خلاصه داستان قسمت ۱۳۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۳۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.
خلاصه داستان قسمت ۱۳۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
بعد از رفتن رویا, هان به طرف کتاب ها و صفحه های اینجی می رود. صفیه بهش میگه ما هیچکدوم از وسایل تو را دور نریختیم و همه را جمع کردم گفتیم شاید دوست داشته باشی نگهشون داری. هان به صفیه میگه من نگهشون دارم؟ نه من از پسش برنمیام نمیتونم نگه دارم. صفیه به هان میگه داداش ما همگی خیلی نگران حالت بودیم هر روز دعا می کردیم که تو یه روزی برگردی میدونم اوضاع خیلی بده و دیگه مثل قبل نمیشیم اما حداقل اینجوری هممون کنار همدیگه بودیم مثل همیشه با هم دیگه تحمل می کردیم و این روزهای سخت و می گذراندیم. هان بهش چیزی نمیگه و نگاهی به داخل خانه می اندازد و هر گوشه ای از آن اتاق را که میبینه یاد خاطراتی با اینجی میافتد. گلبن خودش را کنترل میکنه و با ظاهری ساختگی به هان میگه داداش ما الان خیلی حالمون خوبه هیچی کم و کسری نداریم تو هم خدا را شکر خیلی خوب به نظر می رسی.
هان یکی از صفحههای اینجا را بر میداره به صفیه میگه هیچ وقت نتونست این آهنگ هایی که ازشون خوشش میومد را با خیال راحت گوش بده چون می خواست شما اذیت نشین چون کمتر چیزی تو این دنیا وجود داره که شما را اذیت نکنه و باهاش کنار بیایید. صفیه و گلبن با شنیدن این حرف از هان چشمانشان پر از اشک می شود و خجالت زده می شوند. هان یکی از صفحه های مورد علاقه اینجی را بر میداره و تو گرامافون میزاره و با شنیدن اون آهنگ یلد خاطراتش با اینجی میافتد و با اینجی تو رویاهایش غرق می شود. سپس هان به صفیه میگه یادته قبلا مامان بهت گفته بود ماجی مرده و بعد از چند وقت ناجی بهت خبر داد که زنده است و هنوز نمرده؟ حتی اگه الان اینجی بهم زنگ بزنه و بگه زنده ام با یه جمله بیشتر روبرو نمیشه اونم اینکه مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد میدونی چرا؟ هان به سرش اشاره میکنه و میگه چون مغزم دیگه آنتن نمیده شما هم الکی دنبالم نیاین و سراغمو نگیرین.
رویا پایین پله ها ایستاده و به حرفهای آنها گوش میده وقتی صدای پا میشنود به سرعت از خونه بیرون میزنه که تو راهرو با اسرا روبرو میشه. اسرا ازش میپرسه تو کجایی؟ چمدونتو وسط راه ول کردی خودت رفتی؟؟ رویا بهش میگه بالا بودم اسرا بهش میگه بالا که واحد خالی نداریم؟ واسه چی رفتی بالا؟ رویا برایش تعریف میکنه که حکمت خان منو با اون دوستت اینجی اشتباه گرفته بود در صورتی که اصلا ما هیچ شباهتی با هم نداریم عکسشو رو دیوار خانه ات دیدم، فکر کرده بود اینجیم و منو تو خونه حبس کرده بود و ماجرا رو براش تعریف میکنه. اسرا با شنیدن این حرف ها بغض میکنه و چشماش پر از اشک میشه هان بالای راه پله ایستاده بود و به حرف های آنها گوش می دهد سپس پایین میاد که اسرا از هان عذر خواهی می کنه و می گه به خاطر اتفاقی که افتاد من معذرت می خوام. رویا به اسرا میگه من که کاری نکردم مقصر نبودم چرا داری ازش معذرت خواهی می کنی؟
اسرا ازش می خواد تا ساکت بشه و به هان میگه رویا دختر خالمه یه مدت قرار پیش من باشه زودی برمیگرده. هان به اسرا میگه آهان پس قرار یه چند روزی اینجا باشه رویا بهش میگه خیلی مشتاق نیستم تو همچنین ساختمونه غیر عادی باشم ولی مجبورم چون خواهرت اومد تو هتل اونجا هم ماجرای درست کرد اسرا شروع میکنه به تعریف کردن ماجرا که هان بهش میگه پس حق داشته خواهرم خوب کاری کرده. سپس با کلافگی و عصبانیت بهش میگه تو چی از جون من میخوای؟ نمیخوای باور کنم که همه این رو در رویی ها اتفاقیه؟ اسرا جا میخوره و ازشون میپرسه که شما همدیگر را میشناسین؟ هان بعد از کمی بحث کردن با رویا بهش گوشزد میکنه تا حد خودش رو بدونه و در آخر بهش میگه بابا مریضه که فکر کرده تو شبیه اینجی چون هیچ شباهتی با همدیگه ندارین هیچکی نمیتونه شبیه اون باشه و از اونجا میره.
با رفتن هان گلبن به صفیه میگه آبجی دیدیش حالش هنوز خوب نیست هنوز خیلی غمگین و ناراحته باید یه کاری انجام بدیم واسش چون انگاری تنهایی هم براش خوب نبوده و حالشو خوب نکرده. صفیه ازش میپرسه چیکار کنیم. چه کاری از دستمون بر میاد؟ فکر می کنی اگه ما کنارش باشیگ خوب میشه؟ گلبن با ترس و استرس به صفیه میگه میترسم دوباره عقلشو از دست بده. صفیه به خاطر اینکه فرد غریبه اومده بود توی خونه گلبن و پدرش حکمت را از خانه بیرون میکند تا کل خونه رو تمیز کنه. رویا وقتی تو حموم زندونی بود از همونجا لاک اینجی را که برداشته، وقتی به خانه اسرا میره شروع میکنه به لاک زدن. صفیه از خانه بیرون میاد و به گلبم میگه بره ماهی قرمز بگیره آنها تعجب می کنند که صفیه میخواد از یه حیوون تو خونه نگهداری کنه و گلبرگ بهش میگه آبجی ولی تو از نگهداری حیوان تو خونه خوشت نمی اومد که؟! صفیه بهشون میگه ماهی تو آب زندگی میکنه تمیزه چیکار میخواد بکنه! گلبن میره بیرون تا ماهی بخره از طرفی نریمان به خانه اسرا میره تا اونجا منتظر بمونه که با رویا آشنا میشه و آنجا می فهمند که با همدیگه تو یه دانشگاه قبول شدن.
ولی رویا قبلاً اگه و نریمان را باهم دیده بود که با همدیگه داشتن درباره دانشگاه حرف میزدند و رویا از قصد دانشگاه نریمان را انتخاب کرده تا از این طریق به آنها نزدیک بشه. اما وقتی اسرا با نریمان تنها میشه بهش هشدار میده که با رویا صمیمی نشه و خیلی نزدیکش نشه اسد. با مادرش قرار میزاره و باهاش حرف میزنه و ازش می خواد تا بره از گلبن عذرخواهی کنه و از دلش در بیاورد شنور خانم به اسد میگه باشه حالا که تو تصمیمتو گرفتی من میام و ازش عذر خواهی می کنم حالا که فکر می کنی میتونی باهاش زندگی کنی و خوشبخت بشی باشه اما اینو بدون تو خانواده ما طلاق مفهومی نداره باید باهاش کنار بیای اسد به مادرش میگه من از گلبن دست نمیکشم…