خلاصه داستان قسمت ۱۲۳ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۲۳ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۲۳ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۲۳ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۲۳ سریال ترکی خواهران و برادران

شنگول به دم در خانه نباهت میره که نباهت با دیدنش میگه خیر باشه شنگول اینجا چیکار میکنی؟ شنگول میگه که یه حادثه ای را پشت سر گذاستم هیچی یادم نمیاد نباهت میگه ولی من تورو اخراج کردم دیگه اینجا کار نمیکنی که اومدی! شنگول میگه میدونم بچه ها گفتن ولی دکتر گفت هرکاری که قبلا میکردی را انجام بده شاید بهت کمک کنن نباهت قبول میکنه و میگه بیا تو. تو مدرسه اکیف تعداد رای های دوروک را میگه که ۲۰۱ هستش رسول تعداد رای اسیه را میگه که اونم ۲۰۱ بود و مدیر به خاطر تعداد برابر آرا جفتشونو نماینده معرفی میکنه. دوروک میگه پس تو به اندازه من خوبی پس الان میریم شام بخوریم دیگه؟ آسیه قبول میکنه و میگه ولی منم قبول شدم باید پناهگاه حیواناتم بریم دوروک قبول میکنه. شنگول ماجرارو برای نباهت تعریف میکنه و نباهت جا میخوره و میگه عجب ماجرایی پیش اومده سپس از کارکردنش میپرسه که نباهت میگه آره خیلی خوب کار میکردی مخصوصا اتو کردن لباسات شنگول میخنده و میگه خوشحال شدم که ازم تعریف کردین همه ازم بد میگفتن! عمر میخواد از مدرسه بره که سوزی بهش میگه امشب ولنتاینه منم تنهام بریم باهم بیرون؟ عمر میگه خیلی دوست داشتم ولی یه کاری دارم باید برم اونو انجام بدم و عذرخواهی میکنه سوزی میگه باشه یه روز دیگه میریم. آیبیکه به برک رنگ میزنه و میگه من خوردم زمین میای اینجا؟ برک با ترس میره به آدرسی که داده که میبینه اونجا نشسته و یه کیک سفارش داده سپس ولنتاین را بهش تبریک میگه برک میگه من سکته کردم سپس میخندن و همدیگرو در آغوش میگیرن. آسیه و دورک به پناهگاه حیوانات میرن و کارشونو شروع میکنن. هاریکا به دم در خانه میره که میبینه اوگولجان کلی بادکنک قلبی واسش خریده و با یه شاخه گل رز به استقبالش رفته.

عمر با پولی که از تولگا گرفته میره به همان نمایشگاه ماشین و بدهی اورهان را میده و میگه دیگه حساب کتابی باهم نداریم اون مرد میگه تو جورش کردی؟ خیلی پر دل و جراتی به درد من میخوری! سپس بهش پیشنهاد کار میده اما عمر قبول نمیکنه اون مرد گاوصندوق را باز میکنه و میگه فکر میکنی چقدر اینجا پوله؟ دوست نداری انقدر پول دربیاری؟ عمر میگه نه علاقه ای به این کارها ندارم! اون مرد میگه باشه هروقت خواستی بیا در اینجا به روی افرادی مثل تو همیشه بازه عمر از اونجا میره. آکیف به خانه میره و به نباهت میگه حاضرشو بریم یه رستوران باهم غذا بخوریم یکدفعه شنگول میاد که آکیف جا میخوره و میگه اینجا چخبره؟ بعد از رفتن شنگول نباهت ماجرای فراموشی شنگول را میگه که داره کمک میکنه زودتر حافظه اش را بدست بیاره اکیف میگه عقلتو از دست دادی؟ الان بهترین فرصته! این زن چیا که ندیده و نمیدونه الان یادش نمیاد واسه ما بهترین موقعیته! سپس میگه برو حاضرشو بهش بگو اونم حاضر بشه برسونیمش خونه اش تا چیزی یادش نیومده! آسیه و دوروک به رستوران رفتن و آسیه بهش میگه به نظرم واسه عشاق هرروز ولنتاینه چون وقتی عشقت کنارت باشه حال آدم خوبه دوروک میپرسه وقتی باهم بودیم تو خوشحال بودی؟ آسیه میگه معلومه که اره. دوروک بهش دوباره پیشنهاد دوستی میده که آسیه میگه بهتره اول میونمونو باهم درست کنیم بعد بریم تو رابطه دوروک میگه راست میگی باید همین کارو بکنیم. گارسون میاد و به بهونه ولنتاین ازشون یه عکس دونفره میگیره. تو مسیر برگشت اکیف فیلمی به نباهت نشون میده که شنگول با دیدن فیلم ساختمان ها یادش میاد که اون ولی پدر عمر را کشته و حالش بد میشه. هاریکا و اوگولجان با عمر جلوی در خانه ایستادن که همان موقع آسیه و دوروک باهمدیگه به اونجا میرسن که اونا با دیدنشون میگن یعنی باهم آشتی کردن؟ سپس وقتی پیششون میرن میگن ما شرط بسته بودیم واسه همین رفتیم شام بخوریم.

اورهان میاد و میگه هوا سرده بیاین داخل همان موقع نباهت و شنگول و آکیف هم از راه میرسن. شنگول با ترس میره پشت اورهان. نباهت و آکیف با دیدن دوروک بهش میگن تو اینجا چیکار میکنی؟ سپس ازش میخوان تا وسایلشو برداره تا برن اما همان موقع شنگول آکیف را نشون میده و میگه اون قاتله! همگی شوکه میشن و نگاه ها بین آکیف و شنگول رد و بدل میشه اورهان میگه چی میگی شنگول؟ چرا گفتی قاتله؟ شنگول کامل تمام کارهایی که آکیف کرده و خودش هم انجام داده را به خاطر میاره اما میخنده و میگه اشتباه گرفتم با بازیگر تو فیلم همگی میخندن و آکیف میگه منو ترسوندین شنگول خانم گفتم چیشده که بهم میگن قاتل! نباهت به دوروک میگه بهتره ما بریم دیگه دوروک میگه شما برین من خودم ماشین دارم میام. شنگول به خانه میره و به صباحت میگه من همه چیز یادم اومده ولی میترسم اگه بفهمن نزارن دوباره من اینجا بمونم و بیرونم کنن سپس از صباحت میخواد تا بهشون چیزی نگه.دوروک وقتی به خانه میرسه کان ازش میپرسه قرارت چجوری گذشت؟ خوب بود؟ دوروک میگه آره خوب بود کان میگه خوشحالم واست که دوروک در جواب میگه مطمئن نیستم ولی خوب ممنونم! نباهت و آکیف به خانه برگشتن و کان میگه چرا انقدر زود اومدین؟ دوروک ماجرای شنگول را تعریف میکنه که کان میگه مگه میشه؟ بابای من زورش به کی میرسه آخه؟! سپس بعد از تنها شدن با خودش میگه وای خطر از بیخ گوشمون رد شد! ……

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا