خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی مستاجر بی نقص Kusursuz Kiraci

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی مستاجر بی نقص Kusursuz Kiraci را مطالعه می کنید، با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی یوسق پیرحسن و نویسندگی نرمین ییلدیریم در ژانری درام ، مهیج ، ماجراجویی ساخته شده است. اسم انگلیسی این سریال Perfect tenant و محصول سال ۲۰۲۲ می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ دیلان چیچک دنیز، سرکای توتونچو، ملیسا دونگل، اوزلم توکاسلان، روحی ساری، بیتی انگین، دنیز چنگیز، اموت کورت، نیلسو یلماز، رامی نارین، اومو پوتگول، آلپتکین سردنگچتی، حسن شاهین تورک و …

قسمت ۱۲ سریال ترکی مستاجر بی نقص
قسمت ۱۲ سریال ترکی مستاجر بی نقص

خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال ترکی مستاجر بی نقص

مرت منتظر خبری از پلین هستش که یک پیام بده اما چیزی دریافت نمیکنه که همین باعث کلافگیش میشه. سوزی برای خانه ی پلین اینا دلمه میبره که سر میز شام پدر پلین از مرت تعریف میکنه که پلین برای اینکه مرت را خراب کنه میگه بهم پیام داده تا بریم سینما اما میبینه ری اکشنی نشون نمیده پدرش و میگه چرا عصبی نشدی؟ او میگه چون مرت آدم درست و حسابیه مثل رفیقات بی بند و بار نیست پلین لبخند شیطانی میزنه. مونا و یعقوب به رستوران رفتن اونجا خدمه یعقوب را میشناسن که مونا میگه انگار زیاد اینجا میای! یعقوب میگه نه با الان میشه دوبار قبلا واسه این اومدم که وقتی با اومدم اینجا تحت تاثیر بزارمت مونا لبخند میزاره. باهمدیگه سر یه میز میشینن و مونا درباره پیامی که تو اون صندوقچه بود به یعقوب میگه و ازش میپرسه چرا باید یه نفر این پیامو بزاره تو اون صندوقچه؟ یعقوب میگه من از کجا بودنم؟ منو باور نمیکنی بعد یه پیامو که معلوم نیست کی نوشته گذاشته اونجا باور میکنی؟ مونا میره سرویس و تو این زمان یعقوب به اون مرد مرموز زنگ میزنه و درباره پیام تو صندوقچه بهش میگه و ازش میپرسه تو اون پیغامو نوشتی گذاشتی تو صندوقچه؟ اون مرد میگه چرا باید بنویسم؟ اصلا مگه تورو میشناختم اون موقع؟ بعد از کمی حرف زدن اون مرد به یعقوب میگه بازیو تموم کن . بعد از قطع تماس مونا برمیگرده که یهو میبینه یعقوب رفتارش ۱۸۰ درجه فرق کرده و عصبیه و باهاش خوب رفتار نمیکنه. یعقوب میگه میتونم حداقل عکس اون دوست مرموزتو ببینم که بفهمم اونی که این حرفای مرموز میزنه و انقدر بهش اعتماد داری کیه؟! مونا عکسی از بچگیش بهش نشون میده که یعقوب میگه عکس سونوگرافیشو نداری؟ این چه عکسیه دیگه عکس از الانش نداری؟ مونا به یاد میاره که لیلا وقتی میخواست ماموریتشو شروع کنه تمام عکس هایی که باهم داشتن و دست مونا بوده را آتیش زد سپس به یعقوب میگه نه.

همه رو آتیش زد. یعقوب میپرسه چرا؟ مونا میگه یه ماموریت مخفیانه و خطرناک داشت برای اینکه نفهمن من باهاش در ارتباطم که جونم به خطر نیوفته همه ی عکسارو آتیش زد یعقوب جا میخوره و میگه این چجور ماموریتیه دیگه چقدر عجیبه دوستت! اونا باهم کل کل میکنن و بحث بالا میگیره و مونا با عصبانیت از اونجا میره. مونا به خانه برمیگرده و میره رو پشت بوم که میبینه مادام اونجاست، مونا جا میخوره و میگه تو اینجایی؟ مادام میگه آره و سر میزش میشینه. مادام میگه وقتی میرفتی خوشحال بودی به خودت رسیده بودی چیشده با عصبانیت برگشتی؟ مونا بهش میگه تا حالا شده بخوای به یکی اعتماد کنی ولی نتونی؟ مادام میخنده و میگه تا دلت بخواد مونا میپرسه بعدش چیکار کردی؟ مادام میگه من تصمیم گرفتم که کلا اعتماد نکنم. آنها کمی درباره مظفر و برادرش حرف میزنن سپس مونا به خانه برمیگرده. وقتی میخوابه دوباره تو خواب راه میره که یعقوب همون موقع به خانه میاد و به طرف اتاقش میبره و با خودش میگه امیدوارم دوباره از خواب بیدار نشی که کل ساختمان با جیغت بیدار بشن. وقتی مونا دراز میکشه رو تختش یعقوب میگه یه ادم چقدر میتونه هم رو مخ باشه هم بامزه! و از اونجا میره. فردای آن روز سر میز صبحانه یعقوب بهش میگه خوب سر میز شام منو تنها گذاشتی رفتی مونا میگه تو هم میخواستی بفهمی چی داری میگی که عصبیم نکنی! آنها دوباره سر موضوع پدربزرگ یعقوب که چجوری مرده بحث میکنن یعقوب میگه من ثابت میکنم که پدربزرگم مریض بوده مرده به شرط بوس. مونا جا میخوره و میگه چی؟ یعقوب میگه از لپ! مونا قبول میکنه و یعقوب میخواد ببوستش که لحظه آخری فاصله میگیره و میگه نه یه آدم جنتلمن سر بوس معامله نمیکنه!

سپس میره تو اتاقش تا جعبه ی یادگاری های پدربزرگشو بیاره و به مونا نشون بده. یعقوب وقتی به اتاقش میره متوجه میشه که اون جعبه را با جعبه وسایل دور ریختنی جابه جا کرده و اشتباهی دم سطل آشغال گذاشته. مونا با خودش میگه یه کاسه ای زیر نیم کاسه ست! این خونه چقدر عجیبه یه جعبه دیگه هم گم شد! یعقوب با عجله به دم در سطل آشغال میره و میبینه  همان موقع ماموران شهرداری زباله هارو تو کامیون ریختن و در حال بردنن. یعقوب دنبالشون میدوعه و بالاخره جعبه اش را از توی کامیون برمیداره و به اتاق برمیگرده. مونا با دیدن وسایل و آخرین سرنگ پدربزرگ یعقوب فکر میکنه و سورنگ را با خودش میبره و با یکی از دوستانش به اسم سزیم تو پارک قرار میزاره و سرنگ را میده بهش و ازش میخواد درباره اش اطلاعات بده. مرت تو اتاقش در حال آهنگ گوش دادنه که یکدفعه از طرف پلین واسش پیام میره. او اول فکر میکنه اشتباه دیده اما بعدش یکدفعه از جا میپره و خوشحال میشه و باهم بگه برای فرداشب قرار میزارن برن سینما. پسر جنید که پدرش با گیتار زدن مخالف بود از روی یه پوستر متوجه میشه یه گروه به گیتار زن الکتریکی احتیاج دارن او به اونجا میره اما همه ی افراد گروه به خاطر سن کمش او را مسخره میکنن. و به هوای سودا گرفتن از بقالی میفرستنش خرید اما وقتی برمیگرده میبینه اون اعتنایی نمیکنن که حتی گوش بدن واسه همین کلافه میشه و گیتارشو برمیداره، او به باند وصل میکنه و شروع میکنه به نواختن همگی خوششون میاد و میگن خیلی خوبه سپس تمام اعضاء گروه باهاش هم نواری میکنن و از گیتار زدنش راضین…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی مستاجر بی نقص

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا