خلاصه داستان قسمت ۱۲۷ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۲۷ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۲۷ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۲۷ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۲۷ سریال ترکی خواهران و برادران

آسیه با گریه و عصبانیت ازشون میپرسه منظورتون از اینکه شما مامانمو کشتین چی بوده؟ ماجرا چیه؟ چرا مامان من مرده؟ چیکارش کردین؟ اکیف میگه معلومه که کار ما نبوده اون روز من و سوزان اینجا بودیم که مادرت اومد اینجا مارو دید و سریع از خونه زد بیرون همین! اسیه با گریه میگه پس چرا سوزان خانم گفت تقصیر ماست؟ اکیف میگه چون خدیجه خانم با ترس و استرس زد از خونه بیرون و اون اتفاق واسش افتاد بعد چون نت نستیم جلوشو بگیریم خودشو مقصر میدونه! دوروک با ناباوری بهشون نگاه میکنه و بقیه بچه ها هم شوکه شدن. تولگا میگه من واسه همین چیزاست که الگوم آقا اکیف دیگه! آسیه حالش بد میشه که دوروک بغلش میکنه و به اوگولجان میگه از اینجا ببرش سپس دوروک با پدرش دعوا میکنه. اسیه و اوگولجان وقتی از خانه بیرون میرن همزمان برک و آیبیکه از راه میرسن برک میپرسه شما اینجا چیکار میکنین؟ چیشده؟ آیبیکه از آسیه میپرسه چرا گریه میکنی؟ کجا میرین؟ اوگواجان میگه واست تعریف میکنم باید بریم خونه آیبیکه به برک میگه قرار بود واست اینجا جشن بگیریم و سورپرایزت کنیم که نمیدونم چیشده آسیه داره با گریه میره! سپس با انها از اونجا میره. سوزان پیش هاریکا میره و میخواد بهش توصیح بده که هاریکا داد میزنه و میگه اصلا نمیخوام صداتو بشنوم حالم داره بهم میخوره ازت! اصلا دیگه همچین مادری ندارم و با گریه از اونجا میره که سوزان هم به دنبالش میره. اکیف با عصبانیت به همشون میگه خوب دیگه برین مجلس تموم شد زودباشین! همه از ویلا میرن که تولگا موقع رفتن میگه شما الگوی منین ازتون خواهش میکنم تو مدرسه یخورده سرتونو خلوت کنین که بیام ازتون امضاء بگیرم! آکیف با کلافگی میگه تو چرا همه جا هستی؟ هر اتفاقی میوفته اونجایی؟؟ برک میپرسه اینجا چخبره؟ میشه توضیح بدین؟ تولگا میگه چیزی نیست فقط سوران خانم دست رد به سینه هیچکی نمیزنه! اکیف با عصبانیت اونو از اونجا بیرون میکنه.

بعد از رفتنشون دوروک به آکیف میگه چند وقته که با سوزان در ارتباطی؟ اکیف میگه اونجوری که فکر میکنی نیست! دوروک میگه اره دقیقا شرمم میاد که پدری مثل تو دارم! و از اونجا با عصبانیت راهی میشه و میره. اکیف به دنبالش میره تا جلوی هر حرفیشو بگیره اما دوروک با سرعت به طرف خانه راهی میشه. صاحب کار عمر پیشش میره و میگه بهت اعتماد کردیم کار دادیم که تو واسه خودت یه کار و کاسبی دیگه هم راه بندازی؟ عمر میگه من کاری نکردم اونا خودشون اومدن اینجا و هرچی بهشون توضیح دادم گوش ندادن. صاحب کارش میگه اهان بدون هیچی یهو اومدن زدنت؟ اگه برن داخل ساختمان و جاییو خراب کنن من چیکار کنم اونوقت؟ سپس عمر را اخراج میکنه‌. آسیه و بقیه وقتی به خانه میرسن ماجرارو براش شنگول تعریف میکنن که عمر به خانه میره‌. اونا با دیدن سر و ضع عمر جا میخورن و میگن چخبره؟ چیشده؟ عمر میگه هیچی چیز خواستی نیست اونا پافشاری میکنن که عمر واسشون تعریف میکنه و میگه اخرشم کتکم زدن و از اونجا رفتن. یجورایی هم کتک خوردم هم از کار بیکار شدم! اسیه بعض کرده و میگه عمر باید یه چیزیو بهت بگم عمر میپرسه چیشده؟ که اسیه میگه امروز فهمیدیم که اخرین کسی که مادرمونو دیده اکیف و سوزان خانم بوده‌ عمر میگه یعنی چی؟ چی داری میگی؟ آسیه ماجرارو تعریف میکنه که عمر به حدی عصبانی میشه که سریعا از اونجا بیرون میزنه. هاریکا تو ماشین با مادرش دعوا میکنه و میگه تو اونجا چیکار داشتی؟تو مگه نگفتی با رسول قرار داشتی؟ پس چرا پیش اکیف اونجا بودی؟ سوزان میگه من با آکیف هیچ سر و سری ندارم و میخواد توضیح بده که هاریکا میگه نمیخوام دیگه چیزی بشنوم وگرنه از عصبانیت کاپشنمو پاره میکنم!

آیلا پیش نباهت اومده و در حال صحبت کردنن که دوروک با عصبانیت و کلافگی به خانه میره نباهت پیشش میره و میپرسه که چیشده؟ دوروک ماجرای سوزان و اکیف را که باهم تو ویلا بودن را به نباهت میگه. نباهت شوکه میشه و میگه اکیف دوروک چی میگه؟ آیلا هم میخ کوب میشه‌ اکیف به دوروک میگه هی میگم بسه نگو! خود مادرت هم خبر داره از این موضوع دوروک جا میخوره و میگه چی؟ آیلا جلو میاد و میگه یعنی آکیف تو با سوران به نباهت خیانت کردی؟ اکیف با کلافگی میگه تو دیگه دخالت نکن بحث خانوادگیه! اکیف به نباهت میگه همون ماجرای گذشته تازه دوروک فهمیده ماجرا از چه قراره که عصبی شده واسه ما! دوروک میگه اگه تموم شده پس چرا باهاش امشب تو خونه ویلایی اومدی؟ نباهت خشکش میزنه و با ناباوری به اکیف نگاه میکنه و میگه تو چقدر کثیفی! و سیلی تو صورت اکیف میزنه و با داد و فریاد باهاش دعوا میکنه و بهش میگه دیگه نمیخوام حتی یه لحطه زیر یه سقف باهات باشم! اکیف میگه میدونی چیه اصلا منم نمیخوام دیگه اینجا زندگی کنم و به اتاق میره تا لباس هایش را جمع کنه که اونا هم به اتاق میرن و نباهت باهاش کمی دعوا میکنه سپس با گریه از اونجا بیرونش میکنه. رسول به سوزان زنگ میزنه که رد تماس میده و پیام میده باشه برای یه شب دیگه امشب نمیشه واست تعریف میکنم که چرا نشد. عمر به اونجا میاد و از سوزی میپرسه حقیقت داره؟ اخرین بار مادرمو شما دیدین؟ سوزان تایید میکنه و میگه که جلوشو نگرفتیم و اون بلا سرش اومد. برک که دم در خانه ایبیکه رفته، با دیدنش بهش میگه شب خیلی عجیبی بود هیچی سرجاش نیست! فقط تو سرجاتی اومدم ازت تشکر کنم که هستی سپس همدیگر را بغل میکنن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا