خلاصه داستان قسمت ۱۲۴ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۲۴ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۲۴ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۲۴ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۲۴ سریال ترکی خواهران و برادران

عمر در حال رفتن به سر ساختمان واسه کار است که اورهان جلوشو میگیره   میگه چه کاریه که این موقع شب داری میری؟ عمر میگه واسه کشیک دادن سر ساختمان میرم اورهان میگه این کار خطرناکیه نباید بری عمر میگه فعلا چاره ای نیست سپس بهش میگه که بدهیشو به نزول خور داده اورهان جا میخوره و میگه چی؟ چجوری؟ عمر به دروغ میگه از سوسن قرض کردم اوزهان میگه مگه قرضو با قرض تسویه میکنن؟ سپس میپرسه چرا اینکارو کرده؟ عمر با بغض میگه ترسیدم بلایی سرتون بیارن عمو شما بزرگ مایی ستون این خونه ای، اورهان بغلش میکنه و میگه من چیزیم نمیشه شیر پسرم خودم بدهی به سوسن را میدم. آیلا با رسول تو یه رستوران قرار میزارن و آیلا بهش یه برگه میده و میگه به ماده های قبلی دوتا دیگه اضافه کردم اگه با اینا هم مشکلی نداری فردا میریم دادگاه تموم میکنیم رسول میگه باشه سپس میخونه و میگه باشه خونه تو جزیره هم مال تو ولی درباره ماده مربوط به کالج آتامان چیزین فهمیدم! آیلا میگه چیشو نفهمیدی؟ میخوام هم سهم داشته باشم هم مدیریت کنم رسول میگه از پسش برمیای؟ آیلا میگه باید بهت یاداوری کنم که قبل از ازدواج مدیریت یه شرکتو برعهده داشتم پس از پسش برمیام! رسول امضاء میکنه و میگه باشه قبوله فردا همدیگرو تو دادگاه میبینیم و تموم میکنیم این ماجرارو و از اونجا میره. ت خونه اورهان از اوگولجان و آیبیکه درباره سوسن میپرسه که کیه؟ میشناستش یا نه؟ اوگولجان میگه نه خوبه نه بد معمولیه ولی تازگیا عادی شده رفتاراش آیبیکه میگه تازه این اواخر نزدیک عمر هم زیاد میاد اینسری اومد بهت نشونش میدم سپس دلیلشو میپرسه که اورهان میگه هیچی از حرف های اسیه و عمر اسمشو شنیدم تو ذهنم مونده. شنگول برای عادی نشون دادن اوضاع میگه من هرچی فکر میکنم ملافه هارو پیدا نمیکنم میتونین بهم کمک کنین؟ اوگولجان و آیبیکه باهم کل کل میکنن که کی بره کمک شنگول میگه دعوا نکنین جفتتون بیاین.

آیلا به نباهت زنگ میزنه و با گریه میگه همه چیز تموم شد ماده هایی که اضافه کردمم قبول کرد دیگه نمیشه به زود نگهش داشت نباهت تایید میکنه و بهش میگه تو لیاقتت بیشتر از ایناست ولش کن بره پی کارش و ازش میخواد فردا بعد از دادگاه بهش زنگ بزنه. آکیف با شنیدن این حرفا بهم میریزه و تو خودش میره نباهت میگه تو چرا بهم ریختی؟ آکیف میگه من؟ نه بابا اینجوری فکر میکنی فقط خسته ام. فردای ان روز آسیه از خواب بیدار میشه که میبنیه عمر نشسته خوابش برده سپس ازش میپرسه کی رسیدی؟ عمر میگه ۶ صبح بود فکر کنم آسیه میگه ۱ ساعت خواب واست کافیه؟ عمر میگه آره آره سپس با اوگولجان و آیبیکه به طرف مدرسه راهی میشن. شنگول به اورهان میگه من میرم خونه نباهت خانم تا شاید چیزی یادم بیاد اونجا شروع میکنم به کار اورهان میگه خوبه منم میرم بگردم ببینم کار پیدا میکنم یا نه. بچه ها وقتی به مدرسه میرن میبینن که دوروک به قولش عمل کرده و دو نفر را جلوی در مدرسه گذاشته تا ماشین هارو پارک کنن. اوگولجان و بقیه وقتی به مدرسه میرسن میبینن که دوروک به قولش عمل کرده و عمر به آسیه میگه باید تو هم یه کاری بکنی آسیه میگه منم یه کارهایی کردم. آسیه پیش دوروک میره و میگه میبینم به قولت عمل کردی دوروک میگه من همینم کاریو که میگم میکنم سپس به آسیه میگه تو چیکار کردی؟ اسیه میگه از امروز بچه ها میتونن به جای ۳تا ۱۰ تا کتاب بگیرن تازه کتاب های جدیدم سفارش دادم امروز و فرداست که بیاد کان تشویقش میکنه و میگه خیلی خوبه آفرین بهت تبریک میگم سپس میگه امیدوارم جفتتون موفق باشین.

در رختکن پسرها در حال لباس عوض کردن هستن که امیر مدام به اوگولجان چپ چپ نگاه میکنه اوگولجان به عمر میگه این تا کی میخواد اینجوری نگاه کنه؟ عمر میگه میگه ولش کن اصلا محل نده دیگه درگیر نمیشیم میایم مدرسه درسمونو میخونیم میریم. امیر به عمر میگه خوب تربیتش کردی بهش بگی پارس کنه پارسم میکنه؟ دوروک بهش میگه داری زیاده روی میکنی بس کن! امیر میگه داری ازینا طرفداری میکنی؟ نزار بگم حیف اون رای! تولگا از راه میرسه و مشت امیر درمیاد که دوروک به برک میگه بیا بریم که حوصله اینارو ندارم و میرن. تو سالن ورزشی پسرها باهم مسابقه بسکتبال میدن که امیر از قصد توپو میزنه تو صورت عمر که اوگولجان میخواد به طرفش حمله کنه که برک جلوشو میگیره اونا میخوان باهم درگیر بشن که مربیشون میاد و میگه تا زمانیکه اینجوری بهم میپرین از مسابقه خبری نیست! دخترها در حال نرمش کردن هستن که لژ کتونی آسیه درمیاد و مربی با دیدن اون وضعیت میگه تو زیاد ندو. دورا و اوزگه با دیدن کفشای آسیه مسخره اش میکنن آیبیکه از آسیه طرفداری میکنه که دخترها هم باهم دیگه دعواشون میشه و کل کل میکنن. سوزی میره پیش هاریکا میشینه و میگه چرا ازشون دفاع نمیکنی؟ هاریکا میگه به من چه؟ من میخوام فقط قاطی ماجرا نشم! سوزی با سر تایید میکنه. رسول پیش آکیف میره که ازش حالشو میپرسه آکیف میگهِ خوبم تو چطوری؟ کبکت خروس میخونه؟! رسول میگه درست ۴۱ دقیقه پیش ازاد شدم آکیف بعد از کمی حرف زدن باهاش میگه تصمیم سریعی که نگرفتی؟ رسول میگه راسیتش اینسری میخوام زود عملی بشه میدونی که خیلی وقته از سوزان خوشم میاد اصلا نمیخوام خیلی طولش بدم آکیف تو فکر فرو میره و حرص میخوره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا