خلاصه داستان قسمت ۱۳۵ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۳۵ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۱۳۵ سریال ترکی خواهران و برادران
دوروک به خانه پیش آکیف میره و میگه اومدم درباره مامانم باهات حرف بزنم البته اگه بخوای اکیف میگه چرا نخوام؟ بالاخره این همه سال همسرم بوده. دوروک از ناراحتی مادرش واسه جدایی میگه که آکیف میگه نمیدونم باور میکنی یا نه ولی منم خیلی ناراحتم! دوروک میگه پس وقتی جفتتون ناراحتین چرا میخواین جدا بشین؟ اکیف میگه ما دیگه از همدیگه خسته شدیم رابطه خوب پیش نمیره حداقل بقیه عمرمونو ازاد و تنها زندگیم کنیم. دوروک میگه پس تصمیممتونو گرفتین پس هیچی دیگه حرف های منو فراموش کن و از اونجا میره بعد از رفتنش اکیف میگه ببین پسرم چقدر بزرگ شده که دیگه تو روی من وایمیسته! ایبیکه و اوگولجان و آسیه به مدرسه میرن و با دیدن هاریکا باهاش به خاطر کاری که با عمر کرد بحث میکنن سپس از اونجا میرن. مسعود دستیار رسول به اتاقش میره و میکه از اداره مالیات اومدن یه اتفاقی افتاده باید بیاین بیرون رسول وقتی میپرسه که مالیات پرداخت شده یا نه مسعود میگه قرار بود این ماه پرداخت بشه. رسول با کلافگی میگه آخ مسعود. رسول بیرون میره و حکم تفتیش و بازرسی را میبینه و رسول میپرسه کی این گزارشو بهتون داده؟ مامورها چیزی نمیگن، مسعود به خاطر میاره که واسه پول با اکیف همکاری کرده و اون لوش داده. رسول پیشش میره و میگه باید کسی که این گزارشو داده پیدا کنین! دوروک تو مدرسه پیش آسیه میره و میگه دیروز منو پیچوندی ولی امروز گفتم شاید بخوای با من بری بیرون بگردیم باهم. بعد از این همه دوری بریم پارکی باغی یه دل سیر همو ببینیم اسیه میخنده و باهم در حال گپ زدن هستن که اوزگه پیششون میره و میخواد برنامه غذایی برای ورزشکارارو به دوروک نشون بده که آسیه میگه الان نمیشه ما کار داریم و بازوی دوروک را میگیره که دوروک جا میخوره. اوزگه میگه چیکار دارین؟ آسیه میگه چون زنگ اول ورزشه میخوایم باهم بریم نرمش کنیم و از اونجا میرن، اوزگه حرص میخوره و میگه حسود.
امیر و دورا باهمدیگه تو کافه باهمدیگه دعوا میکنن و شروع میکنه با دورا بد حرف زدن و اونو تحقیر میکنه که عمر میره جلو و از دورا حمایت میکنه و میگه درست حرف بزن باهاش امیر میگه به تو چه ربطی داره؟ عمر میگه به من ربطی نداره ولی جایی که من هستم نباید با دختر اینجوری حرف بزنی! بحث میخواد بالا بگیره که رئیس بوراک پیششون میره و میگه اینجا چخبره؟ اونا میگن هیچی یه سوال پرسید تموم شد بوراک میگه همینجوریم باید باشه حواسم بهتون هست و میره. امیر به دورا میگه امروز اصلا دورم نباش که عصبیم دورا میگه نیستم تموم شد دیگه بعد از رفتن امیر دورا از عمر تشکر میکنه که و سوزان میاد و از رفتار دورا خوششن نمیاد و به عمر میگه که من میدونم اوت واسه چی ازت تشکر کرد! عمر با کلافگی میگه بس کن سوزی فقط تشکر بود و میره. بچه ها تو سالن ورزشی هستن و دخترها باهم قراره والیبال مسابقه بدن. دورا، اوزگه، هاریکا و یه نفر دیگه تو یه گروهن از طرفی آسیه، ایبیکه، سوزی و سو تو یه گروه دیگه ان. مسابقه شروع میشه اما چون همشون از دست همدیگه عصبین با عصبانیت بازی میکنن و در اخر باهم دعواشون میشه. پسرها اونارو از همدیگه جدا میکنن و مربیم یاد و میگه باید برین کمیته انضباطی! انها میرن پیش آیلا. دخترها از همدیگه عذرخواهی میکنن و ایلا میگه باشه ایندفعه میبخشمتون ولی سری بعدی در کار نیست. موقع بیرون رفتن به آیبیکه میگه تو بمون باهات کار دارم. سپس بهش میگه رک میگم دوست ندارم دور و بر پسرم ببینمت الان از دستم در رفتی ولی بعدنی در کار نیست کاری میکنم از اینجا اخراج بشی و نتونی دیگه بیای حواستو جمع کن..
موقع بیرون رفتن از مدرسه اوزگه پیش دوروک میره و ازش میپرسه تکلیف ریاضیو فهمیده یا نهدوروک میگه تا حدودی آره اوزگه میگه خوبه پس شب میتونیم باهم حلش کنیم؟ دوروک میگه تا جایی که بتونم کمکت میکنم اوزگه خوشحال میشه و میره. آسیه پیش دوروک میاد و میگه چیکار داشت؟ دوروک میگه که واسه تکالیف ریاضی خواست کمکش کنم دوروک متوجه میشه که اسیه حسادت میکنه که اسیه میگه نه حسادت چیه من به تو اعتماد دارم. در خانه شنگول با اوگولجان و آیبیکه نشستن و فکر میکنن که چیکار کنن رابطه اش با اورهان خوب بشه ایبیکه با کمال ناباوری به شنگول میگه باورم نمیشه مامان داری از اوگولجان کمک میگیری تو این وضعیت! شنگول کاری که اوگولجان میگه را انجام میده و لامپ را باز میکنه و جوری نشون میده که لامپ سوخته و نمیتونه عوصش کنه به همین بهونه از اورهان میخواد تا بهش کمک کنه اما اورهان با بی اعتنایی به اوگولجان میگه مامانت بلد نیست تو چرا نشستی کمکش نمیکنی؟ سپس بعد از کمی حرف زدن از اونجا میره که شنگول میگه این نقشه هم نگرفت! اوگولجان میگه عیبی نداره فردا روش های دیگه را امتحان میکنیم. شب اوزگه به دم در خانه دوروک اینا میره که دوروک جا میخوره و میگه فکر میکردم تلفنی قراره بگم بهت نمیدونستم میای اینجا! دوروک تو عمل انجام شده قرار میگیره و تعارف میکنه بره داخل. تو آشپرخانه دوروک در حال قهوه درست کردنه که اوزگه جوری سلفی میگیره که دوروک هم تو عکس باشه. فردای ان روز نباهت به رسول زنگ میزنه و خبر میده که من مطمئنم بلایی که سرت اومده زیر سر آکیف هستش فقط مدرکی ندارم که اثبات کنم?! بچه ها میخوان برن مدرسه که ایبیکه تو فضای مجازی میبینه اوزگه عکسی که گرفته را گذاشته که آسیه با دیدنش جا میخوره و ناراحت میشه…..
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس