خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال همه گیری از شبکه سه سیما
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال ایرانی خلاصه داستان قسمت ۱۲ سریال همه گیری را قرار داده ایم. با ما همراه باشید. سریال همه گیری محصول سال ۱۴۰۲ به کارگردانی «محمد صادق بکتاشیان» و تهیه کنندگی «سعید کمانی» می باشد که فصل اول خود را با نام «موج اول» بر روی آنتن برده است. این سریال که جایگزین سریال نیکان می باشد، داستان شیوع کرونا در کشور است و روزهای ابتدایی شیوع این بیماری را نشان می دهد که عده ای درگیر این هستند آیا این بیماری کرونا است یا آنفولانزا؟ آنها در ادامه به این نتیجه می رسند که این بیماری همان کرونا است.
قسمت ۱۲ سریال همه گیری
همان بیماری که دکتر برزین به متین گفته بود اگه ردش نکنین دردسر میشه بهش حمله عصبی دست میده و با پایه سرم به دو نفر از پرستارها حمله میکنه دکتر عیسایی به پلیس خبر میده و به مامور ماجرارو توضیح میده و بهش میگه که دست خودش نیست این یه نوع افسردگیه که به بقیه حمله میکنه مامور بهش میگه وقتی خودش حمله کرده پس از قصد بوده دیگه! دکتر عیسایی و مومنی مخالفت میکنند و میگن این گونه بیمارها دست خودشون نیست حتی قاضی علیه اونا حکم نمیده در زمان قرون وسطا برای جلوگیری کردن از آسیب زدن آنها به بقیه تو مغزشون میخ میزدند تا زندگی نباتی داشته باشند. دکتر برزین با دکتر مومنی و عیسایی به همراه متین فیلم دوربین مداربسته در بخش را با هم نگاه میکنند دکتر برزین با دیدن حمله اون زن به پرستارها میگه من گفته بودم که برامون دردسر میشه! متین به هم میریزه و میگه من میرم به بچهها سر بزنم. مردی به اسم فرشاد از خارج از کشور اومده و به متین زنگ میزنه اما او جواب نمیده. حاج ابراهیم موفق شده به قولش عمل کنه و کارخانه الکل سازی را راه بندازه او به طرف قرارداد میگه من نمیخوام مصاحبه کنم اما اگه اصرار کنی انجام میدم صاحب کارخانه میگه اصراری نیست هرجور که راحتی.
حاج ابراهیم میگه دو روز دیگه میام برای بیمارستان الکل میگیرم ازت اما دفعههای بعد یا خود الیاس میاد یا یکی از طرف الیاس سپس از اونجا میرن. متین بالاخره جواب تلفن فرشاد را میده. او پیش امیرعلی میره و ازش میخواد او را به خانهاش برساند وقتی میرسه فرشاد را جلو در میبینه امیرعلی ازش میپرسه که منتظرش بمونه یا نه متین میگه برو آشناست غریبه نیست. وقتی به داخل خانه میره فرشاد از سرد بودن همیشگیش و سفت و سخت بودنش میگه متین بهش میگه شما مردا همیشه یکیو میخواین که بزنین تو سرش و محتاجتون باشه ولی میدونی که من اینجوری نبودم و نیستم! بعد از کمی صحبت کردن فرشاد بهش میگه که من ازدواج کردم اومدم اینجا تا خونه رو بفروشم متین بهش میگه خوب بفروش چرا با زنت نیومدی؟ فرشاد میگه همینجوری اومدم فقط بفروشم و میخوام تا موقعی که به فروش میره خودم اینجا بمونم متین میگه خب بمون او میپرسه خودت چیکار میکنی؟ او میگه همون جایی میمونم که یه ماه پیش موندم فرشاد بهش میگه که درباره ازدواجش دروغ گفته و میخواد یه شانس دیگه بهش بده. اوموم که دیگه بمونم متین میگه هر کاری میخوای بکنی بکن به شرطی که دیگه نبینمت.
متین از خونه بیرون میاد که میبینه امیرعلی هنوز اونجاست او عصبی میشه و با کلافگی به امیرعلی میگه چرا به حرفش گوش نداده سپس با هم میرن و بعد از خوردن قهوه به بیمارستان برمیگردند. حاج ابراهیم در حال آماده شدن برای یه جلسه هست که به حضار بگه طبق چیزی که گفته بود کارخانه را احداث کرده تا برای موجهای بعدی کرونا چاره اندیشی کنن. اصغر به بیمارستان میره که امیرعلی با دیدنش حرص میخوره و میپرسه که اونجا چیکار میکنه اگه تحت تعقیب باشه آنها میفهمند که بهشون دروغ گفته سپس بعد از کل کل کردن بهش میگه از اونجا بره شیما با دیدن آنها ناراحت میشه و از اونجا میره امیرعلی که نمیخواسته شیما اونو با اصغر ببینه به هم میریزه و پشت سرش میره تا ببینه میتونه توضیح بده یا نه….