خلاصه داستان قسمت ۱۳۳ سریال ترکی زن (کادین)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۳۳ سریال ترکی زن (کادین) را می توانید مطالعه کنید. سریال Kadin یک سریال غمگین و درام می باشد که از شبکه فوکس ترکیه پخش می شود. سریال زن تا کنون دارای سه فصل بوده است که در چهار سال گذشته پخش شده است. زن یک سریال زیبا می باشد که دیدن آن خالی از لطف نیست.

خلاصه داستان سریال زن

در خلاصه داستان این سریال آمده است ؛ زن کسی که سنگینی و محبت دو فرزند رو در قلب خود را با تمام سختی ها حمل می کند … مادری بنام بهار چشمه علی که علیرغم فقر و مبارزه با زندگی می تواند بچه های خود را بخنداند و خودش را در مقابل سختی های زندگی سپر کرده تا از فرزندانش مراقبت کند. این سریال برخلاف روال همیشگی سریال های ترکیه ای ، در محله فقیرنشین به دور از تجملات روایت می شود که مورد استقبال زیادی قرار گرفته است

قسمت ۱۳۳ سریال ترکی زن (کادین)

شب که همه در خانه نشسته اند. زنگ در خانه به صدا در می آید. خدیجه در را باز می کند و با شخصی روبرو می شود که می گوید لباس ها را از طرف آقا سوات برای شیرین اورده است و می رود. خدیجه با عصبانیت لباس ها را داخل سطل آشغال می اندازد و به انور هم چیزی نمی گوید. جیدا به بهار که هنوز در بیمارستان است می گوید: «حالت بهتر شده ها. روز به روز داری سلامتیت رو به دست میاری. حالا عروسی کی؟ » بهار لبخندی می زند و می گوید: «نمیدونم… اول باید با بچه ها حرف بزنم و آماده شون کنم. » مونیر به دیدن سوات می رود و می گوید که آدمی که گذاشته بود تا یشیم را تعقیب کند دیده که یشیم وارد خانه نظیر شده است. مونیر می گوید که اصلا به یشیم اعتمادی ندارد و اگر سوات هم صلاح بداند می خواهد خودش دست به کار بشود. سوات عصبانی است و قبول می کند. سارپ به پیرل می گوید که دیگر نمی تواند تحمل کند و فقط برای دیدن بهار می خواهد برود. پیرل ناراحت می شود و به او می گوید :«اما تو قول داده بودی سارپ…. » سارپ با جدیت می گوید: «خودم میدونم چی گفتم ولی میخوام ببینم که خوبه حالش. » عظمی به خانه خودش می رود که زنش می گوید برادرش به دیدن آمده. عظمی می خواهد از خانه برود که زنش می گوید بماند شاید حرف مهمی داشته باشد. مونیر برادر عظمی است و به او می گوید که مادرشان آخرهای عمرش است که بهتر است دو برادر به دیدن مادرشان بروند. عظمی کمی فکر می کند و قبول می کند. نیسان چند روزی است که غمگین است. ییلز که دلیل آن را می داند سعی می کند او را آرام کند و می گوید: «بعضی وقتا اینجوری میشه دیگه. تو نباید غصه بخوری. شاید بابات دیگه نتونسته بیاد… » نیسان با بغض حرف او را قبول می کند.

سارپ شبانه از خانه بیرون می زند و پیرل با غصه رفتن او را تماشا می کند. وقتی جیدا برای قهوه خوردن از اتاق بهار خارج می شود سارپ به دنبال او می رود و خواهش می کند تا بتواند بهار را حداقل از لای در ببیند. جیدا ابتدا قبول نمی کند و می گوید که باید تا مرخص شدن بهار صبر کند اما سارپ انقدر اصرار می کند که دل جیدا به رحم می آید و در را برای سارپ باز می کند. بهار خوابیده و سارپ با دیدن او از کنار در، گریه اش می گیرد و میان گریه هایش لبخند می زند. او دلش طاقت نمی آورد و می خواهد جلو برود که جیدا این اجازه را به او نمی دهد و سارپ از همانجا برمی گردد. افراد عظمی به همه مشاور املاکی ها سر زده اند و ویلاهایی که به اسم سوات است را پیدا کرده اند و قصد دارند یکی یکی آنها را بررسی کنند. وقتی مونیر و عظمی در ماشین هستند، عظمی به دستشویی می رود تا به افرادش زنگ بزند و ببیند که چیزی از ویلاها پیدا کرده اند یا نه. در همین فاصله مونیر همه ماشین را می گردد و در کیف عظمی عکس خانه ی ویلایی که پیرل و سارپ در آن هستند را پیدا می کند و پشت فرمان می نشیند و می رود. عظمی عصبانی می شود و به افرادش زنگ می زند و می گوید که داخل ویلای اخر شوند و هرکه را دیدند بکشند. جیدا به خدیجه زنگ میزند و تعریف می کند که سارپ به دیدن بهار رفته بوده. شیرین وقتی این را می شنود با عصبانیت داخل اتاقش می شود و همه چیز را بهم می ریزد. بعد به سارپ پیام می دهد: اگه یه بار دیگه به حرفی که بهت زدم بی توجهی کنی عکسارو واسش میفرستم. همان موقع عکس های خودش و سارپ را به گوشی سارپ می فرستد و گوشی که داخل خانه مانده پیرل به سمت گوشی می رود و ناباورانه به عکس ها خیره می شود. سارپ وارد ویلا می شود و می بیند که همه نگهبان ها مرده اند و از پیرل و بچه هایش هم خبری نیست. او نگران می شود و همان موقع مونیر را می بیند و به او می گوید که آدم های نظیر زن و پسرهایش را برده اند. پیرل با دو پسرش در راهروی بیمارستان است و به سمت اتاق بهار می رود.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا