خلاصه داستان قسمت ۱۴۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۴۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۴۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۴۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۴۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

گلبن که پیش آنیل رفته باهاش درد و دل میکنه و میگه از چیزی که همیشه میترسیدم سرم اومد آبروی خودم و کل خانواده را بردم. آنیل سعی میکنه تا آرومش کنه و بهش میگه مگه به کسی آسیب زدی؟ گلبن بهش میگه آره به رویاهام به آرزوهام ضرر زدم. آنیل بهش میگه هیچ وقت نمیتونی به من برسی چون من مغازه پدرم را آتیش زدم به اونا ضرر زدم ولی تو فقط به آرزوهای خودت ضرر زدی حالا هم پاشو از آرزوهای خودت عذرخواهی کن. آنیل سعی میکنه گلبن را بخندونه و حالش را خوب کند. هان دوباره لباس هایش را می پوشد و به طرف زباله‌دانی میرود رویا او را تو کوچه میبینه و کنجکاو میشه که داره کجا میره به خاطر همین تعقیبش می‌کند در وسط راه هان متوجه حضور رویا میشه و جلویش را می‌گیرد و ازش می پرسه که چی از جون من میخوای؟

صبح منو تحقیق می کنی شبم داری دنبالم میای! رویا که حسابی ترسیده بهش میگه من تعقیبت نمی کردم اتفاقی دیدمت. هان ازش میخواد که به خونه برگرده رویا قبول میکنه و از همان مسیری که اومده برمیگردد. صفیه به اتاق گلبن میره اما میبینه اونجا نیستش به خاطر همین به طرف خانه ی اسرا میره و ازش میپرسه که باهات دردودل کرد؟ حالش الان چطوره؟ با ما که حرف نمیزنه خواستم ببینم الان حالش بهتره یا نه؟! اسرا ازش میپرسه که درباره چی داره حرف میزنه؟ صفیه بهش میگه معلومه دیگه درباره‌ گلبن بهش بگو بیاد. اسرا که از چیزی خبر نداره بهش میگه گلبن اینجا نیومده اصلا. صفیه استرس میگیره و میگه پس این دختر کجا رفته؟ خونه اسد هم که نمی تونه بره پس کجاست؟! اسرا هم استرس میگیره و ازش میخواد تا همراهش برود اما صفیه مانعش میشه و میگه لازم نیست حتماً رفته پایین آشغال بندازه الان برمیگرده اسرا به خانه بر میگرده اما از چشمی در ورودی به بیرون نگاه میکنه که متوجه میشه صفیه اونجا ایستاده تا مطمئن بشه اسرا بیرون‌ نمیاد سپس به واحد بالا میرود.

هان که بین زباله‌ها دراز کشیده وقتی میفهمه صفیه به اونجا اومده سریع خودش را پنهان میکند. صفیه گلبن را صدا می زند اما می بیند که اونجا هم نیست سپس توهم مادرش را می زند و باهاش دعوا میکنه و بهش میگه دیگه نمیتونی ما رو از هم جدا کنی! ما داریم تاوان کارهای تو را پس میدیم! خیالت راحت شد؟ حتی نتونستم بغلش کنم، حتی گل‌هایی را که برام گرفته بود نتونستم بو کنم، دیگه نمیزارم ما رو ناراحت کنی. سپس از اونجا میره و به خانه بر می گردد. صفیه یک بار دیگه اتاق گلبن را نگاه میکنه که میبینه گلبن اونجاست. گلبن با دیدن صفیه بهش میگه آبجی تو خوشبخت و خوشحال باش انگاری ما نمیتونیم همگی باهم دیگه خوشحال باشی و از صفیه قول می گیرد تا خوشبخت و خوشحال باشد و بهش میگه اگه قول ندی بهت دست میزنم! صفیه از روی ترسش بهش قول میده. فردای آن روز همگی سر میز صبحانه نشسته‌اند و گلبن از همه آنها تشکر میکنه به خاطر مراسم دیشب صفیه سعی میکنه همه چیز را عادی جلوه بده و به گلبن میگه برای هر کسی امکان داره اتفاق بیفته بالاخره استرس و هیجانی که بهت وارد شده بود کم نبود سپس به گلبن میگه که الکی غصه نخوره.

نریمان متوجه می‌شود که گلبن انگشترش را از انگشتش درآورده و به صفیه اشاره می کند. صفیه غصه میخوره. حکمت همش درباره مراسم دیشب حرف میزنه و از گلبن میپرسه که چرا انگشت را از انگشتش دراورده؟ سپس ازش میپرسه و میگه آهان نگینش خیلی برات بزرگ بود آره؟ میخوای بدی نگینشو کوچک تر کنن؟ گلبن تایید میکنه و میگه آره نگینش خیلی بزرگ بود. حکمت در آخر با کلافگی میگه خسته شدم بابا این یکی که فقط از پشت پنجره همدیگرو میبینن نمیاد خواستگاری این یکیم که همش میاد خواستگاری ولی ازدواج نمیکنن برن چرا مثل بقیه نرمال نیستین؟ مدام پشت سر هم تلفن هان زنگ میخوره که گلبن متوجه میشه که اسد پشت خطه به خاطر همین به هان میگه زنگ زده عذرخواهی کنه نه؟ بگه این ماجرا تا همین جا بوده من مشکلی ندارم، بردار جواب بده هان من مشکلی ندارم. هان باز هم اعتنایی به تلفن نمی کند و به خوردن صبحانه اش ادامه میده صفیه کلافه میشه و ازش میخواد تا جواب بده و میگه صداش رو اعصابم رفته.

او تلفن را برمی دارد و به گوشه ای میره تا تلفن را جواب بده سپس اسد با هان در کافه قرار میذاره تا با همدیگه حرف بزنن بعد از قطع تماس گلبن پیش هان میره و میگه باهاش دعوا نکن اون تقصیری نداره مشکل از منه حکمت به طرف پنجره میره و با دیدن ناجی در اتاقش صفیه را صدا میزنه و بهش میگه صفیه بیا اینجا بیا اینجا ببین هنوز نمرده! صفیه وقت میبینه پدرش منظورش ناجی است ازش میخواد تا از پنجره کنار بره اما حکمت به ناجی اشاره میکنه و بهش میگه تا آخر عمرت میخای از پشت پنجره همدیگر را ببینین؟ بسه دیگه بیا خواستگاریش.

صفیه از حرف های پدرش خجالت میکشه و ازش میخواد تا چیزی نگه اما حکمت بهش اعتنایی نمی کنه و به ناجی میگه یه جعبه شکلات هم بگیر بیا خونمون خواستگاری شکلاتش تلخ باشه ناجی با لبخند به آنها نگاه میکنه و صفیه حسابی خجالت میکشه و به حکمت میگه بس کن بابا آبرومونو بردی. ناجی با اشاره به حکمت خان منظورش را میرسونه که حلقه گرفته و یک فکر هایی داره به خاطر همین حکمت دیگه چیزی نمیگه و از پنجره کنار میاد. ناجی تلفنش زنگ میخوره که وقتی جواب میده متوجه میشه تومریس دخترش است. ناجی به دخترش میگه که چی دوست داره براش بخره وقتی میخواد بره پیشش؟ بعد از قطع تماس به انگشتری که برای صفیه خریده نگاه میکند و لبخند میزند‌‌‌.‌‌..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا