خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شاهد خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی محرمانه می باشید، با ما همراه باشید. سریال ترکی محرمانه ( Gizli Sakli ) که مخفیانه نیز نامیده میشود سریالی کمدی رمانتیک و تاحدودی پلیسی ترکیه ای که با هنرنمایی سینم اونسال و خالد اوزگور ساری به کارگردانی و نویسندگی شاهین آلتوگ در سال ۲۰۲۲ ساخته شده است. داستان این سریال درباره ناز ، افسری است که به تازگی از دانشکده  پلیس فارغ التحصیل شده است. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ سینم اونسال و خالد اوزگور ساری ،تاردو فلوردون، بولنت امراه پارلاک، شناسی یورتسور، اجه دیزدر، سلچوک بوراک، ادریس نبی تاشکان ، فولدن آکیورک، ارسن آتکو اولمز، الماس اولماز و ارشان اوتکو سون اولماز.

قسمت ۱۳ سریال ترکی محرمانه
قسمت ۱۳ سریال ترکی محرمانه

خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال ترکی محرمانه

لونت گوشی را از زینب میگیره و میگه سلام مامان جان، آینور با دیدنش بهش میگه داری به کی میگی مامان جان؟ و شروع میکنه به دعوا کردن که یاز تلفنو میگیره و میره داخل تا باهاش حرف بزنه. لونت میگه سه ساله نا ازدواج کردیم هنوز که هنوزه مادر یاز دلش با من صاف نشده و منو قبول نمیکنه! طارق میگه بابای نهیر هم از من خوشش نمیاد یه چیز طبیعیه. لونت میگه من برم داخل ببینم چی شده. آینور شروع میکنه با ناز دعوا کردن که تو چیکار کردی؟ ازدواج کردی؟ اینه دستمزد زحمات من؟ و حسابی سرزنشش میکنه ناز بهش میگه صبر کن مامان یکی یکی بپرس سوالاتتو جواب بدم اینور میگه ماجرا چیه؟ ازدواج کردی؟ ناز میخواد بگه نه ما تو یه ماموریت مخفی، هنوز حرفش تموم نشده که پامیر از راه میرسه و میگه آره ما مخفیانه ازدواج کردیم. ناز حسابی تعجب کرده که چرا همچین حرفی زده و آینور میگه یعنی چی؟ پامیر میگه ببخشید خیلی یهویی شد چون عشمون تو یه نگاه اتفاق افتاد ما فردا با اولین پرواز میام پیشتون واسه دستبوسی آینور عصبی میشه و با عصبانیت بدون این که او را ببینه بهش میگه ناز کجایی؟ تو بیا گوشیو بگیر نمیخوام اینو ببینم! ناز سعی میکنه مادرشو آروم کنه که آینور بهش میگه ساکت شو فردا تو با اون میاین اینجا و تلفنو قطع میکنه. یاز عصبی میشه و میگه تو معلوم هست داری چیکار میکنی؟ این چه حرفی بود که زدی؟ میدونی منو تو چه موقعیتی قرار دادی؟ لونت میگه همونجوری که طارق و بقیه باور کردن مادرتم باور میکنه و این مسئله را بین خودمون حلش میکنیم بدون اینکه رئیس بفهمه! یاز میگه این شدنی نیست! مامانم میفهمه! سپس عصبی میشه و رو کول لونت میپره و شروع میکنه به زدنش که لونت او را آروم میکنه و سپس باهم به طرف حیاط میرن.

لونتت میگه گوشت ها آماده شده بفرمایید سر میز غذا. سر میز زینب که از لونت خوشش میاد مدام او و یاز را زیر نظر داره و از توجه لونت به یاز خوشش نمیاد. از نگاه های زینب نومان و گوندای هم متوجه میشن و منتظرن هر لحظه انفجاری رخ بده. بعد از تمام شدن جشن همگی به خانه هایشان میرن و یاز و لونت شروع میکنن به تمیز کردن اونجا. لونت که میبینه یاز خیلی استرس داره و با حرص کار میکنه پیشش میره و دلداریش میده که یاز با عصبانیت میگه نمیبینی تو گل گیر افتادیم؟ لونت میگه پس انقدر دست و پا نزن تا غرق نشیم. از پسش برمیایم باهمدیگه از این باتلاق نجات پیدا میکنیم و ازش میخواد تا دستاشو بگیره اما یاز سینی ظرفا و رو دستش میزاره و میگه تو مامان منو نمیشناسی و به داخل میره. نامیک به شهرک میاد و به فردی میگه تو فعلا جام وایسا من برم فاکتور بیمارستانو به آقا لونت بدم و بیام. وقتی به اونجا میره به یاز میگه داری چیکار میکنی؟ میفهمی داری چیکار میکنی؟ یاز حال مادرشو میپرسه که نامیک میگه خوبه داره واسه دامادش که قراره فردا بیاد بورک درست میکنه، دیوونه شدی؟ عصبیه! تا حالا اینجوری ندیده بودمش. یاز میگه تو اتاقشه حرفم نمیزنه نه؟ نامیک تایید میکنه که یاز میپرسه پس تو مامانمو تو اون وضع تنها گذاشتی؟ نامیک میگه خیالت راحت یکیو فرستادم تا باهمدیگه صحبت کنند تنها نیست. لونت بعد از رفتن نامیک پیش یاز میشینه و میگه خوب از خودت بگو! یاز میگه تو این وضع میگی از خودم بگم؟ لونت میگه آره مهمتر از تو هم مگه هست؟ یاز خوشحال میشه که لونت میگه بالاخره فردا مادرت چیزی پرسید باید بدونم تا سوتی ندیم یاز لبخندشو جمع میکنه و میگه سوال بپرس بگم.

لونت میگه این چیزهای معمول دیگه غذا و رنگ مورد علاقه ات ، خاطره خاصی اگه داری، رفتارت. یاز میگه عاشق کوفته سیب زمینی‌ام لونت میگه وای مادرت خیلی خوب درست میکنه عالیه، لونت میگه شغل پدر و مادرت چیه؟ یاز میگه مادرم بازنشسته پرستاره بابامم تو سال ۲۰۱۶ به خاطر سکته قلبی از دستش دادیم تو کار فروش آب بود لونت تسلیت میگه و برای اینکه حال یاز عوض بشه میگه جای زخمی چیزی نداری روی بدنت؟ مثلا جای زخمی تو کودکی چیزی؟ یاز میگه این از کجا درومد؟ لونت میگه بالاخره قطعا من دیدم دیگه باید بدونم چون مثلا زن و شوهریم یاز میگه نه ندارم جای زخم و میره تو اتاقش و شروع میکنه به بستن چمدان. فردای آن روز به سمت خانه آینور حرکت میکنن. تو مسیر یاز به لونت میگه غذا تو بشقابت نزار بمونه مامانم بدش میاد، وسایلتم اینور و اونور نمیریزی! لونت میگه یاز من کی اینکارو کردم؟ یاز میگه حال همینجوری گفتم که یادت نره، آهان به هیچ عنوان پا برهنه تو تراس نمیری و با دمپایی تراس هم داخل خونه نمیای مامانم به شدت عصبی میشه! سپس لونت دست یاز را میگیره و تو چشماش نگاه میکنه و میگه ما خیلی عاشق همدیگه شدیم جوری که هیچ کدوممون بدون اون یکی نمیتونست زندگی کنه و تو نگاه اول عاشق همدیگه شدیم یاز با شنیدن این حرفا قند تو دلش آب میشه و شوکه میشه که لونت یکدفعه میگه همینارو به مامانت میگیم همه چیز درست میشه یاز میگه تو مامان منو نمیشناسی حالا خودت میبینی میفهمی. راننده یکدفعه بهشون میگه سخت نگیرین راه حلش نوه ست! نوه‌ بغل بگیره همه چیزو فراموش میکنه هیچ باهاتون خیلی هم حال میکنه و کلا نوه همه چیزو میشوره میبره! لونت میخنده و میگه بله حق با شماست درست میگین، یاز از این حرف کمی خجالت میکشه و جا میخوره. آنها بالاخره به خانه آینور میرسن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی محرمانه + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا