خلاصه داستان قسمت ۱۳۲ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۳۲ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۳۲ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۳۲ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۳۲ سریال ترکی خواهران و برادران

شب شنگول وقتی به خونه میره از اونجایی که اورهان باهاش قهره به بچه هاش میگه به باباتون بگین که قسط بانکو دادم و بقیه پولو میزاره رو میز و میگه اینم بقیه اش برداره اگه لازم داره، اوگولجان میگه مامان حالت خوبه؟ الان پولتو گذاشتی رو میز! اورهان میگه به مامانتون بپین بعد از مدتها مارو متعجب کرده حالش خوبه یا سرش به جایی خورده که این کارو میکنه؟! آنها باهم کمی کل کل و بحث میکنن. بچه ها به مدرسه میرن و اونجا اماده میشن برای رفتن به برنامه بولینگ. تو مدرسه آیلا میاد و میگه که من باهاتون همراهم این حرف او حسابی آیبیکه و برک را بهم میریزه و میفهمن که نمیتونن باهمدیگه باشن. سوزان تو خانه اش هست که آکیف بهش زنگ میزنه و بعد از کمی حرف زدن ازش میخواد تا باهمدیگه برای صرف شام برن رستوران سوزان بعد از کمی ناز کردن بالاخره قبول میکنه و میگه که بدون فقط یه شام معمولیه آکیف قبول میکنه‌. بچه ها به سالن بولینگ میرسن عمر با دیدن اونجا یادش میاد که همونجاییه که با همکاراش رفته بودن تا پول صاحب کارشو زنده کنه سپس جا میخوره آسیه میپرسه چیشده؟ عمر میگه هیچی اینجا قبلا سفارش اورده بودم واسه همین جا خوردم‌ افراد اونجا با دیدن عمر او را میشناسن و به صاحب کارشون میگن سپس پیش عمر میرن و بهش خوش امد میگن و ازش میخوان اگه کاری داشت چیزی لازم داشت حتما بهشون بگه عمر میگه باشه.

آسیه وقتی میبینه اونا این رفتارو با عمر میکنن میگه مثل اینکه خیلی ازت خوششون اومده عمر تایید میکنه و میگه آره. آیلا میخواد اونجا تیم بندی کنه که برک میگه بهتره بزاری اینو دیگه به عهده خودمون ایلا به حرفش اعتنایی نمیکنه و به دوروک میگه تو تیم قرمزی و عمر تو تیم ابی سپس آسیه، آیبیکه، هاریکا اوگولجان و سوزی را تو یه گروه میندازه و بقیه به گروه دوروک میرن. تولگا به اوزگه میگه کرم داری تو کیفت؟ او تایید میکنه و میگه میخوای چیکار؟ تولگا میگه میخوام چند دقیقه بعد اوگولجان رو هوا بره و باهمدیگه میخندن. اوگولجان و عمر میان تا کفش انتخاب کنن اما سایز کفش اوگولجان فقط یکیه که دست تولگاست، تولگا بهش همون کفشو میده. اوگولجان با پوشیدنش اصلا نمیتونه رو پاهاش وایسه و مدام سر میخوره عمر میگه خودتو کننرل کن واسه ما هم سره ولی این کارارو نمیکنیم! وقتی پیش بقیه میرن دوروک میگه شرط بزاریم؟ تولگا میگه اخه با اینا چه شرطی بزاریم؟ کنار دیوار یه پا وایسیم؟ و میخندن عمر میگه سر ناهار میبندیم تولگا میگه بانک میخوای بزنی؟ عمر بهش اعتنایی نمیکنه و شرطو میبندن. اوگولجان میخواد بازیو شروع کنه که یکدفعه سر میخوره و میخواد بیوفته که هاریکا میگیرتش. اوگولجان میگه تصادفی میخواستم بخورم زمین هاریکا هم میگه منم تصادفی گرفتمت. بازی شروع میشه، وسط بازی تولگا میخواد بره دستشویی که میبینه عمر همرمان داره بیرون میاد تولگا تنه میزنه که عمر میگه مثل ادم نمیتونی راه بری؟

تولگا میگه نه نمیتونم تازگیا پررو شدی دمتو باید بچینم؟ اونا باهم کل کل میکنن که عمر میگه مشکل هرچی هست بیرون از مدرسه حل میکنیم تولگا میگه چرا الان نه؟ کسی نیست که و باید کل کل میکنن که افراد صاحب اونجا میان و به عمر میگه اتفاقی افتاده؟ کمک میخواین؟ و اسلحه شونو به تولگا نشون میدن عمر میگه نه دنبال دستشویی میگشت الان میره تولگا میگه بعدا به حسابت میرسم از سه به یک خوشم نمیاد و میره. مسابقه ادامه پیدا میکنه و در نهایت تیم دوروک برنده میشه و باهم خوشحالی میکنن که آسیه میگه نگاشون کن مثل بچه کوچیکا چه ذوقی کردن ایبیکه میگه هم باید واسه باختمون ناراحت باشیم هم برای پول نداشته نارهارشون؟ عمر میگه اون با من و باهم میرن به رستوران همونجا. ایبیکه از اینکه مامان برک همه برنامه هاشونو بهم زده ناراحته. شب زنگ در خانه سوزان زده میشه که هاریکا میبینه رسوله. او خوشحال میشه و بهش میگه الان به مامانم میگم بیاد سوزان دم در میره که رسول بهش میگه اومدم ازت عذرخواهی کنم باید بهت اعتماد میکردم ولی تو هم بهم حق بده! سوزان میگه بار اولت نبود سر اون مزایده هم منو مقصر میدونستی! رسول ازش معذزت خواهی میکنه که همان موقه آکیف از راه میرسه و میگه سوزان جون اماده ای بریم؟ دیدی گفتم اومدم!

من سروقت میام وقتی میگه فلان ساعت اینجام واقعا اینجام و بهش میگه برو سریع پالتوتو بپوش سرما نخوری که بریم رسول با عصبانیت به اونا چشم میدوزه. سوزان وقتی به داخل خانه میره هاریکا با عصبانیت میگه این چه آبروریزیه دیگه! سوزان میگه هاریکا بزرگش نکن فقط یه شام معمولیه. اونا به رستوران میرن و اکیف میگه بند اخری طلاقیو که میخواستو هم اصافه کردم به زودی تموم میشه میره پی کارش! سوزان میگه ولی من فکر نمیکنم به نظر من خیلی زود برمیگردی پیش نبوش جونت! اکیف میگه نه این اتفاق دیگه نمیوفته و به سوزان پیشنهاد میده که سوزان به حلقه اش اشاره میکنه و میگه هروقت ازاد شدی اونوقت درباره اش فکر میکنم. عمر وقتی از سرکار به خانه میره به آسیه میگه واست هدیه خریدم آسیه با باز کردن پاکت میبینه واسش کتونی گرفته و حسابی خوشحال میشه. آیبیکه پیش اونا میاد و اسیه کتونیشو بهش نشون میده و میگه هروقت خواستی بگو بدم بهت بپوشی مثلا وقتایی که با برک قرار داری! آیبیکه میگه برک پیام داده میخواد امروزو جبران کنه و بهشون میگه میتونین واسم جور کنین برم؟

عمر و آسیه میگه برو حاضرشو اونش با ما. دوروک به خانه عمر اینا میره و بهش میگه اسیه میخواست مجسمه شو تو خونه رنگ کنه ولی وسایلشو تو مدرسه جا گذاشته بود گفتم بیام بدم بهش. عمر وقتی میره اسیه را صدا کنه دوروک عروسک و چیزهاییو که آسیه وانمود کرده بود برای فراموش کردن دوروک دور انداخته را میبینه و خیلی خوشحال میشه. برک ایبیکه را چشم بسته به همان سالن بولینگ میبره و آیبیکه حسابی جا میخوره و خوشحال میشه‌ و باهم شروع به بازی کردن میکنن. اسیه به خانه برمیگرده و با دوروک صحبت میکنه و در اخر اییه بهش میگه تو چرا انقدر شارژی؟ چرا انقدر خوشحالی؟ از اونجایی که حال دوروک به خاطر وسایلیه که دیده اونجا اما بروز نمیده و میگه شاید واسه اینه که عاشقمن منو دوست دارن منم عاشقم و دوسشون دارم! و میره اسیه تو فکر فرو میره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا