خلاصه داستان قسمت ۱۲۲ سریال ترکی دختر سفیر

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۲۲ سریال ترکی دختر سفیر را می توانید مطالعه کنید. فصل اول این مجموعه محصول سال ۲۰۱۹ در ژانر درام است و فصل دوم آن در حال پخش می باشد. نام انگلیسی این سریال The Ambassador’s Daughter است. در این سریال انگین آکیورک  Engin Akyürek ، نسلیهان آتاگل دوغلو Neslihan Atagül Doğulu، تولین یازکان Tülin Yazkan، غنچه جلاسون Gonca Cilasun و اوراز کایگیلاراوغلو Uraz Kaygılaroğlu به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۱۲۲ سریال ترکی دختر سفیر

خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر

سانجار و ناره از جوانی یکدیگر را دیوانه‌وار دوست دارند، اما پدر این دختر مخالف رابطه آن‌ها بود. ناره و سانجار تصمیم می‌گیرند فرار کنند و مخفیانه ازدواج کنند. شب بعد از عروسی سانجار گمان می‌کند ناره به او خیانت کرده‌است و حرف‌های ناره را باور نمی‌کند، لذا او را از کلبه‌شان بیرون می‌کند. ناره خود را از صخره به پایین پرت می‌کند و به سختی مجروح می‌شود. ناره بعد از آن ناپدید می‌شود و داستان آن‌ها به افسانه ای تبدیل می‌شود که ترک‌ها برایشان شعر گفته‌اند. سانجار گمان می‌کند ناره به راحتی او را ترک کرده‌است و به دنبال زندگی تازه‌ای به اروپا رفته‌است. سال‌ها بعد ناره دوباره در زندگی سانجار ظاهر می‌شود. او در لحظه‌ای که سانجار قصد ازدواج دارد، با دختر بچه ای ظاهر می‌شود و تصمیم می‌گیرد زندگی جدیدی را آغاز کند. سانجار پس از ورود دوبارهٔ ناره به زندگی اش، دوباره بهم می‌ریزد و سعی در بیرون کردن ناره از زندگی اش دارد اما با اتفاق‌های عجیب و مرتبط بهمی که در ادامه داستان می‌افتاد ورق بر می‌گردد و سانجار به دنبال حقیقت ۸ سال پیش می‌رود.

قسمت ۱۲۲ سریال ترکی دختر سفیر

قهرمان به خانه بنفشه می رود تا از صحرا در مورد حضور جیلان در کنار خانواده بنفشه بپرسد که صدای التماس بنفشه را از پشت در می شنود. همه به سمت در می روند و با لوکی رو به رو می شوند که در حال چاقو زدن به شکم بنفشه است. صحرا مثل یک قاتل حرفه ای با چاقو گردن لوکی را می زند و چاقو را به دست قهرمان می دهد و خودش سریع داخل خانه می رود. سنجر که از راه رسیده با دیدن بنفشه که روی زمین افتاده نگران بچه توی شکم بنفشه می شود و با دیدن قهرمان فکر می کند که بنفشه به دست قهرمان چاقو خورده اما قهرمان فورا داد می زند: «بنفشه بیهوشه و من به لوکی رو کشتم چون قصد کشتن بنفشه رو داشت.» در همین حال ناره و الوان که برای گرفتن صدای ضبط شده یحیی و دودو آمده اند با بنفشه خون آلود در آغوش سنجر رو به رو می شوند. سنجر آنها را بیرون می برد و جریان را توضیح می دهد. ناره گوشی اش را  برمیدارد تا پلیس را در جریان بگذارد اما قهرمان که این را به نفع خودش نمی بیند به سنجر می گوید: «اگه به پلیس اطلاع بدین منم می گم که بنفشه معشوقه لوکی بوده و بچه توی شکمش هم ممکنه مال لوکی باشه.» سنجر غیرتی می شود و الوان می گوید حق با قهرمان است. قهرمان می گوید: «حالا یا پلیس رو خبر کن و اسم زن سابقت رو بنداز تو دهن مردم یا از خبر کردن پلیس خبر منصرف شو.» سنجر ناره و الوان را سوار ماشین می کند تا بروند اما ناره به خانه بنفشه برمی گردد و بنفشه مجبور می شود صدای یحیی و دودو را که ضبط کرده برای ناره بفرستد.

ناره هنگام رفتن با خشم به سنجر می گوید: «همونطور که من به خاطر تو قبر آکین رو کندم تو هم به خاطر بنفشه قبر آکین رو بکن.» و سنجر می فهمد که ناره را به شدت رنجانده است. در عمارت افه اوغلو فریده از گاوروک می خواهد او را پیش بنفشه ببرد تا شکم او را معاینه کند چون به نظرش بنفشه شبیه زنان باردار نیست اما گاوروک به دستور سنجر عده ای را با خود می برد تا جسد لوکی را به مزرعه زیتون منتقل کنند و از پدر لوکی رضایت بگیرند.  سنجر هم از بنفشه می پرسد آیا بچه واقعا مال او ست یا نه. بنفشه هم قسم می خورد که بچه مال اوست و سنجر می گوید: «از این به بعد چند تا نگهبان دم در خونه کشک میدن. تا زایمانت حق نداری بیرون بری.» و می رود. صحرا که می بیند آنجا گیر افتاده به گدیز زنگ می زند و جریان لوکی را برایش تعریف می کند و از او برای خارج شدن از خانه بنفشه کمک می خواهد.

الوان به عمارت می رود و به ناره می گوید: «اول باید یحیی رو رسوا کنم بعد طلاقم رو بگیرم.» ناره هم به کارگاه روغن کشی می رود تا ملک را از پیش زهرا بردارد که آنجا با گدیز رو به رو می شود. زهرا از ناره می خواهد در جلسه ای که بین او و گدیز هست حضور داشته باشد و به گدیز می گوید: «از امروز حق کشیدن چک رو از تمی گیرم.» گدیز با خنده می گوید: «باید زودتر از اینا این کار رو می کردی. چون دیر شده. طلبکارا به زودی سراغتون میان.» و می رود. زهرا و ناره به همه بانک های شهر تلفن می کنند تا ببینند آیا از طرف شرکت ساقدوش ها  چک برگشتی دارند یا نه که همه بانک ها جواب منفی می دهند. از آن طرف قهرمان با صحرا تماس می گیرد و از او می خواهد توضیح بدهد که او و جیلان و بنفشه چه غلطی می کنند و صحرا به دروغ می گوید: «جیلان رو بیرون انداختی. اونم به بنفشه پناه برده. منم طبق خواسته آکین یه زن باردار توی استانبول پیدا کردم که به جای بنفشه زایمان کنه و بچه رو جای بچه سنجر جا بزنیم.» گوون چلبی به قهرمان خبر می دهد که زهرا حق پک کشیدن در شرکت را از گدیز سلب کرده و قهرمان می گوید: «ما اقدامی نمی کنیم. فقط تماشاگریم.»    

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا