خلاصه داستان قسمت ۱۳۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۳۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۳۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۳۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۳۶ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

رویا در حال رفتن به دانشگاه است که نریمان را در راهرو ساختمان می بیند که داره گریه می‌کند، وقتی دلیلشو ازش میپرسه نریمان بهش میگه من نمیتونم به دانشگاه برم یعنی ثبت نام نکردم اگه هم بخوام دیگه زمانش گذشته از طرفی بابام فکر میکنه دانشگاه نوشتم وقتی بفهمه که ثبت‌نام نکردم دلش میشکنه نمیدونم باید چه کار کنم. رویا بهش میگه خودشو جمع و جور کنه و بلند بشه تا با هم دیگه برن به سمت دانشگاه نریمان بهش میگه آخه فایده ای نداره ثبت نام دانشگاه تموم شده رویا راضیش میکنه و میگه اون با من پاشو بریم دانشگاه به جای اینکه مثل دختر کبریت فروش بشینی اینجا گریه کنی. گلبن توی راهرو ساختمان عروسک میبینه اول فکر می‌کند که کار اسد است او را صدا می‌زند اما آنیل یک دفعه جلویش سبز می شود و گلبن با دیدن او خوشحال میشه آنها کمی با هم دیگه حرف می‌زنند که گلبن متوجه میشه تو همه این مدتی که هان پیش آنیل بوده در حال خوشگذرانی بودند و به آنها اصلا فکر نمی کرده به خاطر همین کمی ناراحت میشه.

آنیل به گلبن میگه که الان توی یک کاروان هستیم تو پارک سر کوچه گلبن از این حرف خوشحال میشه و میگه به خاطر حال پدرم اومده نزدیک ما باشه. رویا حرف های آنیل را میشنوه و نزدیک غروب وقتی آنیل به طرف کاروان می رود او را تعقیب می کند و محل آنها را پیدا می‌کند رویا یه باکس نوشابه میگیره و به دیدن آنها میره. هان و آنیل از دیدن رویا کلافه میشن ولی رویا بهشون اعتنایی نمی کنه و از هان می خواد تا باهاش بازی کند و شرط میزارند که اگه هان ببره رویا را دیگه نمیبینه و مزاحمش نمی شود اما وقتی رویا برنده بشه هان مجبور که با او بدرفتاری دیگه نکنه. اسرا گلبن را با خودش به بیمارستان می برد قبل از رفتن به بیمارستان با گلبن صحبت میکنه و میگه گلبن چرا داری اسد را از خودت دور می کنی؟ شماها عشقتون خیلی بزرگه نمیتونیم از هم دور بشین. گلبن بهش میگه من فعلاً عزادار برادرم هستم تا زمانی که هان برنگرده به اون خونه و اوضاع کمی بهتر نشه من نمیتونم به خودم فکر کنم. اسرا بهش میگه یعنی از اسد هم میتونی دور بمونی؟ سه ماه که باهمین.

گلبن به اسرا میگه من ۲۵ سالمو بدون اسد گذروندم ۲۵ سال تونستم دور از اون زندگی کنم دیگه ماهر شدم تو داری حساب این سه ماهو از من میگیری؟ و به داخل بیمارستان میره. اسد که تو ماشین نزدیک آنها نشسته بود تمام حرفهای آنها را می‌شنود و با ناراحتی از آن جا میره. حکمت تو بیمارستان از نریمان و گلبن میخواد تا او را به خانه ببرن ک بهشون میگه این بیمارستان بوی سوختن میده من اینجا سوختم زمانیکه زن و بچه ام را از دست دادم. شب گلبن به همان پارکی می رود که آنیل گفته بود، وقتی آنجا رویا را می بیند که با هان در حال خنده و خوش گذرانی هستند ناراحت میشه و میره جلو و بهش میگه پس خندیدن را فراموش نکردی با همه میخندی فقط نمیخوای با ما بخندی! سپس به هان میگه وضع خونه به هم ریخته آبجی نمیزاره کسی از آب لوله‌کشی استفاده کنه و اون رو کثیف میدونه نریمان از دانشگاه قبول شدنش خوشحال نیست من نمیتونم به اسد فکر کنم بابا هم میخواد بیاد خونه اما میترسسم از این که نتونیم بهش برسیم و همه اینا برمیگرده به اینکه تو به اون خونه نمیای.

هان بهش میگه آبجی وقتی ناجی برگرده حالش خوب میشه بابا هم بذارین تو همون بیمارستان بمونه کمی بگذره فراموش میکنه تو هم ازدواج کن و خوشبخت شو نریمان کم کم به فضای دانشگاه عادت میکنه. گلبن بهش میگه آهان من متوجه شدم تو دیگه نمیای و با عصبانیت ازش می خواد که دیگه برنگرده به اون خونه و بهش میگه ما خودمون از پس خودمون بر می آیم و از اونجا میره. فردای آن روز حکمت به خانه بر می گرده و صفیه با خوشحالی از او استقبال می کند حکمت سراغ هان را می‌گیرد که صفیه بهش میگه جای پارک پیدا نکرده بابا دنبال جای پارکه. گلبن به تراس میرود و اسد را آنجا ملاقات می کند و بهش دفتری که گفته بود را می دهد. اسد با دیدن اون دفتر احساساتی می‌شود و چشمانش پر از اشک میشه و به گلبن می‌گه این دفتر میشه پیش من دیگه باشه؟ فکر نکنم تو دیگه بهش احتیاج داشته باشی!

گلبن بهش میگه آره ۲۵ ساله که دست منه دیگه احتیاجی ندارم بهش و میخواد از اونجا بره که به اسد با چشمانی پر از اشک میگه اجازه میدی آخرین عکس هم بهش اضافه بشه یه عکس واقعی؟! اسد که متوجه منظور گلبن نمیشه با تعجب نگاهش می کند که گلبن از اسد خواستگاری میکنه و میگه با من ازدواج می کنی؟ اسد که حسابی خوشحال شده با تمام وجودش قبول میکنه و به گلبن میگه الان می خوام بغلت کنم چیکار کنم؟ گلبن بهش روپوش دستکش میده و سپس هم دیگر را در آغوش می کشند. رویا روی پشت بام خانه دیگری رفته و با دستگاهش حرف های گلبن و اسد را می‌شنود و با دیدن آن ها بلند میشه و برایشان دست می‌زند و تشویق شان می کند، همان موقع آنیل به او نزدیک میشه و ازش می پرسه که تو داری اینجا چیکار می کنی؟

صفیه در خانه صدای کلارینت را می شود و با خودش دعا می‌کند که ناجی برگشته باشه اما وقتی از پنجره میبینه متوجه میشه که یک رهگذر است و ناجی نیست. حکمت از صفیه و گلبرگ میخواد تا یه بشقاب هم برای هان بیاورند و بهشون میگه چرا نمیفهمین من چی میگم؟ میگم یه بشقاب دیگه برای هان بیارین گشنمونه. صفیه و گلبن فکر می کنند که پدرشان توهم زده و داره سراغه هان را میگیره که همان موقع هان را کنار پدرشان می بینند. آنها با دیدن هان چشمانشان پر از اشک می شود و ذوق می کنن و همگی سره میز صبحانه می نشیند و صفیه به هان خوش آمد میگه…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا