خلاصه داستان قسمت ۱۲۴ سریال ترکی زن (کادین)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۲۴ سریال ترکی زن (کادین) را می توانید مطالعه کنید. سریال Kadin یک سریال غمگین و درام می باشد که از شبکه فوکس ترکیه پخش می شود. سریال زن تا کنون دارای سه فصل بوده است که در چهار سال گذشته پخش شده است. زن یک سریال زیبا می باشد که دیدن آن خالی از لطف نیست.

قسمت ۱۲۳ سریال ترکی زن (کادین)
قسمت ۱۲۴ سریال ترکی زن (کادین)

خلاصه داستان سریال زن

در خلاصه داستان این سریال آمده است ؛ زن کسی که سنگینی و محبت دو فرزند رو در قلب خود را با تمام سختی ها حمل می کند … مادری بنام بهار چشمه علی که علیرغم فقر و مبارزه با زندگی می تواند بچه های خود را بخنداند و خودش را در مقابل سختی های زندگی سپر کرده تا از فرزندانش مراقبت کند. این سریال برخلاف روال همیشگی سریال های ترکیه ای ، در محله فقیرنشین به دور از تجملات روایت می شود که مورد استقبال زیادی قرار گرفته است

قسمت ۱۲۴ سریال ترکی زن (کادین)

عارف بچه ها را کنار خودش می نشاند و می گوید: «مامانتون چند روز دیگه ام باید بیمارستان بمونه. اما ببینین چی فرستاده واستون. » بعد هم ویدیویی از بهار را به بچه ها نشان می دهد که بهار به بچه ها می گوید حالش خوب است و خوبتر هم خواهد شد. خیال بچه ها راحت می شود و عارف قول می دهد که آنها را بعد از مدرسه به دیدن بهار ببرد. جیدا برای انور و خدیجه صبحانه ی مفصلی آماده کرده و آن دو را خوشحال می کند. خدیجه می گوید که به همه دوستان شیرین و لونت زنگ زده اما کسی از شیرین خبری نداشته و گوشی خودش هم خاموش است. کمی بعد گوشی خدیجه زنگ می خورد و از هتل به او خبر می دهند که اخراج شده است. خدیجه ناراحت می شود و انور او را در آغوش می گیرد. پیریل نگران حال سارپ است. سارپ از دیشب که به خانه آمده حرفی نزده اما صبح که بیدار می شود پیریل را در آغوش می گیرد و می گوید: «میدونم الان خیلی کنجکاوی بدونی چیشد. اما اونا قصد ندارن منو ببخشن. داداش انور خیلی از دستم عصبانی بود. ولی حرفاش با هم نمیخوند. یجوری گفت انگار نمیدونست اتیش سوزی شده! »

پیریل به او می گوید که دیگر به این چیزها فکر نکند. سوهات پاکتی به شیرین می دهد که سیم کارت جدید و کارت بانکی خودش و مقداری پول داخل آن است. شیرین از او می پرسد که چقدر می تواند از کارت او خرج کند؟ و سوهات می گوید: «حتی میتونی صد هزار لیر هم خرج کنی! » شیرین با تعجب می کند و خوشحال می شود. شب که سوهات به خانه برمی گردد با شیرین روبرو می شود که کلا عوض شده و لباس های شیک پوشیده و آرایش زیبایی هم کرده است. سوهات از زیبایی او خشکش می زند و شیرین از او می پرسد: «خواستم بدونی پولات چجوری خرج شدن! واقعا پسندیدی؟ » سوهات که زبانش بند امده می گوید: «اگه جوون بودم عاشقت میشدم! » شیرین نگاهی به او می کند و می گوید: «پیر نیستی که! » کمی بعد هم یشیم به دیدن سوهات می آید و شیرین پنهانی حرف های آنها را گوش می دهد. یشیم به سوهات می گوید: «من مطمئنم نظیر کما نیست. چهار ماهه نمیذارن ببینمش. میدونم به خاطر اینه که قاتل پسرشو پیدا کنه. میخواد فکر کنه مرده و سارپ خودشو نشون بده! » سوهات از تعجب به سرفه می افتد و شیرین با شنیدن اسم سارپ تعجب می کند. سوهات با عجله به خانه پیریل می رود و می گوید: «شوهرت کجاست؟ باید الان برین یه جای امن! به احتمال زیاد نظیر زنده ست. من بعدا سارپ رو میارم پیشت. »

سارپ کمی قبلتر به بهانه دویدن از خانه بیرون زده و به سمت خانه ی خدیجه رفته است. جیدا شب را مراقب بهار می ماند و ییلز می رود تا مراقب خدیجه و انور باشد. زنگ در خانه به صدا در می آید و ییلز وقتی در را باز می کند با سارپ روبرو می شود و تعجب می کند. سارپ سراغ خدیجه را می گیرد که ییلز می گوید: «عموم اینا رفتن شهرستان من اومدم مراقب خونه باشم. » و فورا در را می بندد. سارپ از دیوار حیاط پشتی بالا می رود و دوروک را در آنجا مشغول بازی می بیند و به یاد روزی می افتد که در محوطه بیمارستان او را دیده بود و پسر او را بابا صدا زده بود! از طرفی عظمی، به نظیر می گوید که رد سارپ را پیدا کرده اند. نظیر خوشحال می شود و به فکر فرو می رود. سارپ بیل به دست به قبرستان می رود و قبر بهار را می کند. او با جنازه ی مادرش روبرو می شود و حالش بد می شود… کمی بعد که حالش بهتر شد دوباره جسد را درون قبر می گذارد و می فهمد که بهار به احتمال زیاد زنده است. ییلز بعد اینکه بچه ها را می خواباند به خدیجه و انور می گوید که سارپ به انجا امده بوده و او دست به سرش کرده است. خدیجه تعجب می کند و انور عصبانی می شود و می گوید که حالا باید چه کنند. خدیجه و ییلز از او می خواهند آرام باشد..

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا