خلاصه داستان قسمت ۱۴۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۴۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۴۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۴۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۴۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

هان به سر قرار با اسد میره اما وقتی میبینه اسد نمیتونه حرف بزنه بهش میگه بذار من برات بگم تا دیروز فکر میکردی که زور عشق به همه چیز میرسه اما الان متوجه شدی که فقط یه بیرون رفتن و شستن ۴ مرتبه نیست بلکه موضوع خیلی بیشتر از این حرفاست. اسد ازش می پرسه که این فقط همین یه بار بود براش اتفاق افتاده بود مگه نه؟ گلبن به خاطر استرس و هیجان زیادی اینجوری شد؟! هان بهش میگه نه اولین بارش نبوده به احتمال زیاد آخرین بارش هم نیست این مشکلیه که گلبن از بچگی باهاش سروکله داره هان از اسد میخواد تا با خودش صادق باشه و بهش میگه تصمیمتو بگیر حرفتو رک و راست بگو بذار تکلیف گلبن مشخص بشه بدونه باید چیکار کنه. هان وقتی سکوت اسد را میبینه که چیزی نمیگه بهش میگه آهان متوجه شدم باز هم خوبه کارتون حداقل به طلاق نمیکشه همینجا تموم شد رفت و بهش میگه تو بعداً با یک زن معمولی ازدواج خواهی کرد ولی باید اینو بدونی که هیچ کس پیدا نمیشه که مثل گلبن دوست داشته باشه و بهت عشق بده و از اونجا میره.

تلفن خانه زنگ میخوره و صفیه با جواب دادن می فهمه که ناجیه. ناجی ازش می خواد تا نیم ساعت دیگه او را در واحد بالایی ملاقات کنه صفیه بهش میگه اما من هنوز کارهام مونده علاوه بر آنها من نیم ساعت نمیتونم حاضر بشم اما ناجی پایش را توی کفش میکنه و بهش با قاطعیت میگه من نیم ساعت دیگه واحد بالا منتظرتم و تلفن را قطع میکند. صفیه هاج و واج ایستاده و نمیدونه به کدوم کاراش برسه به خاطر همین با سرعت چایش را دم میکنه و شروع به حاضر شدن می‌کند. صفیه به واحد بالا می ره که میبینه ناجی اونجا منتظرشه با کمی حرف زدن ناجی متوجه میشه که صفیه همه حرفهایی را که تو نامه بهش زده بود را دروغ گفته به خاطر همین ازش گلگی میکنه و بهش میگه چرا بهش دروغ گفته و راستشون نگفته؟ صفیه با عصبانیت بهش میگه چون میدونستم درمانتو احتمال داره ول کنی و برگردی اینجا به خاطر همین چیزی بهت نگفتم و از ناجی میپرسه که حدسم درست بوده یا نه؟ ناجی تایید میکنه و به صفیه میگه که پس چیزهایی که تو نامه برای همدیگه نوشتیم همش دروغ بوده؟

صفیه ازش میپرسه که چه چیزی رو بهش دروغ گفته نکنه درباره درمانش بهش دروغ گفته! ناجی بهش میگه نه حرفام درباره درمانم درست بود هیچ کدومشون دروغ نگفتم چیزی که بهت دروغ گفتم اینه که همه این مدت من اونجا تنها بودم. صفیه با ناراحتی و عصبانیت بهش می گه اما من تورو با گلرو و تومریس فرستاده بودم پس از اونا کجا بودن؟ ناجی برایش تعریف میکنه که همان اوایل درمان جلوی دخترش بهش حمله دست میده و دخترش با دیدن حال او اعصابش خورد میشه و به هم میریزه به خاطر همین از گلرو خواسته بود تا دخترش را از اونجا دور خانه و بروند. صفیه با عصبانیت بهش میگه پس این همه مدت بهم دروغ میگفتی که اونجا تنها نیستی ناجی بهش میگه تو هم به من دروغ گفتی؟ ناجی میگه دلیل من این بود که تو حرص نخوری دلیل تو چی بوده و به هم دیگه قول میدن که از این به بعد هیچ چیزی را از همدیگه پنهان نکنند و به هم دیگه دروغ نگن. اسرا به دم در خانه حکمت خان میره و به گلبن میگه که اسد اومده پایین میخواد باهات حرف بزنه.

گلبن بهش میگه که نمی خواد باهاش روبرو بشه اما اسرا بهش میگه من نمیدونم چه اتفاقی افتاده اما میدونم هیچ چیزی نیست که نشه حلش کرد و ازش میخواد تا بره با اسد حرف بزنه. گلبن به اسد میگه لازم نبود این همه راه بیای همین که یه پیام میدادی و خداحافظی میکردی کافی بود میدونم که خیلی سخته رو به روی کسی وایسی و بگی همه چیز تمومه. اسد بهش میگه اما من برای گفتن این نیومدم اینجا اومدم تا ببینم حنابندون بگیریم یا نگیریم چون بالاخره باید به زن داداشام خبر بدم که از آدانا بیان اینجا. گلبن خشکش می زنه و بهش میگه منو داری مسخره می کنی؟ اسد میخوای اتفاق دیشبو کلا نادیده بگیری؟ اسد بهش میگه هرچی که تو گذشته اتفاق افتاده را با همدیگه حلش میکنیم و از پسش برمیایم. گلبن بهش میگه این یه استرس و اضطراب ساده نیست این چیزی که من هر روز باهاش رو به رو میشم و از ترس اینکه جامو خیس کرده باشم از خواب بیدار میشم اسد بهش میگه باید به خاطر من بری درمان بشی به خاطر همین از یک روانپزشک برات وقت گرفتم.

گلبن اول مخالفت میکنه که اسد بهش میگه من به خاطر تو رو به روی همه ایستادم و همه چیز را به جان و دل خریدم حالا نوبت توئه که برای من بجنگی عشق یعنی همین تصمیمتو بگیر و بهم خبر بده. هان به اتاق گلبن میره و ازش میپرسه که حالش چطوره؟ گلبن بهش میگه اسد اومده بهم گفته که ازم دست نمیکشه هان بهش میگه این که خیلی خوبه پس ناراحت چی هستی؟ گلبن بهش میگه ازم خواسته تا برم پیش دکتر دیوونه ها من چه جوری میتونم برم با یه نفر حرف بزنم و بهش مشکلمو بگم؟ هان بهش میگه اینجی هم همین را از من خواسته بود من نتونستم از پسش بر بیام اما مطمئنم تو میتونی الان هم اسد اومده پشت در و کارت شناسایی تورو میخواد تا برای محضر کارهاشو انجام بده. گلبن حسابی خوشحال میشه و با کارت شناسایی به دم در میره و به اسد میگه من تصمیمم رو گرفتم و کارت شناساییش را به او می‌دهد.

همان موقع صفیه و ناجی از طبقه بالا به پایین میان و آنها را آنجا می بینند. حکمت از راه می رسه و به آنها میگه دارن کارهای عقدشون انجام می دهند شما فقط به فکر چای خوردن باشین و از ناجی میخواد تا تکلیف صفیه را روشن کند. صفیه از این حرف‌های پدرش خجالت میکشه و ازش میخواد تا تموم کنه اما حکمت ادامه میده و به ناجی میگه تصمیمت درباره صفیه جدیه؟ اگه جدیه زودتر اقدام کن ناجی قبول میکنه که صفیه فکر میکنه دارن اونو دست میندازن و با عصبانیت به داخل خانه میره. تلفن خانه زنگ میخوره و صفیه با برداشتن آن متوجه میشه که جیلان زنگ زده….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا