خلاصه داستان قسمت ۱۴۵ سریال ترکی دختر سفیر

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۴۵ سریال ترکی دختر سفیر را می توانید مطالعه کنید. فصل اول این مجموعه محصول سال ۲۰۱۹ در ژانر درام است و فصل دوم آن در حال پخش می باشد. نام انگلیسی این سریال The Ambassador’s Daughter است. در این سریال انگین آکیورک  Engin Akyürek ، نسلیهان آتاگل دوغلو Neslihan Atagül Doğulu، تولین یازکان Tülin Yazkan، غنچه جلاسون Gonca Cilasun و اوراز کایگیلاراوغلو Uraz Kaygılaroğlu به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۱۴۵ سریال ترکی دختر سفیر

خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر

سانجار و ناره از جوانی یکدیگر را دیوانه‌وار دوست دارند، اما پدر این دختر مخالف رابطه آن‌ها بود. ناره و سانجار تصمیم می‌گیرند فرار کنند و مخفیانه ازدواج کنند. شب بعد از عروسی سانجار گمان می‌کند ناره به او خیانت کرده‌است و حرف‌های ناره را باور نمی‌کند، لذا او را از کلبه‌شان بیرون می‌کند. ناره خود را از صخره به پایین پرت می‌کند و به سختی مجروح می‌شود. ناره بعد از آن ناپدید می‌شود و داستان آن‌ها به افسانه ای تبدیل می‌شود که ترک‌ها برایشان شعر گفته‌اند. سانجار گمان می‌کند ناره به راحتی او را ترک کرده‌است و به دنبال زندگی تازه‌ای به اروپا رفته‌است. سال‌ها بعد ناره دوباره در زندگی سانجار ظاهر می‌شود. او در لحظه‌ای که سانجار قصد ازدواج دارد، با دختر بچه ای ظاهر می‌شود و تصمیم می‌گیرد زندگی جدیدی را آغاز کند. سانجار پس از ورود دوبارهٔ ناره به زندگی اش، دوباره بهم می‌ریزد و سعی در بیرون کردن ناره از زندگی اش دارد اما با اتفاق‌های عجیب و مرتبط بهمی که در ادامه داستان می‌افتاد ورق بر می‌گردد و سانجار به دنبال حقیقت ۸ سال پیش می‌رود.

قسمت ۱۴۵ سریال ترکی دختر سفیر

دودو سراغ یحیی می رود و کاغذ سونوگرافی را به او نشان می دهد و با خوشحالی می گوید: «من حامله م. قراره صاحب پسر بشیم.» یحیی از شنیدن این خوشحال می شود اما از یک طرف به دودو شک می کند و سراغ پزشک معالج قدیمی اش می رود و می گوید: «شما به من گفتید که نمی تونم بچه دار بشم. ولی امروز متوجه شدم زنم بارداره. این چطور ممکنه؟» دکتر می گوید: «سالها از اون جریان گذشته. هر اتفاقی ممکنه بیفته و معجزه ای رخ بده ولی اگه مشکوکی می تونیم دوباره از تو تست بگیریم.» یحیی وقتی می شنود که احتمال پدر شدنش وجود دارد خوشحال می شود. خالصه و زهرا برای خوشحال کردن ملک برایش اسباب بازی می خرند اما ملک از دوری مادرش غمگین است و اولین کاری که می کند با اسباب بازی هایش شکل کلبه کوهستانی را می سازد. در همین حال رفیقه با خالصه تماس می گیرد و اظهار خوشحالی می کند که ناره رفته و حالا  دو خانواده می توانند کنار هم باشند و گدیز و سنجر می توانند مثل سابق صمیمی باشند. اما خالصه با خشم می گوید: «اگه مادر خوبی بودی اجازه نمی دادی پسرت یه عشق ناممکن رو به قلبش راه بده. ما به شرطی می تونیم با هم دوست باشیم که پسرت از این شهر بره. تا وقتی سنجر گدیز رو نبخشه ما دشمن محسوب می شیم.» و تلفن را قطع می کند و رفیقه را غمگین و ناامیدتر می کند.

سنجر و گاوروک کمی چوب و الوار می خرند و کنار کلبه می روند تا آنجا را تعمیر کنند. سنجر با دیدن کلبه سوخته می گوید: «من اینجا رو به آتیش نکشیدم بلکه دختر سفیر رو به آتیش کشیدم. ولی به خاطر دخترم دوباره اینجا رو احیا می کنم.» و هر دو شروع به ساختن کلبه می کنند. گدیز که از رفتار و بی مهری مردم شهر و همسایه ها به هم ریخته به شرکت می رود و سفیر بلیت هواپیما به مقصد زوریخ تهیه کرده و به گدیز نشان می دهد و می گوید: «بهرته بری و ناره رو برگردونی.» گدیز با ناراحتی می گوید: «من دنبال زنی که حتی باهام خداحافظی نکرد و منو نخواست نمیرم.» سفیر به آرامی می گوید: «برو و ازش بپرس چرا با تو چنین رفتاری کرده.» گدیز بلیت را می گیرد و می رود  و در ساحل می نشیند و فکر می کند. تصمیم گرفتن در این شرایط برایش نیست. موگه می آید و برادرش را بغل می کند تا کمی از اندوه او کم کند. او وقتی چشمش به بلیت هواپیما می افتد به گدیز می گوید: «نمی دونم چی کار می خوای بکنی. سراغ ناره میری یا نه. یا می خوای کجا زندگی کنی. ولی قبل از هر چیز باید با سنجر رو به رو بشی و با اون صحبت کنی.» گدیز می گوید: «مثل همیشه حق با توئه.» و به سمت عمارت افه اوغلو می رود. یحیی و دودو سراغ وکیل می روند و برای الوان دادخواست طلاق می فرستند و یحیی رو به دودو می گوید: «بهتره این مزاحم رو از زندگیمون بیرون کنیم و به فکر آینده و بچه مون باشیم.»

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا