خلاصه داستان قسمت ۱۴۲ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۴۲ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۴۲ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۴۲ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۴۲ سریال ترکی خواهران و برادران

اورهان به محل کارش تو نانوایی میره و همانجا شب را سپری می کنه. فردای آن روز وقتی گونور از آن جا رد میشه اورهان را میبینه و باز زدن به شیشه بیدارش میکنه و بهش میگه چرا شب را آنجا سپری کرده اورهان واقعیتو نمیگه و بهش میگه داشتم خمیر درست میکردم دیگه دیر وقت شد همینجا خوابیدم گونور ازش دعوت میکنه به رستورانش برود و با همدیگه صبحانه بخورن اورهان قبول می کنه. اورهان وقتی به رستوران میره با دیدن میز مفصل صبحانه جا میخوره و به گونور میگه خیلی زحمت کشیدین این همه غذا واسه کی آخه! گونور میگه کاری نکردم که میخواستم برای خودم درست کنم یه خورده بیشتر درست کردم اورهان تشکر میکنه و مشغول خوردن صبحانه میشن شنگول برای خرید به بازار رفته که آنها را با هم دیگه میبینه و به هم میریزه و از طرف گونور احساس خطر میکنه‌ برک در اتاقش با یونیفرم مدرسه نشسته آیلا به اتاقش میره تا ازش خداحافظی کنه و به سرکارش بره که با دیدن لباس یونیفورم برک خوشحال میشه و میگه نکنه میخوای بری مدرسه؟ برک تایید میکنه آیلا از خوشحالی او را در آغوش میگیره سپس برک میگه اون موقع جرات نداشتم که گوشی بابامو ببینم اما می خوام الان نگاه کنم ولی میترسم که اثری از من توش نباشه آیلا میگه نترس اصلا مگه همچین چیزی ممکنه! بابات تو رو خیلی دوست داشت. سپس برک گوشی را روشن میکنه و با دیدن عکس خودش در پس زمینه گوشی جا می خورد او به گالری میره و عکس های خودش را در سن های مختلف در آنجا می بینه و خوشحال میشه برک چشمش به فیلم دعوای اکیف و ولی می‌افتد اما چند ثانیه از فیلم نگذشته که شارژ گوشیش تموم میشه و خاموش میشه آیلا میگه اشکالی نداره بزن تو شارژ بعداً نگاه کن.

عمر و آسیه در خانه در حال دعوا کردن و بحث کردن هستند که بعد از چند دقیقه به خودشان میان و می بینند که امل نیست آنها همه جا را می گردند و در آخر آسیه میگه شاید رفته به قبرستون، تنهایی رفته اونجا چون قرار بود با هم دیگه اونجا بریم عمر میگه باشه بیا سریع بریم. وقتی می رسند امل امل را می بینند که به پدر و مادرش از خواهر برادرش گلگی میکنه که مدام باهم دعوا میکنن و همش با هم دیگه قهرن منم اونقدر هنوز کوچیکم که نمیتونم کاری بکنم وگرنه میزاشتم میرفتم و با ناراحتی میگه حالا باید چیکار کنم؟ آسیه و عمر پیشش میرن و میخوان تا آنها را ببخشه چون دیگه قول میدن با هم دعوا و قهر نکنن عمر آنها را در آغوش میگیره و میگه من شما رو خیلی دوست دارم. شنگول برای اورهان چند دست لباس برداشته و به بچه هایش می دهد تا به دست پدرشون برساند و باهاش حرف بزنند ببینن تا کی میخواد نیاد خونه و فرار کنه. آنها به همراه عمر و آسیه به پارک پیش اورهان میرن. اونجا بهشون میگه کارهای شنگول برام دیگه قابل قبول نیست و من نمیتونم دیگه ببخشمش همش دروغ و دغل! سپس بعد از کمی حرف زدن عمر از اورهان تشکر میکنه که بخشیدتش سپس بچه ها به طرف مدرسه میرن. تو مدرسه دوروک به اتاق رادیو میره و برای بچه ها کمی سخنرانی میکنه. کان و تولگا در کافه نشستن که تولگا میگه انگار نه انگار که تو هم پسر اکیف هستی همه توجه‌ها سمت دوروکه همه کارها رو انجام میده من جای تو حرصم میگیره و باید یه جایی حرصمو سرش خالی کنم کان هیچی بهش نمیگه. دورا پیش عمر میره و بهش میگه  بهش ریاضی یاد بده که در قبالش پول دریافت کنه عمر قبول می کنه‌ امیر ان ها را با دیگه میبینه و حرص میخوره سپس با دیدن هاریکا پیشش میره .

امیر به هاریکا میگه گفته بودی میخوای تمرین رانندگی کنی، چطوره با همدیگه بریم شرکت پدر من اونجا یه محوطه داره میتونی راحت تمرین کنی! هاریکا میگه خوبه بریم اما باید یه چیزی بهت بگم راستیتش من تازه داره ۱۷ سالم میشه یعنی برای گواهینامه خیلی زودم اون حرفارو بهت زدم تا باهات بیشتر وقت بگذرونم ولی خوب رانندگیم خوبه فقط پارکم یه خورده ضعیفه اگه اونم درست بشه که خیلی خوب میشه دیگه احتیاجی به دروغ نبود همون اول راستشو بهم میگفتی مشکلی با هم وقت میگذروندیم سپس هاریکا گونش را می بوسد و میره. اوگوگلجان که از دور آنها را میدید ناراحت میشه و به هم میریزه امیر بهش میگه چیه به هم ریختی؟ اینو باید بدونی که تو در حد هاریکا نبودی و نیستی تو پاپتی کجا هاریکایی که تو ناز و نعمت و ثروت به دنیا آمده کجا! و سعی میکنه اونو حرصش بده و از اونجا میره. حلیمه دوست شنگول پیشش میره تا با همدیگه کمی حرف بزنن شنگول ماجرای قهر کردن اورهان را بهش میگه که الان توی نانوایی میخوابه و ازش میپرسه به نظرت چیکار کنم که برگرده حلیمه میگه من یه فکری دارم صاحب نونوایی دوست شوهرمه بهش میگم که به اورهان بگه نمیتونه دیگه اونجا بمونه و از اونجا بیرونش کنه اینجوری از بی جایی برمیگرده خونه شنگول میگه فکر خیلی خوبیه امتحان کنیم ببینیم چی میشه. اکیف به دم در خانه سوزان میره او وقتی در را باز می کنه آکیف را میبیند که برگه را جلوی صورتش گرفته سوزان با دیدن برگه خوشحال میشه و میگه طلاق گرفتی؟ آکیف تایید میکنه و میگه بالاخره تموم شد سپس به داخل خانه میره و بعد از کمی حرف زدن با همدیگه حلقه را دوباره بهش میده تا دستش کنه….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا