خلاصه داستان قسمت ۱۳۳ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۳۳ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۱۳۳ سریال ترکی خواهران و برادران
آکیف به خانه برمیگرده تا طلاق نامه را به نباهت بده که امضاء کنه و میگه بیا ۵ دقیقه باهات مار دارم و زود میرم. نباهت با دیدن طلاق نامه جا میخوره و میگه چه عجله ای بود، خیلی وقته آماده اش کرده بودی آره؟ داشته خاک میخورده آره؟ منتظر بودی که یه دعوا راه بندازی و بری از خونه تا سریع اینو واسم بیاری! آکیف میگه فکر کردی واسه من خیلی آسونه؟ زندگی منم داره از هم میپرسه منم از بچه هام قراره جدا بشم. زندگی ما خیلی وقته تموم شده بهتره زودتر جدا بشیم تا جوونیم یه زندگی جدید واسه خودمون راه بندازیم. نباهت میگه همه ی اینا به خاطر اون سوزان عوضیه آره؟ میخوای زودتر به اون برسی، آکیف میگه حالا سوزان یا هرکسی دیگه ای سپس میخواد بره که نباهت میگه منم امضاء میکنم واست میفرستم و کلیدهای خونه را میزاره و میره نباهت گریه میکنه. عمر تو اتاق صاحب کارش هست که او بهش میگه امروز میخوام از یکی ۱۰۰هزارتا بگیری آدم های خودمو نمیتونستم بفرستم چون نباید آشنا باشن میخوام تو بری عمر قبول میکنه. عمر میگه بعد از مدرسه میتونم پولو بیارم؟ اون مرد میگه نه فوری لازم دارم ولی تو بعدش برو مدرسه اگه لازم بود میام اونجا ازت میگیرم عمر قبول میکنه. تو مدرسه نمایشگاه داره شروع میشه که دوروک پیش آسیه میره. او گه هم میره و میگه منتظرم ببینم فیلت چجوری شده دوروک مجسمه اش را نشون میده که اونا میبینن پنگوئنه او گه میگه چرا این؟ دوروک میگه چون حیوان مورد علاقه آسیه ست! آسیه لبخند میزنه و دوروک آروم میگه منم دوست دارم دیدم اون عروسکو ننداختی دور آسیه جا میخوره که اوزگه عصبی میشه و میره. اوگولجان میگه چرا این فاز برداشت؟ آسیه میخنده و میگه نمیدونم! آیبیکه به هاریکا علامت میده و میگه باهام بیا.
اونا به سرویس بهداشتی میرن، اونجا آیبیکه به هاریکا میگه واست سوال نشده که چرا داداشم ازت کنار کشیده؟ هاریکا میگه نه چون ازش پرسیدم برگشت گفت دنیای ما از همدیگه جداست نمیتونیم باهم باشیم! آیبیکه میگه اون نگفت تو گفتی و شروع میکنه به تعریف کردن که وقتی داداش بیچاره من رفته بود لباس عروسکی گاو پوشیده بود تا پول دربیاره واست دستکش بگیره تو با اون دخترها به همون فروشگاه رفتی و شروع کردی به تحقیر کردن داداشم و گفتن این حرفا که فقط برای اینکه تورو میخندونه باهاشی و همه ی این حرفارو خودش با گوش های خودش از زبون تو شنیده! هاریکا با فهمیدن این موضوع چشماش پر از اشک میشه و به سالن برمیگرده. عمر که پولارو تو کیفش گذاشته میزاره زیر میز و پیش بچه ها میره. هاریکا پیش اوگولجان میره و بهش میگه من تازه فهمیدم چرا تو ازم فاصله گرفتی و شروع میکنه به معذرت خواهی کردن اما تو تصمیم اوگولجان تغییری ایجاد نمیکنه. هاریکا کلافه میشه و با ناراحتی میره کیفشو از زیر میز برداره و از اونجایی که کیفش با کیف عمر یکیه اشتباهی کیف اونو برمیداره و میره به طرف خانه. مراسم مزایده شروع میشه و وقتی نوبت به مجسمه دوروک میرسه سوزان یه عددی میده که همان موقع نباهت از راه میرسه و عددی بالاتر میگه سوزان تا حدی بالاتر میره که آکیف بهش میگه هرچقدر میخوای قیمت بده نباهت هم پا به پاش بالا میره که در آخر به یک عدد بزرگی میرسه و نباهت عقب میکشه سپس میره پیش سوزان و میگه همین که با پول شوهر من پز بدی برازنده خودته فقط و با پوزخند میره. صاحب کار عمر از راه میرسه و بهش اشاره میکنه آنها به کلاس میرن تا پولو بهش بده اما با باز کردن کیفش میبینه پول نیست و متوجه میشه اصلا اون کیف، کیف خودش نیست. صاحب کارش باهاش دعوا میکنه و پولشو میخواد که عمر میگه من واستون میارم حتما دست پسرعمومه کیفامون شبیه همه حتما اشتباهی برده او بهش میگه شانس آوردی کار واجب پیش اومده باید برم ولی پولمو سریع بیار و میره.
آسیه ماجرارو از عمر میپرسه که چیشده عمر میگه صاحب کارم پول فروشگاهو بهم داد که برم بزارم تو بانک که یکی کیفمو اشتباهی برداشته و وقتی میفهمه ۱۰۰هزار لیر پول بوده شوکه میشه و میگه چرا باید این همه پولو بده بهت؟! آنها به سالن میرن و شروع میکنن به گشتن کیف اما پیداش نمیکنن. هاریکا به خونه میرسه و با گریه و کلافگی در کیفشو باز میکنه که با دیدن اون همه پول حسابی شوکه میشه و از خوشحالی میخنده، او با خودش فکر میکنه که این همه پول ماله کیه؟ سپس زنگ میزنه به سوزی تا ببینه خبری تو مدرسه هست یا نه همان موقع تولگا با عمر سر اینکه دارن تو کیفارو میگردن دعوا میکنه که سوزی به هاریکا میگه نمیدونم اینجا چخبره تولگا حرف از کیف و کوله میزنه نفهمیدم چیشده هاریکا فکر میکنه کوله مال تولگا بوده واسه همین با خوشحالی تلفن را قطع میکنه و به مادرش پیام میده که شارژ گوشیم داره تموم میشه میرم بیرون یخورده بگردم نگران نشو و با خوشحالی از اونجا میره. عمر و آسیه با آیبیکه و اوگولجان به دنبال کیف میگردن و فکر میکنن که چیکار باید بکنن اما هاریکا به آرایشگاه رفته و بعد از دو پارت پشت سر هم ماساژ موهاشو کراتین و درست میکنه و همزمان به ناخن هایش هم میرسه و حسابی خوش میگذرونه. شب عمر به اوگولجان کیفو نشون میده و میگه تو میدونی این مال کیه؟ اوگولجان با دیدن یه خودکار تو اون جامدادی یاد خاطره ای میوفته و میگه مال هاریکاست! عمر میگه وای بدبخت شدم…..
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس