفتم دوروک میگه باشه و واسش سر تکون میده. اوگولجان میگه من اگه کاندید بشم ۱۰۰٪ قبول میشم ولی نمیخوام شرکت کنم میزارم شماها شرکت کنین سپس به عمر پیشنهاد میده عمر میگه من که نه یهو جوش میارم میریزم همه چیزو بهم ولی آسیه میتونه این کارو بکنه آیبیکه میگه آره اونجوری جلوی هر کاریو میتونیم بگیریم تو مدرسه منم بهت رای میدم آسیه میگه نمیدونم باید درباره اش فکر کنم. اورهان پیش یکی از آشناهاش میره تا ببینه میتونه پولی واسه اجاره جور کنه یا نه که دست از پا درازتر به طرف خانه برمیگرده. دوروک میره اسمشو تو لیست کاندیدا مینویسه که آسیه پشت سرش میره دوروک میگه اینجا چیکار میکنی؟ نکنه میخوای کاندید بشی! آسیه میگه بچه ها میگن بشم ولی خودم دو دلم، دوروک میگه خیلی خوب اگه میخوای کاندید بشی من خودمو میکشم کنار تا شانس قبولی داشته باشی آسیه میگه خیلی از خودت مطمئنیا! دوروک میگه پس چی؟ کجا همچین پسر خوشتیپ و جنتلمنیو پیدا میکنن آسیه میخنده و میگه یهتره زیاد به خودت غره نباشی فروتن بودن خوبه اینجوری شاید بهت رای دادم و از اونجا میره.

رسول پیش سوزان در شرکت میره و ازش میپرسه هنوز از دست من عصبی؟ نبخشیدی منو؟ سوزان باهاش سرسنگین حرف میزنه و در آخر میگه کار دارم باید به کارهام برسم آکیف که از پشت در حرفاشونو شنیده بعد از رفتن رسول پیش سوزان میره و میگه چیشد؟ به خاطر اینکه هنوز طلاق نگرفته باهاش سرسنگین حرف میزدی؟ سپس میخنده و میگه آرزوته که فامیلیه رسول روت باشه آره؟ صدات کنن سوزان کایا و میخنده و میگه با آیلا حرف میزنم یه روز فامیلیشو بهت قرض بده و با خنده میره که سوران سمتش خودکار پرت میکنه و میگه خدا ازت نگذره! شب هاریکا و سوزی به خانه عمر و آسیه اومدن تا همگی باهم کیسه های قلب کوچیکی که برای فروش در روز ولنتاین میخوان بفروشن را درست کنن و از طرفی درباره انتخابات صحبت کنن. آنها همزمان در حال درست کردن قلب ها و حرف زدن درباره شعارهایی که باید آسیه ازشون استفاده کنه آسیه پیشنهاد میده تا وعده بده مثلا به جای دوتا میتونن ۱۰تا کتاب از کتابخانه بگیرن عمر میگه واقعا با این وعده میخوای رای جمع کنی؟ آسیه میگه خوب شما چی میگین؟ عمر میگپه مثلا میتونی بگی تا ۱۲ کتایخانه بازه و قرار نیست زودتر بسته بشه سپس اوگولجان میگه این شعارها که رو من یکی اصلا تاثیر نداره هاریکا هم میگه ما تمام تلاشمونو میکنیم که از اون مدرسه خلاص بشیم سپس پیشنهادشو میده و میره. دوروک با کان و برک در خانه نشسته و درباره شعارهای انتخابیش باهاشون حرف میزنه و میگه نظرتون چیه درباره نگشتن جا واسه جای پارک؟ مثلا دو نفر را جلوی در میزاریم تا سوییچ را از بچه ها بگیرن برن ماشینو پارک کنن برک حسابی خوشش میاد و میگه بدجور پشتتم ، کان میگه ولی کسایی که ماشین ندارن درباره این طرح تو هیچ حسی ندارن دوروک میگه برای اونا یه طرح دیگه میریزیم تا به چشمشون بیاد.

فردای آن روز اورهان وقتی به خانه برمیگرده صدای دعوای شنگول با یه نفر را میشنوه شنگول مدام میگه تو پولی را کل ازم گرفته بودی را پس ندادی! اما اون زن میگه به ولله که دادم اورهان میره پیششون و میگه چیشده؟ اون زن ماجرارو تعریف میکنه که اورهان میگه واقعا؟ یعنی داره یه چیزهایی یادت میاد آره؟ سپس خداروشکر میکنه اورهان رو به اون زن عذرخواهی میکنه و میگه برین شما بالاخره یادش میاد که پس گرفته ازتون‌ اورهان به شنگول میگه الان که داریم میریم دکتر بهش بگو که یادت اومده قضیه پول دادنتو. دوروک و کان و برک زودتر ار همه به مدرسه رفتن و سالن را آماده کردن‌ بچه ها کم کم به مدرسه میان که به همشون یه بروشور میده بعد از چند دقیقه آسیه و بقیه به اونجا میان که دوروک به آسیه میگه بالاخره اومدین؟ واست آرزوی موفقیت و شانس میکنم آسیه میگه زیادی از خودت مطمئنی، جوجه را آخر پاییز میشمارن دوروک میگه هنوز دیر نشده برای آبروریزی میتونی پا پس بکشی! آسیه میگه وقتی میبینمت بیشتر جریح میشم که تو این رقابت بمونم عمر میخواد با بچه ها صحبت کنه و بهشون چیزی بگه که چشمش به امیر و دورا و اوزگه می افته و خشکش میزنه آنها با دیدن اونا جا میخورن که امیر بهشون میگه خسته نباشید بچه ها واسه تلافی آماده این؟ و میره‌. عمر اوگولجان را اروم میکنه و میگه قراره فقط تو زنگ تفریح ببینیمش اون موقع من پیشتم اتفاقی نمی افته خیالت راحت. آنها سر کلاس میرن که مدیر بوراک میاد میاد و میگه همکلاسی جدید دارین و امیر و دورا و اوزگه وارد میشن اوگولجان و بقیه کلافه میشن. انها کمی باهم دیگه کل کل میکنن که استاد بهشون میگه خوبه زبون بازی میکنین فقط دلم میخواد بیاین پای تخته و چیزی نگین…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا