خلاصه داستان قسمت ۱۳۹ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۳۹ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۳۹ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۳۹ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۳۹ سریال ترکی خواهران و برادران

دوروک و عمر به محلی که تایفون و افرادش هستن میرن. عمر به داخل میره و پولو بهش میده، او میگه این چیه؟ عمر میگه بدهیم به تو دیگه باهم کاری نداریم. تایفون میگه فکر کردی بدهی‌تو بدی دیگه باهات کاری ندارم؟ عمر میگه آره همینه دیگه باهم کاری نداریم سپس میخواد بره که میگه دور و بر خودم و خانواده‌ام نبینمتون وگرنه به پلیس لوتون میدم و میره. عمر میره بیرون که دوروک میگه بیا بریم تا چند دقیقه دیگه اون بیچاره هم از زیر دستشون نجات پیدا میکنه عمر میگه چطور؟ دوروک میگه من به پلیس خبر دادم بیا بریم تا نیومدن. نباهت به خانه رسول رفته که باهم فیلمو میبینن رسول میگه دیگه کارش تمومه فکر نمیکردم همچین چیزی بدست بیارم! و میخواد بره به پلیس خبر بده که نباهت سعی میکنه جلوشو بگیره و وقتی میبینه نمیتونه با یه ظرف میزنه تو سرش که رسول رو زمین می افته. نباهت میترسه و با گریه به آکیف زنگ میزنه، آکیف میگه چیشده نبوشی؟ نباهت ماجرارو با گریه برای آکیف تعریف میکنه که او بهش میگه من نفهمیدم اصلا چی گفتی آروم حرف بزن، نباهت میگه رسول فیلمو گیر آورده گفت میخواد بره پیش پلیس آکیف با تعجب میگه چی؟ الان داره میره پیش پلیس؟ آکیف میگه سعی کردم جلوشو بگیرم با یه ظرف زدم تو سرش آکیف جا میخوره و میگه الان خونه رسولی؟ نباهت تایید میکنه که آکیف به اونجا میره. او هان تو مغازه ست که گنور خانم به اونجا میاد تا نون بخره و موقع رفتن با شنگول روبرو میشه شنگول با دیدن او و فهمیدن این موضوع که او پیرهن را برای اورهان خریده عصبی میشه و حسادت میکنه و میگه من میرم خونه. عمر و دوروک به خانه میرن که آسیه با دیدن اونا میگه شما باهم بودین؟ بعد از چند دقیقه تایفون با آدم هاش به اونجا میان و عمر را با عصبانیت صدا میزنه و میگه تو فکر کردی کی هستی که منو به پلیس لو میدی هان؟

تو فکر کردی کی که میتونی با من این کارو کنی؟ سپس به طرفش اسلحه میگیره که عمر به آسیه میگه برو تو خونه سپس به تایفون میگه بیا بریم یه جای دیگه اینجا خواهرم و خانواده ام هست بیا بریم باهم حرف بزنیم. تایفون با عصبانیت میگه باید تقاص کارتو پس بدی و میخواد بهش شلیک کنه که آسیه جلوش میپره و به اون تیر میخوره تایفون با افرادش از اونجا فرار میکنن که عمر و دوروک سریعا آسیه را به بیمارستان میرسونن شنگول به اورهان زنگ میزنه و ازش میخواد تا سریعا خودشو برسونه چون آسیه تیر خورده دارن میرن بیمارستان. آکیف به خانه رسول میرسه و با نباهت به داخل میرن که میبینن رسول رو زمین نیست اونا جا میخورن و میگن پس کجاست؟ اونا بیرون خونه و داخل خانه را خوب میگردن اما پیداش نمیکنن که رسول یکدفعه از پشت سر میاد و اسلحه میگیره سمتش اونا شوکه میشن و رسول ازشون میخواد ازش دور بشن اونا باهمدیگه درگیر میشن که آکیف از خودش دفاع میکنه و رسول رو زمین می افتد و از سرش خون میره، آکیف نبضشو میگیره که میبینه نمیزنه و متوجه میشن مرده. همان موقع سرایدار خانه رسول میاد و صداش میزنه که نباهت و آکیف پنهان میشن. سرایدار از پشت شیشه ها رسول را میبینه که روی زمین افتاده و با سرعت به آمبولانس و پلیس زنگ میزنه نباهت میترسه و میگه آکیف زنگ زد به پلیس! آکیف سریعا تا جایی که میتونه رد اثر انگشت را پاک میکنه و از در پشتی از اونجا میرن. وقتی بی ون میرن آکیف یادش میاد که نباهت بهش زنگ زده بود و گفته بود که زدم تو سر رسول و روی زمین افتاد با یادآوری این حرف فکری به سرش میزنه.

عمر و دوروک پشت در اتاق عمل باهم دعوا میکنن. دوروک میگه آسیه به خاطر تو الان رو اون تخت اتاق عمله! عمر میگه تو اگه به پلیس خبر نمیدادی این اتفاق نمی افتاد! من که رفتنم بدهیشو بدم تموم بشه بره چرا خودتو قاطی کردی؟ دوروک میگه حالا افتاد گردن من؟ تو اگه با نزول خور جماعت همکاری نمیکردی من مجبور نمیشدم برم به پلیس لوش بدم! اورهان و شنگول با امل همان موقع از راه میرین که با شنید حرف های اونا اورهان میگه ماجرا چیه؟ دوروک همه چیزو تعریف میکنه که اورهان میگه مگه بهم قول ندادی که باهاشون دیگه کار نداشته باشی؟ پس چرا دوباره خودتو درگیر کردی؟ عمر با گریه میشینه و میگه من که نمیخواستم اینجوری بشه سپس به اورهان میگه نتونستم میخواستم از خواهرام محافظت کنم خوب بخورن ولی نشد هرکاری شروع کردم نشد! آیبیکه و برک برای شعله ور کردن شور هیجانشون در رابطه به تمرین بوکس رفتن وقتی خبردار میشن سریعا به بیمارستان میرن و همگی منتظرن تا خبری از آسیه بشه. پلیس میاد و اورهان با عمر میرن تا گزارش بدن اورهان میگه فردی به اسم تایفون به ظاهر اتو گالری داره ولی نزول خوریه که وقتی به بی پولی خورده بودم تو دامش افتادم، اومده بودن یه درسی بدن بهم که این اتفاق افتاد و زیر اظهاراتشون امضاء میکنن. سوزان به هاریکا پیام میده تو راست میگفتی طلاق نگرفتن الان میرم یه جایی اومدم واست تعریف میکنم. او به یاد میاره که رسول گفته بود بیا تا ببینی با کی میخوای ازدواج کنی! او به خانه رسول میرسه که وقتی میبینه در را باز نمیکنه از در شیشه ای نگاه میکنه که با دیدن رسول روی زمین پیشش میره همان موقع پلیس از راه میرسه و سوزان را با خودشون میبرن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا