خلاصه داستان قسمت ۱۲۵ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۲۵ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۲۵ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۲۵ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۲۵ سریال ترکی خواهران و برادران

بچه ها تو مدرسه از کلاس بیرون میان که میبینن جلسه اولیا و مربیان بوده. آیلا با دیدن سوزان به طرفش میره و میگه خیالت راحت شد؟ از همدیگه جدا شدیم. سوزان میگه رابطه شما چه ربطی به من داره؟ زندگی شما خیلی وقته تموم شده بوده ننداز گردن من! اونا باهم بحث میکنن که تولگا از فرصت استفاده میکنه و میگه یعنی الان برک و هاریکا باهم خواهر و برادر میشن؟ اونا عصبی میشن که دوروک بهش میگه بس کن. هاریکا پیش مادرش میره و ازش دفاع میکنه و به آیلا میگه نتونستی زندگیتو نگه داری مامان منو مقصر میدونی؟ آیلا میگه آخه تو نمیدونی مادرت چه آدمیه؟! برک از مادرش میخواد تا تموم کنه. آسیه به کتابخانه میره، کان پیشش میره و لیست کتاب هایی که میخواد را بهش میده همان موقع دوروک میاد و با دیدن کان بهش چپ چپ نگاه میکنه که کان میگه اومده بودم کتاب بگیرم سپس تشکر میکنه و از اونجا میره. آسیه به دوروک میگه راه گم کردی که اومدی اینجا؟ دوروک میگه نه اومدم بهت کمک کنم سپس اسم یه کتابو میده تا واسش بیاره آسیه میگه اینو باهم خوندیم که! البته من خوندم تو وانمود کردی که خوندی سپس به یاد میاره که همش به او نگاه میکرد دوروک عکسی که ولنتاین گارسون ازشون گرفته بود را چاپ کرده و به آسیه میده سپس از اونجا میره. رسول در شرکت در حال انتخاب انگشتر برای درخواست ازدواج از سوزانه که آکیف پیشش میره و رسول ازش نظر میخواد که آکیف با کلافگی میگه داری چیکار میکنی؟ صبح تازه طلاق گرفتی الان داری انگشتر انتخاب میکنی؟ سپس سعی میکنه تا او را منصرف کنه. اوگولجان و آیبیکه تو کافه نشستن که تولگا از قصد چای داغ را روی دست اوگولجان میریزه که باعث میشه او عصبی بشه ولی خودشو کنترل میکنه که کاری نکنه.

روزگار همان فردی که عکس تولگارو حین آتش سوزی به عمر داده بود میره پیششون و میگه چرا به حسابش نمیرسید میزارین هرکاری میخواد بکنه؟ اوگولجان میگه یعنی چی؟ اون پسر واسشون تعریف میکنه و میگه فکر کردم عمر بهت و گفته بود! اوگولجان میگه الان میرم ازش میپرسم و با آیبیکه میره. تو کلاس عمر نشسته که آنها به اونجا میرن و میگن تو چیو داری ازمون مخفی میکنی؟ چیشده؟ تولگا که میخواد بره اوگولجان میگه تو بمون نمیخواد بری!! عمر بهشون میگه در قبال پاک کردن عکس ها ازش پول گرفتم تولگا میگه من دیگه حوصله درام خانوادادگیتونو ندارم. بعد از رفتنش اوگولجان با عصبانیت ازش میپرسه که دلیلت چی بوده؟ عمر با کلافگی میگه واسه عمو اینکارو کردم! سپس شروع میکنه واسشون تعریف کردن. اوگولجان ناراحت میشه و میگه یعنی همه ی اینا به خاطر من اتفاق افتاده؟ سپس خودشو سرزنش میکنه که عمر دلداریش میده. بارندگی شروع میشه و از همه جای مرغ دونی آب میاد اورهان به اونجا رفته و زیر جاهایی که آب میاد ظرف میزاره تا کل خونه خیس نشه. عمر و آسیه از مدرسه وقتی به اونجا میرن با دیدن وضعیت خونه جا میخورن و یاد خاطره ای می افتند که همچین اتفاقی یکبار دیگه افتاده بود و امل برای اینکه خوابش میومد تو بقل قدیر میخوابید! عمر با یادآوری این خبر تو خودش میره. همگی به اونجا اومدن تا اونجارو مرتبط کنن اوگولجان به خاطر چیزهایی که شنیده از عمر مدام پدرش را می بوسد و از بغلش اینورتر نمیره!

شب دوروک در خانه با عکسی که از خودش و آسیه تو دستشه در حال حرف زدنه که آسیه بهش زنگ میرنه دوروک خوشحال میشه. آسیه بهش میگه فردا تولد برکه و آیبیکه میخواد ببینه برنامه ای داره که باهم سورپرایزش کنن یا نه دوروک میگه به خوب کسی زنگ زدی همشو بسپارین دست خودم میدونم باید چیکار کنیم. آسیه بعد از قطع تماس جعبه ی کادوهایی که دوروک واسش خریده بود را برمیداره و عکس را هم توش میزاره و به خاطر میاره، روزی که اونارو تو سطل آشغال گذاشته بود دوباره رفته برداشته و با گریه به خودش میگه نه با تو میشه نه بدون تو من باید چیکار کنم؟ آسیه با نگاه کردن به عروسک پنگوئن لبخند میزنه. هاریکا با سوزان مادرش تو خانه نشستن و هاریکا بهش میگه که خودشو سرزنش نکنه و غصه نخوره چون مشکل از اونا بوده که میخواستن بندازن گردن تو! امیر با دورا و اوزگه و تولگا به کافه رفتن. دورا به هاریکا زنگ میزنه و دعوت میکنه که به اونجا بره او نیز قبول میکنه، تولگا میگه نقطه ضعفه اوگولجان بیارینش سمت خودتون تمومه! عمر به سرکار میره و یه مرد ماشینشو اونجا جلوی در پارک میکنه اون مرد پیاده میشه و به عمر میگه من نیم ساعت دیگه میام و موقع رفتنش به عمر یه پولی میده و میره. بعد از رفتن هاریکا، آکیف دوباره مست کرده و به دم در خانه سوزان رفته. سوزان باهاش دعوا میکنه و میگه که از اونجا بره اما آکیف فقط ۵ مین ازش میخواد بیاد تو تا باهم حرف بزنن. سوزان قبول میکنه و بهش میگه فقط ۵ دقیقه! آکیف از گذشته میگه و در آخر میگه جوری که مشخصه من خودم رابطمونو خراب کردم و پیشنهاد میده تا دوباره از اول شروع کنن که سوزان قبول نمیکنه و میگه فردا صبح که به خودت بیای میشی همون آکیف پررو که فقط تیکه میندازه و مسخره میکنه سپس از آکیف میخواد بره تا هاریکا نیومده….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا