خلاصه داستان قسمت ۱۴۱ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۴۱ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۴۱ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۴۱ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۴۱ سریال ترکی خواهران و برادران

یه هفته بعد: عمر به آسیه میگه تو واقعا خوبی؟ دکتر گفت جا داری دو روز دیگه استراحت کنیا! آسیه میگه خوبم عمر بهش میگه تو هنوز باهام قهری؟ حداقل نگاهم کن! آسیه بهش اعتنایی نمیکنه و با امل گرم صحبت میشه. امل میگه دارم نقاشی میکشم فردا تولد باباست گفتم بهش هدیه بدم با گل های خونه خاله صباحت قاب هم درست میکنم خوشش میاد؟ آسیه میگه معلومه که خوشش میاد. شنگول پیراشکی میاره که عمر بدون خوردن اون از خانه میره شنگول دنبالش میره که ببینه چرا نخورد عمر میگه هنوز آسیه باهام آشتی نکرده! شنگول میگه شما خواهر و برادرین بالاخره آشتی میکنین شنگول بعد از کمی حرف زدن باهاش بهش میگه عموت نفهمه من میدونستم تو با نزول خبرها کار میکردی وگرنه از خونه میندازتم بیرون! عمر میگه خیالت راحت نمیگم همان و قطع اورهان میاد و بدون اعتنا کردن به عمر از اونجا میره. عمر با کلافگی و ناراحتی به طرف مدرسه راهی میشه. آکیف با سوزان و هاریکا به یک رستوران شیک رفتن و در حالا بودن صبحانه هستن هاریکا حسابی خوشحاله و میگه اینجا خیلی خوبه من که عاشقش شدم آکیف میگه تازه اولشه بزارین بعدا ببینین کجاها میریم تازه داره روزهای خرج کردنمون میرسه! برک هنوز تو اتاقشه و از اتاقش بیرون نمیره، آیلا پیشش میره و میگه میترسم بپرسم ولی انگاری امروزم، برک میگه آره مامان امروزم نمیرم مدرسه آیلا میگه اینجوری که نمیشه پسرم یه هفته ست تو اتاقت خودتو حبس کردی نه چیزی میخوری و نه چیزی مینوشی زندگی هنوز ادامه داره! برک ازش خواهش میکنه تا بره و تنهاش بزاره. نباهت به خانه آیلا میاد و باهمدیگه درد و دل میکنن. نباهت حال خودش و برک را میپرسه که آیلا میگه دارا برک از من داغون‌تره یههفته ست هیچی نمیخوره و به مدرسه هم نمیره!  نباهت میگه به مرور زمان درست میشه. سپس میپرسه پلیس کلا پرونده را مخدومه اعلام کرده آره؟

آیلا میگه آره انگاری پاش سر خورده سرش خورده پای مبل ولی رسول انقدر حواس پرت نبود! یه حسی بهم میگه سوزان تو جریان بوده نظر تو چیه؟ نباهت اون روز را به خاطر میاره که آیلا با صدا کردن بهش حواسشو جمع میکنه و میگه کجایی؟ نباهت میگه ببخشید حواسم پرت شد، راسیتش نمیدونم اگه چیزی بود حتما پلیس ها یه چیزی پیدا میکردن به راحتی آزادش نمیکردم که! آیلا تایید میکنه و میگه ولی دلم راضی نیست! عمر با سوزی تو کافه نشستن که سوزی میگه چرا تنها اومدی؟ عمر میگه آسیه امروز میاد هنوز باهام قهره سوزی میگه آهان پس واسه همون تنها اومدی، بعد از کمی حرف زدن دورا به اونجا میاد و از عمر میخواد تا بهش مسئله ریاضیو زنگ ناهار توضیح بده عمر قبول میکنه که سوزی حرص میخوره عمر بهش میگه لازم نیست بهش حسادت کنی وقتی با یکی وارد رابطه میشم اهل هارو زدن به اون دختر نیستم پس خیالت راحت، سوزی میگه چی؟ یعنی الان ما او رابطه ایم؟ من دوست دخترتم؟ عمر تایید میکنه که سوزی بغلش میکنه از خوشحالی. آسیه اینا به مدرسه میان که اوگولجان میگه اینکه ناقص اومدیم خیلی ناراحتم میکنه! دوروک با دیدن آسیه پیشش میره و میگه میخوای درس هایی که ازش جا موندیو بگم بهت؟ آسیه میگه نه دوروک میگه بریم چای بخوریم؟ آسیه میگه نه و میره اتاق اساتید. اونجا استاد بوراک بهشون میگه که میخوایم برنامه رادیویی برای بچه ها بزاریم و مسئولش هم شما دونفرین. آسیه و دوروک به انبار میرن که اونجا دوروک در را میبره و به آسیه میگه من ۵۲ تا کارت دارم که روی همشون دلایلی که تو باید منو ببخشی روش نوشتم سپس شروع میکنه به خوندن آسیه میخنده و میبخشتش.

هاریکا با امیر در حال حرف زدنه که امیر وقتی اوگولجان را میبینه که داره اونارو نگاه میکنه از قصد دست های هاریکارو میگیره و پیشنهاد میده برن شرکت باباش تا باهاش رانندگی کار کنه هاریکا قبول میکنه. آسیه و آیبیکه تو اتاق رادیو نشستن و در حال صحبت کردنن درباره کار عمر، آسیه حواسش نیست و با گذاشتن کلاسور روی میز دکمه پخش صدا خورده میشه و از کارش که با نزول خور ها کار میکرد حرف میزنه در آخر میگه حتی عرضه این کارو هم نداشت که بتونه درست انجامش بده من صدمه دیدم! همه ی بچه های مدرسه صدای آسیه را میشنون و اوگولجان سریعا به اتاق رادیو میره و تمام سیم های دستگاه را میکشه و میگه خیلی بد شد همه حرفاتونو شنیدن! آسیه و آیبیکه شوکه میشن و میگن یعنی چی؟ عمر هم شنید؟ اوگولجان میگه اگه کر باشه نه آنها به طرف عمر میرن. عمر میخواد بره که تولگا جلوشو میگیره و میگه به حرف هایی که زده کاری ندارم ولی تیکه آخرشو خوب گفت که عرضه این کارو هم نداشتی! عمر میخواد باهاش درگیر بشه که دوروک جلوشو میگیره و میگه ارزششو نداره آروم باش. عمر سمت کمد میره تا وسایلشو برداره و از اونجا بره آسیه میره پیشش که عذرخواهی کنه که عمر میگه تو حرف حقو زدی و میره. آیبیکه بالاخره موفق میشه برک را بیرون بیاره از خونه. او میبرتش به یک خرابه و بهش پتک میده تا با گفتن دلخوری‌هاش از باباش اونجارو خراب کنه برک بالاخره عصبانیتشو خالی میکنه و گریه اش میگیره آیبیکه میگه خوبه گریه کن. اورهان موقع رفتن به خونه با احمد حرف میزنه و متوجه میشه که شنگول میدونسته که عمر با نزول خورها داره کار میکنه او عصبی میشه و با کلافگی به داخل خانه میره و با شنگول دعوا میکنه. سپس از خانه میخواد بیرون بره که آیبیکه میگه کجا میری بابا؟ اورهان میگه هرجا که مادرتون نباشه!…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا