خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال همه گیری از شبکه سه سیما
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال ایرانی خلاصه داستان قسمت ۱۳ سریال همه گیری را قرار داده ایم. با ما همراه باشید. سریال همه گیری محصول سال ۱۴۰۲ به کارگردانی «محمد صادق بکتاشیان» و تهیه کنندگی «سعید کمانی» می باشد که فصل اول خود را با نام «موج اول» بر روی آنتن برده است. این سریال که جایگزین سریال نیکان می باشد، داستان شیوع کرونا در کشور است و روزهای ابتدایی شیوع این بیماری را نشان می دهد که عده ای درگیر این هستند آیا این بیماری کرونا است یا آنفولانزا؟ آنها در ادامه به این نتیجه می رسند که این بیماری همان کرونا است.
قسمت ۱۳ سریال همه گیری
دکتر برزین وقتی میبینه متین تو خودشه ازش میپرسه چیشده او میگه فرستاد برگشته برزین جا میخوره و میگه کی؟ یعنی مهم نیست کی، واسه چی؟ متین میگه اومده خونه رو بفروشه بره برزین میگه سهم تورو میده دیگه! متین میگه نمیتونه که نده! دکتر برزین ازش میپرسه ازت نخواست که باهم دوباره زندگی کنین؟ متین میگه چرا خواست ولی من قبول نکردم و نمیکنم! فنایی به هتل میره تا شاهمیری را ببینه و بهش میگه باور نمیکردم که گفتی تو هتل زندگی میکنی! شاهمیری میگه اجاره نشینی خودش یه سبک زندگیه امتحان کن خوشت اومد شاید! فنایی میگه اینجا همچین هتل ارزونی نیست! شاهمیری میگه حساب کردم تو سال میشه ۳۰۰ میلیون تومن تو ۱۰ سال میشه ۳ میلیارد و اگه ۵۰ سال دیگه عمر کنم میشه ۱۵ میلیارد خیلی به صرفه ست واسم تا اینکه ۱۵ میلیارد یکجا بدم به یه خونه! تازه اینجا هرچی بخوای واست فراهمه! سپس باهم کمی حرف میزنن و از اونجا میرن. شیما با عصبانیت میره پیش پیرمرد تو حیاط بیمارستان و میگه عموجان یه مرد با چادر وارد بیمارستان شده شما نفهمیدین؟ او میگه نه من از کجا باید بفهمم زیر چادر کیه! او بعد از کمی حرف زدن میگه اینارو گفتم که حواستونو جمع کنین!
امیرعلی میگه منم فهمیدم البته خودش اومد بهم گفت شیما بهش میگه چی اومد گفت؟ چیکارت داشت؟ امیرعلی میگه به پیرزن بوده انگاری که از دست بچه هاش شاکی بوده واسه همین از مال و اموالش چیزی بهشون نمیده و از قصد میاد اینجا زیر خاک پنهون میکنه وقتی میخواسته بمیره به بچه هاش میگه اما وقتی میان تا بردارن میبینن که بیمارستان شده و نمیتونن بیان تو منم اینجا تنها کسیم که میتونم بیام تو شیما باور نمیکنه و میره. فنایی تو رستوران به شاهمیری میگه به دنبال کار قانونی باش برو تو کارد واردات دارو خیلی توش سوده! و باهم کمی صحبت میکنن درباره این کار< تو سالن اجتماعات حاج ابراهیم با سران دولت جلسه داره درباره دارو یه نفر میگه تا یه اسم دارو درمیاد که واسه کرونا خوبه کلا تو بازار نیست و نابود میشه! از طریق همین فضاهای مجازی هم سریع به همه منتقل داده میشه سپس به فکر چاره میوفتن و باهم مشورت میکنن. برزین و متین باهمدیگه به رستوران رفتن و باهمدیگه صحبت میکنن متین میگه ادم ها همیشه حسرت زندگیو میخورن که ندارن ولین میدونن همون زندگی که دارن بهترین زندگیه آرزوی خیلیاست که تو بیمارستانها بسترین. برزین بهش میگه من نمیخوام ازت سوال بپرسم اما اگه خواستی خودت حرف بزنی من اینجام.
متین باهاش درد و دل میکنه و میگه من اصلا نمیدونم حس مادر داشتن پدر داشتن یعنی چی برادر و خواهر داشتن یعنی چی من همیشه تنها بودم نمیدونم چرا منو دادن به شیرخوارگاه ولی اگه به جایی رسیدم با تلاش خودم بوده نمیزارم کسی با پولش منو تحقیر کنه فرهاد میخواد بفروشه خونه رو خوب بفروشه من زیاد از ۰ شروع کردم دوباره میتونم از هیچی همه چی بسازم سپس بعد از کمی درد و دل همدیگرو بغل میکنن و به بیمارستان برمیگردن. هانیه با شیما حرف میزنه و میگه این پسره هنوز مثل سربازها داره رژه میره جلوی چادر و ناراحته و درباره این موضوع بحث میکنن در آخر هانیه بهش میگه که تو از خارج از کشور رفتن منصرف شدی و الان دنبال یه دلیلی که بمونی! بعد از چند دقیقه بیرون میره با امیر علی حرف میزنه و میگه اونم تورو دوست داره امیرعلی خوشحال میشه و میگه خودش گفت؟ هانیه میگه نه مگه تو خودت رفتی بگی؟ ولی بهش زمان بده و میره. فردای آن روز متین و دکتر عیسایی باهم صحبت میکنن در آخر متین تبشو میگیره و میبینه کمی تب داره و ازش تست کرونا میگیره….