خلاصه داستان قسمت ۱۲۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۲۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۲۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۲۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۲۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

صفیه به اینجی میگه من اومدم تا با تو حرف بزنم اینجی بهش میگه میدونم نمیای داخل وگرنه تعارفت می کردم بیای تو صفیه بهش میگه داخل نمیام من بیرون منتظرم بیا بیرون. اینجی میگه باشه من برم یه چیزی بپوشم بیام بیرون. وقتی روبروی هم میشینن صفیه به اینجی میگه من ۲۲ سال منتظر ناجی بودم و از دوست داشتنش دست نکشیدم وقتی هم که اومد فهمیدم مریضه الان هم بادست های خودم فرستادمش بره درمان بشه اونم نه تنها بلکه با همسر سابقش و بچه اش. هرشب دارم براش دعا می کنم تا حالش خوب بشه اما اگه حتی خوب نشه و سالم برنگرده من باز هم از دوست داشتنش دست نمیکشم.

صفیه ادامه میده و میگه خانواده ما کلاً نفرین شده‌  ما نفرین شدیم تا کسی را تا آخر جونمون دوست داشته باشیم و نتوانیم از دوست داشتنش دست بکشیم گلبن هم همینجوریه هان هم همینطوریه و حتی پدرم مطمئنم تا لحظه های آخر زندگیش از گفتن اسم پریهان دست نمیکشه اما مادرم از ما نبود مادر من این شکلی نبود، مادرم کسی رو نداشت که دوسش داشته باشه همه تلاشش را می کرد تا حس دوست داشته شدن را حس کنه به خاطر همین بچه آورد وقتی بچه آخرش پسر شد به خودش این امید را داد که وقتی بزرگ بشه احتمال دوست داشته شدنش هست اما ناامید شد جوری که دوست داشت پیش نرفت. هان ضربه های روحی زیادی خورده از گذشته تا به الان اتفاق های زیادی سرش اومده هان قلبش هزار تیکه شده اما با هر تیکه اش تو را با تمام وجود دوست داره اومدم اینارو بهت بگم تا بدونی که هان کیه و کیو داری از دست میدی. اینچی از صفیه میپرسه بخشیدیش؟

صفیه بهش میگه نه نمیبخشمش اما میشه کسیو نبخشید و دوسش داشت معنی خانواده همینه ما هم خانواده هان هستیم. اینجی با گریه بهش نگاه می کنه و دستش رو شکمش میذاره و می گه من شاید بتونم همچین کاری کنم اما بچم نه نمیتونم به بچم آموزش بدم که کسیو نبخش ولی دوسش داشته باش. صفیه وقتی متوجه میشه اینجی حامله است چشماش پر از اشک میشه و جا میخوره و از اینجی میپرسه یعنی می خوای بدون هان بزرگش کنی؟ پس تو چه فرقی با هان داری؟ اونم ناجیو از من پنهان می‌کرد. فکر کردی این بچه بدون پدر ضربه‌های روحی نمیخوره؟ سپس حلقش را بهش میده و میگه من دلم نیومد و نتونستم این رو دور بندازم اومدم بهت بدم اگه خواستی خودت اینکارو بکنی و میره. اینجی بعد از رفتن صفیه گریه میکنه و تو فکر فرو می رود هان پیش پدرش حکمت می‌رود و ازش عذرخواهی می‌کند.

یک مرد ازش میپرسه به خاطر چی از من عذرخواهی می کنی پسرم؟ هان که فکر میکنه او فراموش کرده بهش میگه هیچی حکمت روزنامه اش را بهش میده و میگه وقتی ناجی داشت محل پنهان شدن زنتو به صفیه می‌گفت اینجا نوشتم تا فراموش نکنم برو زنتو برگردون وگرنه تا آخر عمرت حسرت میخوری. هان با ناراحتی به پدرش میگه اون برنمیگرده بابا اون منو نمیبخشه. حکمت بهش میگه اگه مثل چند دقیقه قبل که از من عذرخواهی کردی از او هم معذرت بخوای می بخشتت. اسد با مادرش تو کافه قرار میزاره و ازش میپرسه تو چطور تونستی دل گلبن را بشکنی؟ من حتی او را بغل نکردم تا نکنه از حرکتم ناراحت بشه تو چطور تونستی همچین حرفهایی و بهش بزنی؟ مادرش بهش میگه من فقط برای خوشبختی تو این کارو کردم میدونم که نمیتونه خوشبختت کنه بعداً باعث خجالت کشیدنت میشه اسد بهش میگه بیشتر از اون موقع الان دارم خجالت میکشم یا میری از گلبن عذرخواهی می کنی یا اینکه با این شرم کنار می آیی و از کافه بیرون میره.

گلبن که دوباره حالش به روزهای قبل برگشته دوباره جایش را خیس میکنه و ملافه اش را برمی دارد و به واحد زباله میرود وقتی از واحد زباله برمیگرده با اسد روبرو میشه. اسد از گلبن میخواد تا باهم دیگه حرف بزنن گلبن به اسد میگه خواهش می کنم برو نمیخوام دیگه جلوی تو گریه کنم نمی خوام انقدر تحقیر بشم من نمیتونم تورو خوشبخت کنم و به درد هم نمیخوریم برو به زندگیت برس. اسد بهش میگه اما گلبن تو چرا اینجوری شدی؟ چرا انقدر زود داری از من دست میکشی؟ من پیش تو خیلی خوشحال و خوشبختم. گلبن با گریه از اونجا میره و به خانه بر می گردد اینجی در اتاقش نشسته که هان وارد ویلا می شود اینجی که با دیدن او جا می خورد و با عصبانیت و کلافگی میگه خواهرت نتونست بهت نگه که کجام؟ هان بهش میگه به خاطر حرف بابا اومدم برگشت بهم گفت که اگه الان نیام دنبالت تا آخر عمرم حسرت میخورم و فقط میتونم به عکسات نگاه کنم.

اینجی بهش میگه شاید من مجبور باشم اون خونه و این وضعیت و تحمل کنم اما اون مجبور نیست نمیخوام اون همچین جایی را تجربه کنه. هان جا میخوره و از اینجی میپرسه منظورت کیه؟ اینجی بهش میگه مگه خواهرت صفیه بهت نگفته؟ هان حسابی جا میخوره و چشمش به بی بی چک روی میز می افتد و بر می دارد و با دیدن جواب مثبت از خوشحالی می خندد و احساس خوشبختی می کنه و به اینجی میگه من هرچی که میخواستم را با تو تجربه کردم این یه نشونه است یعنی اینکه ما نمیتونیم جدا بشیم. اینجی بهش میگه من تو اون خونه بر نمیگردم و بچمو اونجا بزرگ نمی کنم. هان میگه قبوله هرچی که تو بگی قبوله از اون خونه میریم. یه خونه جدید میگیریم و سه تایی با هم دیگه زندگی می کنیم. اینجی راضی نمیشه و میگه من نمی خوام بچم پیش تو بزرگ بشه و از خونه بیرون می‌زند.

هان به جای خالی اینجی خیره می ماند اینجی وسط راه تو جاده میزنه کنار و گریه میکند و یاد حرفهای مادرش می‌افتد که حرف های صفیه را می‌زد که میشه نبخشید ولی دوستش داشته باشی خانواده یعنی این. اینجی فریاد می زند و می گه من نمی تونم. نمیتونم ازش دور باشم من باید چیکار کنم و با خودش می گوید ولی اون مثل پدرم نیست اون منو دوست داره و ازم محافظت میکنه و بخاطر دوست داشتنش درمان‌میشه و هرکاری میکنه. اینجی حالش بهتر میشه و سوار ماشینش می‌شود تا پیش هان برگردد اما تو مسیر وقتی میخواد دور بزنه کامیون بهش میزنه و ماشین چپ میکنه…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا