خلاصه داستان قسمت ۱۴۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۴۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۴۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۴۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۴۰ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خانواده گلبن متوجه میشن که گلبن خودش را خیس کرده صفیه و هان با نگرانی به هم نگاه میکنن. حکمت ناباورانه بهش نگاه می‌کند و با خودش میگه از همین میترسیدم. صفیه می خواد ماجرا را جمع کنه و به شنور خانوم و اسد میگه به خاطر استرس زیاد که اتفاق افتاده حالش خوب میشه و از نریمان می خواد تا بره برای گلبن لحاف بیاورد و به بهانه اینکه گلبن فشارش افتاده و سرد شده دورش لحاف می پیچانند. هان جلوی اسد را میگیره و بهشون میگه برای امروز کافیه حال گلبن خوب نیست بهتره برای یه زمان دیگه بزاریم ادامه جلسه را. شنور از اونجا میره و از اسد میخواد تا به دنبالش بره و از اونجا برن اما اسد نمیتونه گلبن را تنها بذاره و روبرویش می نشیند و ازش می پرسه که حالش چه جوریه؟ خوبه یا نه؟ همان موقع چشمش به جوراب خیس گلبن می‌افتد و متوجه می شود که چه اتفاقی افتاده.

هان و نریمان گلبن را به اتاقش می‌برند و صفیه به اسد میگه اولین بارش که این اتفاق افتاده باید بهش حق بدیم استرس زیادی بهش وارد شده اگه گلبن را دوست داری هم خودت فراموش کن هم به مادرت چیزی نگو. اید حسابی شوکه شده و از آنجا می‌رود. آنیل و رویا متوجه می شوند که در آن خانه اتفاقاتی افتاده. آنیل از اینکه گلبن حالش بده اعصابش خورد می‌شود و به رویا میگه من فقط میتونم آرومش کنم باید با من حرف بزنه رویا سعی میکنه جلوشو بگیره و بهش میگه اگه بری میخوای بهشون چی بگی؟ میخوای بگی از کجا فهمیدی؟ و جلویش را می گیرد. اسد و مادرش در حال رفتن هستند که حکمت جلوی در خانه می رود و بهشون میگه اینجوری که نمیشه شما یه سوالی کردین من باید جواب بدم و بلافاصله بهش میگه قبوله مبارک باشه با ازدواجشون موافقت می‌کنم. همه شوکه می شوند و شنور بهش میگه آخه اینجوری که نمیشه هرچیزی اصولی داره هنوز نه انگشتر انداختیم نه روبان بریدیم این چه نامزدیه دیگه؟!

حکمت بهش میگه هان هم وقتی ازدواج کرد هیچ کدام از این کارها را نکردیم حتی خواستگاری هم بعد از ازدواجشون رفتیم سپس بهشدن میگه برای جلسه بعد منتظرتونیم و هان به زور حکمت را از آنجا می برد به داخل. هان و صفیه و نریمان تو اتاق گلبن می‌روند و می‌بیند که مثل ابر بهار داره گریه میکنه. گلبن ازشون گلگی میکنه و میگه شماها میدونستین که من از پسش برنمیام نه؟ اگه میدونستین چرا بهم چیزی نگفتین؟ چرا گذاشتین من اینجوری آبروم بره؟ سپس به صفیه میگه مثل قبل باش باهام آبجی، این صفیه اصلا خوب نیست دروغگوعه. قبلا اجازه نمی‌دادی من الکی خیالبافی کنم و حقایق را بهم نشون میدادی و میگفتی، مثل قبل شو. ناجی با یه دسته گل جلوی ساختمان ایستاده و منتظر صفیه است. همان موقع اسد و مادرش را می بیند که شنور به اسد میگه این خانواده کلاً دیوانه هستند خدا را شکر که زود متوجه شدی مخصوصا اون خواهر بزرگه از همه بدتره. ناجی حرف های آنها را میشنود و با تعجب بهش نگاه میکنه اسد با دیدن ناجی سلام می کند و مادرش را از اونجا میبره.

صفیه پیش گلبن میره و بهش میگه پاشو خودتو جمع و جور کن آبجی هیچ اتفاقی نیفتاده ناجی اومده و پایین منتظر منه اما تا زمانی که تو حالت بهتر نشه و بلند نشی به خودت برسی من هیچ جا نمیرم. گلبن بهش میگه به خاطر خودم اینارو نمیگی به خاطر این میگی که سرتا پام کثیفه چندشت میشه به خاطر همین منو میخوای بفرستی حموم. صفیه بهش میگه اینجوری اصلا نیست تو خیلی هم پاک و تمیزی ببین ناجی برگشته، هان به خونه برگشته من دیگه آبو کثیف نمی بینم این یعنی اینکه هنوز هم راهی هست شانسی داریم و دستش را به سمت گلبن دراز می‌کند و گلبن با گرفتن دستش به طرف حمام میرود. صفیه میخواد لباس گلبن را بگیره و بهش میگه با همدیگه میشوریمش نگران نباش تمیز میشه اما گلبن میگه نه لباس دیگه نمی خوام می خوام بندازم دور سپس بعد از دوش گرفتن لباس توی پلاستیک میندازه و به بهانه اینکه به خانه اسرا میخواد بره بیرون از ساختمان میره که با ناجی روبرو میشه.

او با دیدن گلبن لبخند میزنه و متوجه میشه که حالش زیاد خوب نیست به خاطر همین حالش را می پرسد گلبن بهش میگه خوبم یعنی خوب میشم چیزی نیست خیالت راحت باشه سرنوشت شما مثل ما نمیشه شما را حتی مرگ هم نتونست جدا کنه ناجی از این تعریفش لبخند میزنه و وقتی میبینه گلبن داره میره بهش میگه با این حالت تنهایی نمیزارم بری هرجا بخوای خودم میرسونمت اما گلبن بهش میگه جای دوری نمی رم خونه دوستم میرم همین نزدیکیاست و بعد از انداختن کیسه زباله به سطل اشغال به طرف کاروان آنیل میرود. هان به آشپزخونه میره و به صفیه میگه آبجی بهتره بیشتر از این منتظرش نزاری هوا هم سرده خیلی وقته پایین منتظرته. صفیه به خاطر دروغ هایی که تو نامه نوشته بود نمیدونه چه جوری با ناجی روبرو بشه بالاخره به پایین میره و با دیدن ناجی ضربان قلبش بالا می‌رود. ناجی با دیدن صفیه میخواد او را در آغوش بگیرد که صفیه مانعش میشه ناجی با این رفتارش جا میخوره و ناراحت می شود و دسته گلی که برایش آورده را بهش میده.

صفیه گل را به سختی از ناجی می گیرد و بهش میگه ببخشید ناجی میدونم جوری که دوست داشتی به استقبالت نیومدم. ناجی ازش میخواد تا برن و یه نوشیدنی گرم بخوره اما صفیه مانعش می شه و می گه الان نمیتونم باشه واسه بعد گلبن حالش خوب نیست پیشش باشم بهتره ناجی ازش میپرسه گلبن خونس؟ صفیه تایید میکنه و میگه معلومه که خونه‌ست ناچی متوجه میشه که صفیه بهش دروغ گفته ولی بهش چیزی نمیگه و بهش میگه فردا چای دم کن همدیگر را می بینیم بهت قول میدم همه چیز درست میشه. گلبن وقتی به کاروان‌ آنیل میرسه کنارش میشینه و بهش میگه هر وقت از خودم ناامید و متنفر میشم میام سراغ تو و به خاطر این رفتارش از آنیل معذرت میخواد گلبن بهش میگه از چیزی که همیشه میترسیدم سرم اومد…‌

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا