خلاصه داستان قسمت ۱۴۵ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۴۵ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۴۵ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۴۵ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۴۵ سریال ترکی خواهران و برادران

شنگول از حلیمه میپرسه که فهمیدی اورهان شب را کجا مونده؟ حلیمه میگه آره ولی خودتو کنترل کن و میگه که رفته به رستوران همون زنه اونجا مونده انگار طبقه بالاش اتاقه شنگول عصبی میشه و میگه من میدونم چه بلایی سرشون بیارم! و لباسشو میپوشه تا به اونجا بره اوگولجان و آیبیکه با فهمیده اوضاع باهاش میرن تا جلوی دعا کردنشو بگیرن. اورهان با دیدن شنگول که از اونجا داره رد میشه جا میخوره و میگه چخبر شده؟ اوگولجان میره پیش پدرش و ماجرارو میگه و ازش میخواد بره تا جلوی یه فاجعه را بگیره اورهان سریعا به اونجا میره. شنگول به مغازه گونور میره و باهاش دعوا میکنه و میگه اون کسی که واسش دلبری میکنی و باهاش بگو بخند راه میندازی شوهر عقدی من و اینم دخترشه میفهمی؟ گونور میگه نفهمیدم درباره کی حرف میزنین؟ اورهان به اونجا میره و میگه شنگول داری چیکار میکنی؟ او باهاش دعوا میکنه که شنگول با گونور دعوا میگنه و میگه دفعه آخرت باشه  با شوهر من گرم میگیری و واسش دلبری میکنی! وگرنه، همان موقع رومیزی را میکشه و تمام ظرفای روی میز را میشکنه و میگه اینجارو رو سرت خراب میکنم! و از اونجا میره اورهان از گونور عذرخواهی میکنه و میگه ببخشید واقعا نمیدونم چرا اینجوری شد، گونور میگه عیب نداره چیزی نشده که حتما از یه جایی ناراحت بوده اینجا خالی کرد خودشو اشکالی نداره. بعد از رفتن اورهان گونور به خودش میگه اگه م شوهرتو از دستت در نیارم اسمم گونور نیست! سوزی برگه ی اعترافش را تو دستش گرفته و به استاد میخواد بده که کان جلوشو میگیره اما وقتی میبینه فایده نداره برگه را میگیره و پاره میکنه سوزی میگه باشه پاره کن! فکرکردی میتونی جلومو بگیری؟ من الان میرم کافه و همه چیزو میگم! کان باهاش دعوام سکته و میگه تو به هیچکی هیچی نمیگی! میشینی سر جات خفه خون میگیری فهمیدی؟

سوزی چشمش به بلندگو می افته و میگه که میشینم خفه خون میگیرم آره؟ باشه! سپس بلندگو را برمیداره و کناره نرده میره و روی نیمکت می ایسته و میخواد حرف بزنه که کان جلوشو میگیره و مدام ازش خواهش میکنه که کاری نکنه و اونارو درک کنه. سوزی کلافه میشه و میگه بسه دیگه کان من نمیتونم بیشتر از این، این بارو به دوش بکشم خسته شدم! نمیتونم دیگه نمیخوام به عمر و هیچکس دیگه ای دروغ بگم! کان میگه باشه آروم باش و میخواد باهاش حرف بزنه تا آرومش کنه اما فایده نداره سوزی میخواد حرف بزنه ومیگه میخوام به همتون یه چیزی بگم! همه جمع میشن که همان موقع آکیف هم به اونجا اومده کان باهاش درگیر میشه تا جلوشو بگیره که هردوشون از بالا تو کافه می افتند. همگی میترسن و سریعا به آمبولانس خبر میدن و به بیمارستان میرسونتشون. بچه ها به مدرسه میرن و پشت در اتاق عمل منتظر یه خبر هستن. بوراک به اونجا میاد و میگه چخبر شده؟ آکیف باهاش دعوا میکنه و میخواد باهاش درگیر بشه که بچه ها آنها را جدا میکنن. اورهان به خانه میره تا لباس هایش را جمع کنه که شنگول باهاش دعوا میکنه و میگه چیشده اونجارو بهم ریختم انداختت بیرون؟ اورهان میگه نه اومدم وسایلمو جمع کنم برم. شنگول میگه پس میخوای بری پیش اون زنیکه؟ به خاطر اون داری به زن و بچه هات پشت میکنی؟ اگه پاتو لز اون در بیرون بزاری دیگه حق نداری برگردی! اورهان بدون اعتنا کردن به او از اونجا میره. نباهت به بیمارستان میرسه که از دوروک میپرسه چیشده پسرم؟ چجوری این اتفاق افتاد؟ دوروک میگه نمیدونیم، هیچی نفهمیدیم سرمونو بالا گرفتیم که دیدیم کان با سوسن دارن دعوا میکنن بعد تعادلشون بهم خورد افتادن پایین نباهت با شنیدن اسم سوسن به آکیف نگاه میکنه.

او میره پیش آکیف و میگه به خاطر همون قضیه این اتفاق افتاده آره؟ آکیف میگه بیا بریم اونور حرف بزنیم. آکیف تعریف میکنه که نباهت میگه خدا نگذره ازت ببین هرکی که دوست داره چه بلاهایی سرشون میاری خدا ازت نگذره آکیف میگه بس کن توروخدا مگه خودم راضیم؟ اون پسری که اون توعه پسر منه! پاره تنه منه! و روی صندلی میشینه و گریه میکنه نباهت سعی میکنه آرومش کنه. از طرفی برک و آسیه دوروک را دلداری میدن تا آروم بشه دوروک میگه اگه اتفاقی واسش بیوفته چی؟ آنها بهش میگن نه اتفاقی نمیوفته برک میگه مطمئن باش همگی با هم از اینجا میریم. دوروک یاد خاطره ای از گذشته با کان میوفته که برای نوشتن تاییدیه و امضاء از دوروک میخواست تا کمکش کنه اما دوروک قبول نکرد و میگه ای کاش دلشو نمیشکستم اگه میدونستم اینجوری میشه به جای دو خط تاییدیه ۲۰ خط مینوشتم و گریه میکنه که آنها آرومش میکنن. سوزی به بخش منتقل میشه که آکیف میره پیشش و میگه کان بهم گفت که برای چی دعوا میکردین آخه بگو دخترم چرا همچین کاری کردی؟ سوزی میگه ببخشید ولی من خیلی تحت فشار بودم نمیتونستم نگم! آکیف میگه هرچی شد دیگه تموم شده و ازش میخواد تا برای همیشه اون فیلمو پاک کنه و دیگه درباره اش حرف نزنن. سپس آکیف به محل اتاق عمل میره که دکتر بیرون میاد ومیگه متاسفم خیلی کمکش کردیم هر کاری که تونستیم انجام دادیم ولی به خاطر ضربه ای که بهش خورده بود خونریزی داخلی کرد و نتونستیم نجات بدیم از دستش دادیم همگی شوکه میشن اما وقتی به خودشون میان از ناراحتی گریه میکنن و حسابی بهم میریزن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا