خلاصه داستان قسمت ۱۳۰ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۳۰ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۳۰ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۳۰ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۳۰ سریال ترکی خواهران و برادران

سوزان از هاریکا میپرسه که شام چی میخوری هاریکا میگه بهتره بگی ماکارونی با ماست میخوری یا سس اینجوری بهتره! سوزان تایید میکنه. عمر با افراد اون نزول خور به اولین شب کاریشون میره، اونا به یک فروشگاه مواد غذایی میرن، عمر تو ماشین میمونه و اونا میرن تو فروشگاه و برمیگردن عمر بهشون میگه کتکش زدین؟ اونا میگن نه خودت که دیدی رفتیم فقط بهش هشدار دادیم که پولمونو فراموش نکنن سپس دنگ اون شب را بهش میدن عمر میگه اما من که کاری نکردم! اونا میگن سهم امشبته دیگه و از اونجا میرن. عمر وقتی به خانه میخواد بره کلی خرید میکنه هم واسه خودشون هم واسه خانواده عمویش. آسیه با دیدن کیسه زغال سنگ میگه زغال گرفتی؟ این همه هم که خرید کردی! پولشو از کجا آوردی؟ عمر میگه تو کار جدیدم دادن تو این فروشگاه های زنجیره ای کار پیدا کردم که به کارکنانش اینارو میدادن به منم دادن آسیه خیلی خوشحال میشه. آکیف به دم در خانه سوزان میره که او با دیدنش عصبی میشه و میگه تو اینجا چیکار میکنی؟ آکیف میگه شام که درست نکردی نه؟ پیتزا گرفتم که باهم بخوریم ببین از هموناییه که دوستداری توش سوسیس و زیتون داره! سوزان با ناباوری میگه تو چرا انقدر بی خیالی؟ خودتو چرا میزنی به اون راه؟ آکیف اصرار میکنه و در آخر وارد خانه میشه. خودش پیتزاهارو باز میکنه و رو میز میزاره و میگه بدو تا سرد نشده بخوریم هاریکا با شنیدن صداش به اونجا میره و میگه اینجا چخبره؟ این اینجا چیکار میکنه؟ آکیف میگه مادرت تقصری نداره نمیخواست بزاره بیام تو ولی من اصرار کردم، هاریکا باهاش دعوا میکنه و میگه چرا از زندگیمون گم نمیشی بری؟ همه ی این بلاهایی که سرمون اومده به خاطر توعه! و ازش میخواد تا از اون خونه بره سپس به اتاقش برمیگرده بعد از رفتنش آکیف از سوزان میخواد تا بشینه و غذا بخورن که سوزان با کلافگی از اونجا میره.

فردای آن روز عمر میز مفصل صبحانه ای چیده و امل و آسیه حسابی خوشحال میشن و میگن خداکنه تو این کارت موندگار بشی خیلی خوبه. همان میز مفصل در خانه شنگول هم چیده شده و شنگول میگه ببین چه پول خوبی گرفته که هم واسه خودشون خرید کرده هم ما! اوگولجان میگه من یخورده زودتر میرم سمت مدرسه کار دارم. هاریکا تو محله منتظر اوگولجان است که اوگولجان پیشش میره و بعد از کمی احوالپرسی بهش میگه واست یه هدیه گرفتم هاریکا با خوشحالی میگه تو خیلی خوب منو شناختی و میدونی که با چی خوشحال میشم سپس میگه چی گرفتی؟ اوگولجان جعبه قرمز رنگی که شبیه قلب هست را بهش میده هاریکا ذوق میکنه و میگه جعبه اش خیلی خوشگله و با باز کردنش با یه جفت دستکش روبرو میشه که حسابی خوشش میاد و میگه اینا خیلی خوشگلن حتما گردنم هست پولشو از کجا آوردی؟ اصلا به چه مناسبت؟ اوگولجان میگه هدیه جدایی مونه هاریکا میخنده و میگه این چرت و پرتا چیه که میگی؟ اوگولجان میگه میخواستم موقع جدایی هم بخندی و خوشحال بشی خیلی فکر کردم و فعمیدم حق با تو بود ما اصلا به درد هم نمیخوریم باید تموم کنیم سپس خداحافظی میکنه و میگه تو مدرسه میبینمت و میره هاریکا خشکش زده. عمر به آسیه و آیبیکه میگه برن تا اونا خودشون بیان سپس با اوگولجان حرف میزنه و میگه چیشده؟ منو سیاه نکن راستشو به من بگو! اوگولجان میگه صبح با هاریکا تموم کردم عمر دلیلشو میپرسه که اوگولجان میگه انگاری فقط به خاطر سرگرمی و مسخره کردن من باهام بوده یعنی همش بازی بوده! عمر بغلش میکنه و میگه ای پسرعموی احمق و عاشق خودم! کان پیش آسیه میره و میگه انگاری مشکل دامن حل شده آره؟ آسیه تایید میکنه و میگه کار دوروکه اون واسم خریده کان جا میخوره و حقیقتو نمیگه.

تو کلاس مدیر بوراک میاد و میگه طبق برنامه جدید تحصیلی‌تون فردا قراره کل کلاس بریم بولینگ همگی خوشحال میشن. تو زنگ تفریح عمر و آسیه با اوگولجان و آیبیکه میرن تو کافه مدرسه. عمر واسشون کیک و تست سفارش میده و میگه بخورین آسیه میگه حتما اشتباه آوردی سر میز ما! اما ویتر اونجا میگه نه همه ی اینا مال شماست اوگولجان میگه آخه کی؟ عمر میگه بخورین نوش جونتون سپس به آسیه اشاره میکنه و میگه تو خوب بخور دوروک از دور میبینتشون و لبخند میرنه. تولگا و امیر اونارو مسخره میکنن و اوگولجان میخواد بره بهشون حمله کنه که عمر جلوشو میگیره دوروک پیش تولگا و بقیه میره و بهشون هشدار میده به عنوان نماینده مدرسه! آیلا پیش هاریکا میره و میگه چون مادرت دیگه کارمند اینجا نیست تو هم بورسیه نمیشی باید ترم جدیدو پرداخت کنی هاریکا قبول میکنه و میره. شنگول تو خونه نباهت بهش نیگه بده واست فال بگیرم اما نباهت میگه نمیخواد زنگ در خانه به صدا در میاد که نباهت با باز کردنش میبینه آکیفه. آکیف میگه نخواستم با کلید بیام که باز ناراحت نشی اومدم چند تیکه از لباسام و وسایلمو بردارم نباهت اجازه میده تا بره برداره. موقع برگشت سپس خودش پشت سرش تو اتاقش میره و میگه انگاری منتظرم بودی! چیه سوزان هم میاد پیشتون میمونه دیگه؟ آکیف میگه دیگه خسته شدم از این افکار تو سرت برگه های طلاق را آماده کردم دادم به وکیل به دستت میرسونه. بحث اونا بالا میگیره و ظرفی از روی وسط میز برمیداره و میخواد خورد کنه که عمر جلوشو میره سپس از اونجا وقتی میخواد بره به شنگول میگه بیا اونجا هم همه چیز بهم ریخته ست شنگول قبول میکنه که نباهت میگه چرا؟ شنگول میگه راسیتش  برای شما هم خوب میشه میفهمم که چه اتفاق هایی میوفته اونجا نباهت تایید میکنه و میگه باشه برو…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا