خلاصه داستان قسمت ۱۳۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۳۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.
خلاصه داستان قسمت ۱۳۷ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
سر میز صبحانه گلبن و صفیه جوری که انگار هنوز باور نکردن هان پیش آنهاست بهش زل زدن وقتی هان به آنها لبخند میزنه صفیه بهش میگه من برم برات چای بیارم و تو آشپزخانه خدا را شکر میکند که هان به خانه برگشته. وقتی صفیه به سر میز برمیگرده گلبن با ذوق بهش میگه من یه خبر خوب دارم براتون انقدر ذوق دارم که نمیدونم باید چه جوری بهتون بگم و مدام آب میخورد و میگه از شدت ذوق و هیجان دهنم همش خشک میشه صفیه کلافه میشه و ازش میخواد تا زودتر حرفش را بزنه که یکباره بهشون میگه که من از اسد خواستگاری کردم همگی از شنیدن این خبر شوکه میشن و صفیه با ناباوری بهش نگاه می کنه و می گه تو خواستگاری کردی؟ بعد نشستی واسه ما ذوق می کنی؟ این کار را باید اسد میکرد نه تو! هان لبخندی می زند و به گلبن میگه بهت افتخار می کنم آبجی به خاطر این شجاعتت. حکمت به گلبن میگه آبرومونو بردی دختر.
او به پدرش میگه بابا جون مگه تو همش به اسد نمیگفتی که زودتر بیاد تکلیفمون مشخص بشه خوب منم پیش دستی کردم دیگه میخواستم زودتر ببینیم چی میشه حکمت به گلبن میگه من به اسد میگفتم نه به تو که رفتی خواستگاری کردی. آنیل پیش رویا رفته و با دستگاه شنود رویا تمام حرف های آنها را میشنود و از خواستگاری باخبر میشه به خاطر همین آنیل به هم میریزه و عصبانیتش را سر رویا خالی میکنه و بهش میگه این کارت اشتباهه نباید همچین کاری را میکردیم همه چیزو به هان میگم تو را هم به هان میگم اون موقع دیگه نمیتونی حتی نزدیکش هم بشی رویا سعی میکنه جلوشو بگیره اما موفق نمیشه. آنیل به ساختمان هان میره و وقتی با هان روبرو میشه هر کاری میکنه که بگه نمیتونه و در آخر حرف هایی از خواستگاری به هان میگه. هان جا میخوره و ازش میپرسه تو از کجا میدونی این اتفاق هنوز ده دقیقه هم نیست که افتاده آنیل میگه می دونستم همچین اتفاقی میافته فقط حدس زدم و سریعاً از اونجا میره.
صفیه که تازه فهمیده چه اتفاقی افتاده از گلبن میپرسه که چند نفر هستند که میخوان بیان خواستگاری و گلبن تخمین می زنه و میگه ۱۶ نفری میشیم صفیه حالش بد میشه و میگه این تعداد آدم را این خونه به خودش ندیده اکسیژن تموم میشه هممون میمیریم و از گلبن می خواد که به اسد بگه خودش و مادرش دوتایی فقط بیان آنها وقتی تو آشپزخونه هستند حکمت میره پیششون و از گلبن میخواد تا به اسد زنگ بزنه و بذاره روی اسپیکر. وقتی بهش زنگ میزنه اسد با دیدن اسم گلبن به محض برقراری تماس شروع به قربون صدقه رفتن گلبن می کند حکمت و صفیه تعجب می کند و با دهان باز به همدیگه زل میزنن گلبن که حسابی خجالت کشیده به اسد میگه که صدات رو پخشه پدرم می خواست باهات حرف بزنه حکمت بهش میگه که همین فردا پاشه بیاد برای خواستگاری اما صفیه بهش میگه بابا جون میفهمی چی داری میگی کلی کار داریم دو هفته دیگه بیاد حکمت به اسد تا پس فردا وقت میده تا بیاد و میگه اگه میای دو روز دیگه میای و تماس را قطع میکند.
گلبن با یادآوری وضعیت خودش و خانه شان به صفیه میگه چه اشتباهی کردم آبجی آبروی اسد را میبرم اصلا این همه دختر چرا باید بیاد با من شاشو ازدواج کنه و با گریه میخواد زنگ بزنه به اسد تا همه چیز را کنسل کنه. صفیه جلوشو میگیره و بهش میگه تو از پس همه این چیزها بر می آید انقدر همه چیز خوب پیش میره که مادر اسد با چشمانی از حدقه در اومده بهت نگاه میکنه. هان در حال خارج شدن از ساختمان است که با رویا روبرو میشه بعد از کمی صحبت کردن با همدیگه رویا بحث خودشان را وسط می کشد هان بهش میگه یه لطفی به خودت بکن و از من دور بمون اون چیزی که تو فکرت هست عملی نمیشه بعد از رفتن هان رویا با کلافگی به خودش میگه چرا نمیتونی جلوی زبونت رو بگیری چرا هر حرفی رو میزنی؟ و خودش را سرزنش میکند. هان از ساختمان خارج میشه که متوجه میشه اسد تلفنی داره با پدرش صحبت میکنه پدرش که مخالف ازدواج است بهش گفته که به خواستگاری نمیاد اسد بهش میگه از لج تو هم که شده برای این که بهتون ثابت کنم که این چیزا رو خوشبختی اثری نداره با گلبن ازدواج می کنم بعد از قطع تماسشان هان پیش اسد میره و ازش میخواد تا کمی بیشتر فکر کنه و بهش میگه گلبن تمام جون منه اما میدونی که زندگی باهاش چه جوریه یه زندگی پر از عشق و سخت در انتظارته.
اسد بهش میگه چرا سخته؟ چون به جای یک بار همه چیز را ۴ بار میشوره؟ این به خاطر اینه که قلب گلبن انقدر تمیز و پاک که همه چیز و کثیف میدونه و خودش را مثال میزند که چهار روزه هم آشنا شد با اینجی هم باهاش ازدواج کرد هان وقتی متوجه میشه که نظرش تغییر نمیکنه او را در آغوش می گیرد و بهش تبریک میگم. رویا در حال خارج شدن از ساختمان است که مادرش وارد ساختمان میشه و با همدیگه رو به رو میشن مادرش به رویا میگه که اسرا بهم زنگ زده و گفته از دستت کلافه شده و ازم خواست تا بیام از اینجا ببرمت. رویا با شنیدن این حرف ناراحت میشه و با چشمانی گریان ازش میپرسه که اسرا همین رو بهش گفته یا نه؟ مادر رویا تایید میکنه و بعد از کمی بحث کردن با مادرش، مادرش از آنجا میره. هان که حرف های او و مادرش را شنیده پیش رویا میره و ازش حالش رو میپرسه رویا با چشمانی گریان به هان میگه ۵۱ کیلو هستم فقط ۵۱ کیلو که تو این دنیا اضافه است و با گریه به خانه اسرا میره.
ازش میپرسه که چرا به خودش چیزی نگفته و به مادرش گفته سپس میگه که من الان وسایلمو جمع می کنم و میرم و ازش عذر خواهی می کنه که مزاحمش شده بود. اسرا جلوی رویا را میگیرد و بهش میگه که همچین چیزی نبوده و هم چنین حرف هایی به مادرش نزده رویا با گریه از اسرا میپرسه چرا مادرش اینجوری رفتار میکنه باهاش من که فقط خوشی اونو می خوام و بخاطر این خوش بودنش سالهای سال که چیزهایی را در درون سینش نگه داشتم و به کسی چیزی نگفتم اسرا با تعجب بهش نگاه می کنه و ازش می پرسه که مگه چه اتفاقهایی افتاده اما رویا بهش چیزی نمیگه…