خلاصه داستان قسمت ۱۴۶ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۴۶ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۴۶ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۴۶ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۴۶ سریال ترکی خواهران و برادران

یک ماه از اون واقعه گذشته و آسیه و عمر حاضر میشن تا برن مدرسه آسیه به عمر میگه داری به خودت میرسی پس امروز قراره سوزی بیاد آره؟ عمر میگه آره گچ پاشو باز کردن میتونه بیاد مدرسه با عصا آسیه میگه چشمت روشن. هاریکا آماده میشه تا صبحانه بخورد و به مدرسه بره سر میز صبحانه به مادرش میگه خبری از آکیف نیست حرفی از ازدواج نزده؟ به کجا کشیده شد ماجرا؟ سوزان بهش میگه زشته هاریکا! پسرشو از دست داده بعد من برم درباره ازدواج باهاش حرف بزنم؟ او میگه فقط بهت گفتم برای اینکه دوباره وعده الکی بهت نده و باهات بازی نکنه ! بالاخره تکلیف تو هم باید مشخص بشه سوزان بهش میگه ازدواجو فراموش نکردیم اون سر جای خودشه ولی باید زمان مناسب خودش این اتفاق بیفته هاریکا لبخند میزنه و میگه خوب خیالم راحت شد و به طرف مدرسه راهی میشه. اکیف به مدرسه میره و دوروک با دیدنش ازش میپرسه اونجا چیکار داره اکیف میگه از آنجایی که رسول مرده دیگه پسرش همکار و شریک منه اومدم باهاش حرف بزنم برک با دیدن آکیف و دوروک پیششون میره و بعد از سلام و احوالپرسی اکیف بهش میگه از اونجایی که تو دیگه بعد از پدرت سهامدار شرکتی بعد از مدرسه باید یک سر بیای شرکت و زیر چند تا برگه را امضا کنی. برک میپرسه میتونه نیاد؟ آ‌کیف میگه نه فوقش نیم ساعت میخوای بیای و بری فقط با همین لباس های مدرسه نیا برو خونه کت و شلوار بپوش بد بیا برک قبول میکنه. اورهان  دیگه برای گونور کار میکنه وقتی از خواب بیدار میشه میز ها را مرتب میکنه گونور میگه صبحانه بخوریم اورهان برای خرید رستوران به بازار میره حلیمه در بازاره و سریعا به شنگول خبر میده شنگول میپرسه حالش چطور بود خوب بود؟ دقیقا کجاست ؟حلیمه سوال هاشو جواب میده که شنگول سریع حاضر میشه و به خودش میرسه و جوری به بازار میره تا اورهان را ببینه.

عمر و بقیه منتظرن تا سوزی بیاد وقتی به مدرسه میرسه بهش خوش آمد می گوید و عمر میره تا کمکش کنه آیلا در مدرسه به خاطر اتفاقی که افتاد مدام به بچه ها گیر میده و ازشون میخواد تا مراقب خودشان باشند نه نزدیکه نرده بشن و نه بدوند. سوزی وقتی وارد سالن می شود با دیدن همان جایی که ازش افتادن پایین سر جایش میخکوب میشه و به آرامی اشک می ریزد عمر او را دلداری میده و میگه تموم شده آروم باش آنها وارد کلاس میشن و تولگا با دیدن سوزی بهش میگه خوب شاید بقیه واسشون سوال نباشه اما اون پسر از همه شما ها بهتر بود یک رو بود شاید با هم دیگه دعوا میکردیم و با هم به مشکل خورده بودیم اما او رفیق من بود و من می خوام بدونم که چه اتفاقی افتاد! سوزی حرف نمیزنه بقیه از سوزی دفاع می‌کنند و میگن مگه نمیبینی حالش خوب نیست نمیخواد حرف بزنه تمومش کن؟ دوروک بهش میگه اون داداش من بود با فهمیدن هرچیزی اون برنمیگرده پس تمومش کن این دختر هم الان خودش حالش خوب نیست تولگا باهاش دعواش میشه که امیر هم به کمک تولگا میره آیلا وارد اتاق میشه و سر  همشون داد میزنه که این چه وضعیه؟ دفعه بعد به کمیته انضباطی هم خبر نمیدم اخراجتون میکند. سپس استاد میاد و کلاس شروع میشه شنگول از دور اورهان را زیر نظر دارد و وقتی اورهان نزدیکش میشه تلفنش را بر میداره و ادای تلفن حرف زدن را در می آورد و از گذراندن روزهاشون اونم به سختی میگه یکدفعه تلفنش زنگ میخوره که شنگول جا میخوره و اورهان به حالت تاسف سرش را تکان میدهد سپس بعد از کمی سلام و احوالپرسی از آنجا میره..؟‌

بعد از مدرسه دوروک پیش تولگا میره و بهش میگه ماجرای تو مدرسه تموم نشد نمیخوام کش پیدا کنم دیگه پیش اون گیر سوزی خودش هم خیلی ناراحته و به هم ریخته است برگ به همراه مادر شایلا به شرکت میرند تا در جلسه حضور پیدا کند و کیف ببرک میگه مدرسه است مگه با اولیا اومدی برگ جواب میده دیدم من که از چیزی سر در نمیارم گفتم مامانم باشه تا بفهمه زیر چی داریم امضا می کنیم بعد از تمام شدن جلسه برگ به مادرش میگه چقدر جلسه خسته کننده بود بهتر نیست من وکالت بدم توبه کار ها رسیدگی کنی مادرش اول قبول نمیکنه اما بعد میگه فکر بدی نیست خوبه عمر و گوگل جان موادی که شنگول براشون درست کرده را داخل صدف ها می ریزند تا برای فروش به بیرون برن وقتی آماده میشه گوگل جان ضعف داده میشه و میگه این سری کارمون میگیره ببین کی گفتم سپس وقتی داخل سینی میچینن گوگل جان به عمر میگه نکنه ادویه شما مامانم کم یا زیاد زده باشه عمر میگه نه بابا خیلی هم خوشمزه شده مگه ندیدی دروک چه جوری می خورد خیالت راحت سپس با هم دیگه سمت خیابان های شلوغ و پر تردد میرن هنوز چیزی نگذشته که فروش نسبتاً خوبی داشتند عمر میگه یه خورده دیگه بگذره ببین چی میشه آنها حسابی خوشحالم امل دلش برای اورهان تنگ شده به خاطر همین آسیه حاضر میشه و با همدیگه به طرف رستوران اونور میرد گروهان با دیدن آنها حسابی خوشحال میشه و با همدیگه گرم صحبت میشن. آسیه ازش میپرسه کی برمیگردی عمو اورهان میگه معلوم نیست راستیتش دلم میخواد برگردم از دروغ و دغل های شنگول تازه راحت شدم…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا