خلاصه داستان قسمت ۱۳۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۳۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۳۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۳۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۳۵ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

هان از اتاق پدرش بیرون میاد. نریمان و گلبن پیش رویا میرن و گلبن ازش تشکر میکنه و میگه تو جون پدر منو نجات دادی اگه تو نبودی معلوم نبود پدر من چه اتفاقی برایش می‌افتاد. گلبن ازش میپرسه راستی تو از کجا فهمیدی؟ ما آشپزخانه بودیم ولی صداشو نشنیدیم تو چجوری متوجه شدی تو؟ رویا بهش میگه من دیدمش اومده بود دم پنجره تا کمی حالش جا بیاد من متوجه شدم که حالش طبیعی نیست به خاطر همین اومدم بهتون خبر دادم. نریمان او را بغل میکنه و ازش تشکر میکنه. رویا به آنها میگه که هان اینجاست ولی داره میره گلبن و نریمان جا می خورند و به طرف هان میرن. گلبن با دیدنش خوشحال میشه و ازش میپرسه که داری میری؟ هان تایید میکنه و میگه آره گلبن بهش میگه میشه نری؟ حداقل برو پیش بابا ببینتت خوشحال میشه اما هان بهش میگه اسد اینجاست اگه کاری داشتین یا مشکلی بود بهش بگین. نریمان با حرص به گلبن میگه بزار بره ابجی ما باید خودمون از پس زندگیمون بربیایم هان خداحافظی میکنه و از بیمارستان میره.

هان با حالی داغون به شرکت میره آنجا با دیدن خودنویس یاد گذشته می افتد که وقتی بچه بوده پدرش رو یکبار به آنجا برده بود و بهش خودنویس خانوادگیشان را بهش داد و گفت این خودنویس مال توئه و در آینده تو باید بیای بشینی پشت این میز و بگردوی اینجارو. هان نگاهش به عکس روی میز پدرش می‌افتد که عکس پریهان و پسرش عمر بوده همون موقع از پدرش میپرسه و میگه اینا کین بابا فامیلات هستند؟ حکمت بهش میگه نه فامیلای من شماها هستین اینا خانواده من هستند، با یادآوری این خاطرات ناراحت میشه و غصه میخوره. گلبن و نریمان به اتاق پدرشان حکمت میروند تا حالش را بپرسن. گلبن بهش میگه هان هم اینجا بود ولی دلش نیومد بیدارت کنه از خواب به خاطر همین چند دقیقه ای نگاهت کرد و رفته. حکمت به گلبن میگه به اسد بگو بیاد اینجا کارش دارم گلبن که فکر میکنه میخواد بحث ازدواج را پیش بکشه بهونه میاره تا منصرف بشه اما حکمت ازش می خواد تا اسد را ببینه. اسد و گلبن تو حیاط بیمارستان کنار هم نشستن گلبن میگه حرف‌های پدرمو جدی نگیر اون الان حالش خوب نیست به زودی حرف‌هایی که زده را یادش میره اگه بهت سخت گرفته به دل نگیر.

اسد باحالی گرفته بهش میگه نه چیزی نیست عمو حکمت یادش میره گلبن ازش میپرسه از ازدواج کردن منصرف شدی؟ اسد تایید می کنه و میگه آره دیگه منصرف شدم. گلبن از جاش بلند میشه که بره اسد بهش میگه تو میخوای اینجوری باشم؟ میتونی این اسد را هم دوست داشته باشی؟ منو از خودت دور نکن گلبن من باید نزدیکت باشم میخوای دوتا دوست میشیم یا حتی خواهر برادر اما من از خودت دور نکن میخوام کسی باشم که تو اتفاق‌هایی که میافته و تو مشکلات به اون زنگ بزنی تو لیست تماس‌های ضروریت باشم. گلبن در حال برگشت به بیمارستان است که بایرام را میبینه. بایرام بهش میگه وسایل ضروریتونو آوردم گلبن اسد را بهش نشون میده و میگه چرا آدم های خوب نمی تونن خوشبخت بشن؟ بایرام میگه چون خوشبختی رو می خوان برای خودشون بزرگ کنن ولی خوب اگه همینجوری نباشه زندگی بی معنی میشه برای یک سریا ارزششو داره که به خودشون سخت بگیرند.

فردای آن روز وقتی اسد به شرکت میره میبینه هان روی زمین اتاقش خوابیده او را بیدار میکنه که هان ازش میپرسه در ورودی پله های اضطراری بسته است یا بازه؟ اسد بهش میگه تو شرکت خودت داری پنهانی وارد خارج میشی! هان بهش میگه حوصله ندارم با کسی روبرو بشم نمیخوام کسی منو ببینه. میخواد بره که اسد بهش میگه همه از برگشتنت ناامید شدن تنها کسی که امید داره هنوز گلبنه هان به اسد میگه گلبن کلاً از رویاپردازی خوشش میاد و میره. گلبن به خانه بر میگرده که صفیه با دیدن اون خوشحال میشه و حال پدرش را می‌پرسد و میگه پس کی میاد؟ من براش سوپ درست کردم! گلبن بهش میگه بابا باید عمل بشه و به خاطر عملش باید یکسری آزمایش انجان بده و به خاطر کنترل فشارخون و این چیزا باید تو بیمارستان بمونه فردا میاد. گلبن وقتی متوجه میشه که کل شب را صفیه بیدار بوده و نخوابیده و تنهایی تمام لباس ها را شسته سرزنشش می کند و می گه چرا واینستادی کمکت کنم؟ ببین دستات داغون شده! صفیه میگه خوابم نمیبرد از نگرانی.

اگه تو بیمارستان به نریمان میگه ما الان اینجاییم تو نیم‌ساعته برو دانشگاه ثبت نام کن واحداتو بردار بیا. نریمان بهش میگه اگه تو متوجه اوضاع نیستی نه؟ من دیگه نمیتونم دانشگاه بیام باید بمونم پیش پدرم و ازش مراقبت کنم و وارد اتاق حکمت میشه. اگه با غصه به اون نگاه می کنه. هان برای آنیل یک کاروان گرفته و او را سورپرایز می کند آنیل با دیدن کاروان حسابی ذوق میکنه و خوشحال میشه آنها تو پارک نزدیک خانه هان اتراق کردند. موقع ناهار نریمان غذای پدرش را بهش میده حکمت با ذوق و بهش قول میده که تا فارغ التحصیلی نمیرد و تو جشن شرکت کند. نریمان با شرمندگی سرش را پایین می‌اندازد و بهش چیزی نمیگه که دانشگاه اصلا اسم ننوشته. اسرا میره تا وسایل های رویا را جمع و جور کند که چشمش به یک نقاشی می‌افتد اسرا می بینه که رویا عکس اینجی را نقاشی کشیده و وقتی ازش میپرسه این چیه رویا بهش میگه سوپرایزم خراب کردی میخواستم قابش کنم بهت هدیه بدم اما اسرا حرف های او را باور نمیکنه و ازش می خواد تا نقاشی های دیگش را هم ببینه اما رویا می‌گه خصوصیه اسرا بهش میگه پس نقاشی خودمو بده رویا بهش میگه هنوز کامل نیست.

همان موقع زنگ در خانه اسرا می خورد. وقتی در خانه را باز میکند صفیه را میبیند و بهش میگه ترشی آوردن واست. اسرا میگه ترشی؟ برای من؟ واسه چی؟ صفیه میخواد ازشون تشکر کنه و بگه که به شماها مدیونم به خاطر پدرم اما تو زبونش نمیچرخه ولی وقتی موفق میشه رویا به اسرا میگه باید از این صحنه فیلم میگرفتم فیلمه تاریخی میشد معلوم نیست که دیگه دوباره پیش بیاد یا نه. صفیه از حرفهای اسرا متوجه میشه که هان دیشب به بیمارستان رفته بوده به خاطر همین پیش گلبن میره و با عصبانیت ازش میپرسه که چرا ازش مخفی کرده بوده؟ گلبن بهش میگه اومد و سریع رفت دلیلی نداشت که بگم….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا