خلاصه داستان قسمت ۱۲۱ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۲۱ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۱۲۱ سریال ترکی تردید (هرجایی)
قسمت ۱۲۱ سریال ترکی تردید (هرجایی)

خلاصه داستان قسمت ۱۲۱ سریال ترکی تردید (هرجایی)

هازار بعد از دادن نامه به دست میران به خانه برمی گردد و به پدر و برادر و خانواده اش می گوید نامه ای که دلشاه برایش نوشته بود بالاخره پیدا کرده و به میران نشان داده. او هم دیگر به عزیزه اعتماد نخواهد کرد و از انتقامش دست خواهد کشید. نصوخ می گوید: «انقدر مطمئن نباش. آب می ایستد، خورشید طلوع نمی کند ولی عزیزه از انتقامش دست نمی کشد! من او را میشناسم. » ولی هازار به گفته اش اطمینان دارد. ریان منتظر میران و شوکران در حیاط است. شوکران از ریان می پرسد: «تو دختر هازار هستی. » و ریان با نگرانی نگاهش می کند. هازار که فهمیده که نامه را یارن در اتاقش قایم کرده بود به اتاق او می رود و می گوید: «به خاطر آن نامه من داشتم جانم را از دست میدادم. ما عذاب کشیدیم ولی تو حتی عذاب وجدان هم نگرفتی؟! برایت متاسفم که جواب محبت را این گونه میدهی. » یارن همه چیز را انکار می کند و هازار دیگر او را باور نمی کند و می گوید: «از این به بعد سر راه هیچ کدام از اعضای خانواده ام قرار نمیگیری در غیر این صورت این جریان را فاش میکنم. از این به بعد جز خانواده ی من نیستی. »

و یارن در تنهایی گریه می کند. شوکران درگیری میران و هازار را برای ریان سر مزار توضیح می دهد و این که هازار نامه دلشاه را به میران داده و میران به شدت پریشان شده و ریان همه جا را دنبال میران می گردد. میران در کنار تاب بالای تپه نشسته و ذهنش درگیر است. او برای یک لحظه دلش می خواهد خودش را از پرتگاه پایین بیندازد که ریان دست او را می گیرد و او را از خیالات بیرون می آورد. میران نامه مادرش را به ریان می دهد تا بخواند. ریان می گوید: «۲۸ سال مادربزرگت راه نشانت داده از این به بعد اجازه نده این نامه راهنمای تو باشد. » میران می گوید: «خسته شده ام. آن قدر در بی خبری و تاریکی زندگی کردم. » فیرات از اسما می پرسد که آیا حرف هایی که هازار به او زده صحت دارد یا نه؟ اسما می گوید: «هازار راست می گوید. او و دلشاه عاشق هم بودند و اصلان بی ها او را به زور عروس کردند و محمد همیشه او را شکنجه میداد. » فیرات مثل دیوانه ها فریاد می زند که چرا این همه سال سکوت کرده و به میران چیزی نگفته؟ و می رود تا همه چیز را به میران بگوید. اما اسما مانع او می شود و می گوید: «دلشاه زن پاکی بود ولی اگر چیزی بگویی ممکن است این شبه در ذهن میران به وجود بیاید که مادرش بی عفتی کرده و داغون خواهد شد. » فیرات مجبور می شود سکوت کند.

حنیفه با هارون تماس می گیرد و می گوید: «هازار نامه را به میران داده. » هارون می گوید: «حالا باید منتظر عکس العمل عزیزه باشیم. » شوکران که ذهنش درگیر هازار است، عزیزه می آید و می پرسد: «رفتی قبرستان دو قطره اشک ریختی و دل میران را به دست آوردی. ولی خیال خام کردی. تو فرصت عوض کردن ذهن میران را نداری. » شوکران می گوید: «به زودی به خود میران حساب پس خواهی داد. و میران به تو خواهد گفت که در قبرستان چه اتفاقی رخ داد. » عزیزه تلاش می کند که کسی که حنیفه را زندان انداخت و کسی که سلطان را از تیمارستان بیرون آورده همان کسی است که یادداشت ها را می فرستد پیدا کند. اما سرنخی در دست ندارد و همه چیز به بن بست می رسد. هارون با یک دسته گل و جعبه ای که لباس عروس دارد به دیدن یارن می رود. یارن می گوید: « من هیچ علاقه ای به ازدواج ندارم. این هدیه ها را بردار و گمشو! » هارون دست یارن را فشار می دهد و می گوید: «تو این لباس را میپوشی و عکس می گیری و برایم میفرستی وگرنه خیلی برایت بد خواهد شد. » یارن با خشم به داخل خانه برمی گردد و به پدر و مادرش التماس می کند ت او را از دست هارون روانی نجات دهند! اما انها به او توجهی نمی کنند.

 

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا