خلاصه داستان قسمت ۱۲۸ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۲۸ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۲۸ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۲۸ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۲۸ سریال ترکی خواهران و برادران

دوروک وقتی آسیه را تو مدرسه میبینه پیشش میره و میگه دیشب که با گریه رفتی نتونستم بهت زنگ بزنم چون شوکه شده بودم بعدشم مامانمو آروم میکردم، آسیه میگه آره شب خیلی بدی بود همان موقع کان رد میشه که دوروک میگه کان جونت هم از خونه رفت! حتما الان خیلی خوشحاله که پیش باباست، آسیه کلافه میشه و میگه بس کندیگه تا کی میخوای حسادت کنی به دوستی ما و میخواد بره که دوروک جلوشو میگیره و میگه باشه باشه آخه چون دیگه دوسم نداری اینجوری میگم! آسیه میگه دوست دارم دوروک خوشحال میشه و بهش میگه مثل یه دوست یا عاشقمی هنوز؟ آسیه ازش میخواد این سؤالاشو تموم کنه که دوروک میگه باشه امروز بیا خوب رفتار کنیم دیروز واسه جفتمون خوب نبود آسیه قبول میکنه. سوزان به اتاق رسول تو شرکت میره تا درباره دیشب باهاش حرف بزنه اما وقتی میبینه رسول اصلا باور نمیکنه که رابطه اش با آکیف تموم شده بهش میگه اصلا میدونی چیه؟ چقدر خوب شد که با تو وارد رابطه نشدم چون اصلا دوست ندارم با کسی که یه ذره هم بهم اعتماد نداره وارد رابطه بشم! رسول میگه الان من مقصر شدم؟ سوزان میگه نه در ضمن به خاطر بی اعتمادیت نمیتونم باهات اینجا کار کنم همین الان استعفاءمو اعلام میکنم و از اتاق بیرون میره. وقتی میخواد از شرکت بیرون بره آکیف جلوشو میگیره و وقتی میبینه چشماش کمی اشکیه جا میخوره و میخواد بره تو اتاق رسول باهاش دعوا کنه که سوزان جلوشو میگیره و میگه نمیخواد اون فکر میکنه من. تو هنوز باهم رابطه داریم آکیف میگه عجب دیوونه ایه! الان میرم واسش توضیح میدم که ماجرا از چه قراره سوزان میگه نمیخواد رسول واسم دیگه تموم شده مهم نیست نمیخواد بری سپس از آکیف خواهش میکنه که دیگه دست از سرش برداره و بزاره زندگیشو بکنه و از اونجا میره.

تولگا تو کلاس به هاریکا میگه یادم بنداز وقتی مامانتو دیدم ازش امضاء بگیرم همزمان دوتا مردو عاشق خودش کرده اول الگوی من آقا آکیفو بعد صاحب مدرسه آقا رسول! تولگا با حرفاش اونارو میریزه بهم که دوروک دیگه نمیتونه خودشو کنترل کنه و مشتی تو صورت تولگا میزنه. تولگا میگه چرا من هروقت میام یه واقعیتیو میگم یه مشت میزنین بهم! سپس دوباره تیکه ای به مامان هاریکا میندازه که هاریکا سیلی تو صورتش میزنه و میگه دفعه آخرت باشه که درباره مامانم همچین حرفی میزنی! بعد از چند دقیقه استاد سر کلاس میاد که همراهش آیلا و مدیر بوراک میان. بوراک میگه امروز میخوام آیلا خانمو باهاتون آشنا کنم ایشون از امروز تو مدرسه مشغول به کار شدن سپس آزرا به آسیه میگه شما بیاین بیرون باهاتون کار دارم. آسیه میره و آیلا بهش میگه این چه وضعشه؟ چرا شلوار پوشیدی به جای دامن؟ آسیه میگه صبح داشتم دامنه رو بخاری خشک میکردم که سوخت مجبور شدم اینو بپوشم آیلا میگه خوب یکی دیگه میخریدی! فردا با دامن بیانمیخوام مثل سرکشا باشی و میره. شنگول با امل به محل کار اورهان میرن تا هم بهش سر بزنه هم خرید کنه. شنگول به داخل فروشگاه میره که میبینه خمیر یوفکا نداره به خاطر همین بیرون میاد و وقتی میخواد با امل برگرده احمد جلوشو میگیره و میگه کجایی شنگول خانم خبری ازت نیست! بابت او گلس گوشی باید ۳۰۰تا هنوز بدی، شنگول میگه آره میدونم یادمه ولی ۳۰۰تا خیلی زیاده تازه ۲۸۰ بود نه ۳۰۰تا باید صبر کنی حقوقمو بگیرم ببینم چی میشه. سپس به خودش میگه هروقت میام بازار کوفته میکنه، اورهان حرفاشو میشنوه و به خودش میگه پس به خاطر آوردی ولی چیزی نمیگی!

تو مدرسه آیبیکه برک را به کافه برده و میگه چشماشو ببنده سپس یه کیک کوچیک از کافه میگیره و یه شمع میزاره روش و بهش میگه چشماتو باز کن آیبیکه میگه نمیشد بدون اینکه شمع کیکشو فوت کنی سال جدیدو شروع کنی! سپس برک میگه چه سورپرایز قشنگی، سپس هدیه ای طرفش میگیره که برک با باز کردنش میبینه یه شالگردن قرمز رنگه او حسابی خوشش میاد و خوشحال میشه و آیبیکه را در آغوش میگیره. همان موقع برک مادرشو از دور میبینه و از آیبیکه میخواد تا بره. آیلا پیش برک میاد و میگه تنهایی با شالگردن نشستی داری شمع فوت میکنی؟ برک میگه آره گفتم خودم واسه خودم جشن بگیرم سپس کار جدیدشو بهش تبریک میگه آیلا خوشحال میشه و میگه اینجوری دیگه حواسم بهت هست نمیزارم مثل پدرت اشتباه انتخاب کنی. رسول به اتاق آکیف میره و میگه با این اتفاقا باید شراکتمونو بهم بزنیم آکیفمیگه باشه ولی خودت خوب میدونی که به این راحتی نیست اول باید پروژه های مشترکمون تموم بشه تا اون موقع باید جوری رفتار کنیم که انگار هیچی نشده، رسول میره. شب اورهان برای اینکه مچ شنگول را بگیره کیک هویچی که اصلا دوست نداره را میخره و شب بهش میده بخوره و میگه کیک هویچیه که خیلی دوست داری گفتم شاید هوس کرده باشی خریدم شنگول میگه فکر نکنم دوست داشته باشم چیزی یادم نمیاد اورهان به زور بهش میده که شنگول به زور میخوره. دوروک پیش مادرش نشسته و دلداریش میده که آیلا به اونجا میاد و میگه گفتم چقدر بهم دیگه پیام بدیم و تلفنی حرف بزنیم گفتم بیام رودررو حرف بزنیم که دوروک میگه خیلیم عالی پس من میرم دیگه تو گور به گور کردن مزاحم های زندگیتون خوش بگذره خانم ها و میره. عمر تو خیابان ها میگرده تا چوب پیدا کنه که تو بخاری بریزن و گرم بشن. موقع رفتن به خونه پسر بچه ای را میبینه که سر چهارراه آب میفروشم ازش میپرسه درآمدش خوبه؟ اون پسر میگه بد نیست شکممو سیر میکنه. وقتی به خانه میاد به اوگولجان پیشنهادشو میده که اونم استقبال میکنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا