خلاصه داستان قسمت ۱۲۱ سریال ترکی گودال

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۲۱ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

خلاصه داستان قسمت ۱۲۱ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال ترکی گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۱۲۱ سریال ترکی گودال

یاماچ و بقیه همچنان خانه قاضی صیف الدین را زیر نظر دارند و مشخص است که همگی کلافه شده اند. وارتلو می گوید: «از دور که نگاه میکنی غیرممکن به نظر میرسه. ولی وقتی بهش نزدیک میشی نقطه ضعف هاش معلوم میشه.. » بعد هم همراه مدد جلوتر می رود تا همه چیز را بررسی کند. چتو و جومالی همچنان در انباری زندانی هستند و از طریق لوله کمی با هم حرف می زنند. جومالی به او می گوید: «من آدم این کاره م. مثل خودشون. نمیذارم به یه تار موت آسیب برسه. » چتو می خندد و می گوید: «من مو ندارم!! ولی نگران نباش من خودمم این کاره م. » جومالی در حال بررسی همه چیز است که درون جعبه ای طناب پیدا می کند.
جلاسون مته را به بیمارستان می رساند و بعد هم چون به شخصی به اسم مصطفی قول داده بود ماشین را برایش بیاورد و نتوانسته بود مصطفی یکی از افراد او را حسابی کتک می زند و بعد هم از جلاسون می خواهد به دیدنش برود. جلاسون خودش را به نمایشگاه ماشین او می رساند و مصطفی خان بدون مقدمه می گوید: «من عکسای ماشینی که قرار بود بهم تحویل بدین رو به مشتری نشون دادم و اون پول ماشینو برام آورد. حالا که از ماشین خبری نیست من این پولو چیکار کنم؟ میتونم هم برگردونمش ولی باید یا طحالم رو بهش بدم یا کلیه ای چیزی! » او جلاسون را تهدید می کند و از او می خواهد که زودتر ماشین را برایش پیدا کند و بیاورد.

مدد بعد از بررسی آن خانه از نزدیک رو به همه می کند و می گوید که پشت خانه کلبه ای وجود دارد که کسی هم به کلبه کاری ندارد. و احتمال زیاد از آن کلبه به خانه تونلی وجود دارد. یاماچ مدت زیادی را فکر می کند و بعد هم همراه وارتلو سراغ رشید فضل الله می رود و دارویی که باعث دل درد می شود را روی میز او می گذارد و بعد هم از او می خواهد که آن را در لیوان یکی از مهمان ها بریزد. رشید می گوید: «من گفته بودم منو قاطی چیزی نکنین. » یاماج و وارتلو سعی می کنند هرطور شده او را راضی کنند تا بتوانند به طریقی داخل خانه بشوند. خدیجه و آکشین هنوز هم در خانه عایشه هستند. خدیجه هنوز به خودش نیامده و از آتش سوزی خانه هم خبر ندارد. او سراغ آکشین می رود و از او سراغ البوم بچه هایش را می گیرد. عایشه برایش توضیح می دهد که خانه سوخته است. خدیجه دیوانه شده و می خواهد آکشین را حسابی کتک بزند اما عایشه جلویش را می گیرد و مشت ها به سر و صورت خودش می خورد. جلاسون سر می رسد و مادرش را کنار می کشد. خدیجه به شدت گریه می کند و از جلاسون می خواهد که چیزی از پسرهایش را پیدا کند تا به ان دلگرم باشد. جلاسون او را به خانه سوخته می برد و خدیجه فقط می تواند تیله ای را پیدا کند. جلاسون او را به خانه عایشه برمی گرداند و بعد هم در دستشویی به شدت گریه می کند. کاراجا از پشت در صدای او را می شنود و چشمانش پر می شود.

جومالی در انباری به دروغ وانمود می کند که با گوشی تلفن مشغول صحبت با کسی است. نگهبان ها سر می رسند و کمی با او درگیر می شوند. در همین حین جومالی گوشی یکی از آنها را برمیدارد و بعد هم به شماره یاماچ فکر می کند تا بتواند به او زنگ بزند. او بعد از چند بار تلاش بالاخره موفق می شود شماره یاماچ را بگیرد. یاماچ با شنیدن صدای او متعجب می شود و از او می پرسد که کجاست و جومالی جواب میدهد: «ته جهنمم. آدما منو گرفتن و یه جایی حبسم کردن. یه جایی شبیه کارخونه ی متروکه س. » جومالی وقتی می بیند که نمی تواند توضیح بیشتری بدهد تا انها بتوانند او را پیدا کند می گوید قطع کند تا خودش راهی پیدا کند. یاماچ هم سراغ علیچو می رود. کمی بعد دوباره گوشی یاماچ زنگ می خورد و جومالی می گوید که بالای پشت بام رفته اما جایی را نمیشناسد و کلی هم نگهبان مسلح آن پایین هستند. او کمی نشانی در مورد ساختمان های اطراف به آنها می دهد و می گوید که پرچم گودال را هم روی پشت بام نصب کرده است! علیچو قول می دهد که پیدایش کند. ماحسون هم افرادش را جمع کرده و آنها را آماده می کند تا به خانه قاضی حمله کنند. او می گوید که شلیک آزاد است و هرکس از برادرها هم زخمی و کشته شد را باید در آخر برگردانند. او اضافه می کند: «حتی به زن ها و بچه ها هم شلیک کنین چون اگه نکنین اونجوری برادرامونو از دست میدیم! » بعد هم عکس قاضی را به همه نشان می دهد و می گوید که تا او را نکشته اند حق ندارند برگردند. میتن به همراه کمال و مدد طبق نقشه، تصادفی الکی را صحنه سازی کرده اند تا آمبولانس که آمد آن را بدزدند. از طرفی هم رشید طبق خواست یاماچ دارو را در لیوان مهمان کناری اش می ریزد. او دچار دل پیچه می شود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا