خلاصه داستان قسمت ۱۲۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۲۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۲۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۲۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۲۴ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

هان با رفتن اینجی حسابی حالش داغون میشه و برای اینکه کمی خودش را جمع کند و حالش بهتر بشه بین زباله ها می رود و چند ساعتی اونجا می ماند اما وقتی برمیگرده خونه متوجه میشه که صفیه و گل بن تمام وسایل های اینجی را جمع کردن هان با ناراحتی بهش میگه چندتا ویفر و بیسکویت هم تو کشو بود اونارم بردارین یه وقت اونا از دستتون در نره بالاخره دیگه نمیاد احتمال داره خراب بشه و کل خونه از کرم و سوسک پر بشه و باحالی پریشان روی تخت دراز میکشد و گریه می کند. صفیه و گلبن با دیدن حال داغون برادرشان حسابی به هم می ریزند و گریه شان می گیرد. صفیه میخواد او را دلداری بده و دستش را به سمتش می برد اما منصرف می شود و او را تنها می‌گذارند. اینجیی به یک منطقه جنگلی رفته و از اسرا میخواد تا برایش بی بی چک بگیرد و پیشش برود.

اینجی وقتی در ویلا را باز میکنه میبینه اسرا با باریش اونجا اومدن اینجی از اسرا میپرسه چیزی که خواستم برام آوردی؟ اسرا می گه آره و بهش میده اینجی با عجله به سرویس بهداشتی میره تا ببینه نتیجه چیه و وقتی جواب مثبت تست بارداری را میبینه حسابی ذهنش به هم میریزه و با کلافگی و ترس و دلهره به گوشه ای خیره میشه. اسرا با دیدن جواب مثبت تست برای اینجی خوشحال میشه و بهش تبریک میگه و میگه غصه نخور همه چیز درست میشه این بار هم با هان آشتی میکنی زندگیتون خیلی خوب میشه. اینجی به اسرا میگه نه این دفعه خیلی فرق داره من نمیتونم با او این بچه را بزرگ کنم اسرا نگران میشه و میگه مگه چی شده؟ اینجی بهش میگه نمیخوام درباره‌اش حرف بزنم ولی باید یه جایی برم تا دور از او بچه هامو بزرگ کنم. اسرا بهش گوشزد میکنه که تو میتونی از هان طلاق بگیری و جدا بشی ولی اون بچه، بچه ی هان هم هست و نمیتونی ازش جداش کنی! اینجی به هم میریزه و به دم در میرن و به باریش میگه ببخشید امروزم اگه میشه بدون من رادیو رو سر کنید.

باریش بهش میگه اشکالی نداره من و اسرا به خوبی از پسش برمی آیم تا حالت خوب بشه و برگردی و ازش میپرسه اینجی این حال الان تو ربطی به حرفی که من بهت زدم درباره هان که نیست؟! اینجی بهش میگه نه خیالت راحت به هم دیگه هیچ ربطی ندارن. اسرا به باریش میگه تو برو من اینجا پیش اینجی میمونم. اینجی از اسرا میخواد تا باریش برگرده و احتیاجی نیست که پیشش باشه حواسش هست. اسرا بهش میگه من نمیتونم تو را تو این وضعیت تنها بزارم بذار پیشت باشم. اینجی مخالفت میکنه و میگه برو به تنهایی احتیاج دارم اسرا بهش میگه پس منو بی خبر نذار جواب تلفنتو بده و همدیگر را در آغوش می گیرند و اسرا باهاش گریه میکنه. موقع رفتن اینجی به آن ها میگه فقط من با ماشینی که پدربزرگم برایم خریده اومدم اگه ماشینم اونجا نباشه نگران میشه. باریش به اینجی میگه من ماشین تو رو میبرم و سر جایش میزارم و ماشینمو اینجا میزارم واسه تو سپس میرن.

صفیه به ناجی میگه اینجی همه چیز را فهمید حال داداشم خیلی بده بهم کمک می کنی که اینجیو پیدا کنم؟ ناجی بهش میگه از همه چیز خبر دارم اینجی را دیشب دیدم و خودم رسوندمش انقدر حالش بد بود که نذاشتم سوار ماشین بشه صفیه خوشحال میشه و میگه الان میدونی پس کجاست! منو ببر پیشش. ناجی بهش میگه متاسفم صفیه نمیتونم بهش قول دادم به کسی چیزی نگم صفیه بهش میگه اگه منو نبری تمام این جا رو میگردم تک به تک تمام خانه هارو.  ناجی بهش میگه میخوای بگردی بگرد اما بی فایده است چون اینجی خارج از شهر رفته و وقتی میبینه صفیه کوتاه نمیاد ازش قول می گیره که به کسی چیزی نگه و او را پیش اینجی میبرد اما از اونجایی که نمیتونه پدرش را تنها بزاره به اوکشان اجازه می دهد تا وارد خونه بشه.

بایرام با ممدوح خان درد و دل میکنه و از عشقش به گلبن برایش می گوید و میگه مادر پیرم فکر میکنه من با گلبن خیلی خوشبختم و خوشحالم اینجا اما خبر نداره که عشقم یک طرفه است و حتی گلبن هم چیزی نمیدونه. ممدوح سعی میکنه دلداریش بده و بهش میگه آخه چی بگم بهت بایرام کارت خیلی سخته میدونی که اون دختر دلش جای دیگه ای گیره بایرام گریه میکنه که همان موقع اسد از راه میرسه و از بایرام میپرسه چی شده؟ ممدوح بهش میگه چیزی نیست یکی از فامیل هایشان حالش بده. اسد به سمت خانه حکمت خان میره تا ببینه گلبن چرا به تماس تلفن هایش جواب نمیده وقتی در خانه آنها را میزنه اوکشان در را باز میکنه.

اسد میگه با گلبن کار دارم اما وقتی اوکشان میره به گلبن خبر اومدن اسد را میده گلبن دوباره به هم میریزه و بهش میگه بگو الان کار داره و نمیتونه بیاد حال پدرش بده و داره به اون رسیدگی میکنه. وقتی اوکشان این حرفارو به اسد میزنه اسد مطمئن میشه که اتفاقی افتاده که گلبن اینجوری داره ازش فاصله میگیره و پشت در گلبن را صدا میزنه گلبن که کنار در ایستاده با شنیدن صدایش و حال پریشان اسد اعصابش خورد میشه و گریه می کند. بعد از رفتن اسد اوکشان به گلبم میگه که این پسر خیلی دوست داره حالش خیلی بد شد چه مشکلی داره مگه؟ گلبن میگه اون مشکل نداره من دارم.

اسد وقتی از آپارتمان میخواد بیرون بیاد با اسرا روبرو میشه و اسرا که فکر میکنه با گلبن رابطه اش خوب شده سوتی میده و اسد ازش می پرسه که ماجرا چیه؟ اسرا بهش میگه من نمیتونم چیزی بگم اگه بگم گلبن خیلی از دستم عصبانی میشه فقط میتونم یه راهنمایی کنم و بگم که برو از مادرت بپرس. صفیه و ناجی وقتی به ویلای اینجی می رسند به ناجی میگه همان جا کنار ماشین وایسه و نزدیک نشه. اینجی وقتی در ویلا رو باز میکنه با صفیه روبرو میشه و حسابی جا میخوره و میگه بهم قول داده بود به کسی چیزی نگه. صفیه بهش میگه به قولش عمل کرده هیشکی خبر نداره اینجی بهش میگه به خاطره هان تا اینجا اومدی؟ صفیه بهش میگه نه این همه راهو تنهایی اومدم میدونی که این کار چقدر واسم سخته اما انجامش دادم فقط به خاطر تو…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا