خلاصه داستان قسمت ۱۴۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۴۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.
خلاصه داستان قسمت ۱۴۹ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
هان و ناجی صفیه و گلبن را به طرف خانه می برند. شنور با اتفاق هایی که افتاده و چیزهایی که دیده حسابی حالش بده و به گوشه ای خیره شده و چیزی نمیگه. اسد به خانه میره و وقتی میبینه گلبن اونجاست میگه دیر رسیدم مراسم تموم شد؟ وقتی حال مادرش را میبینه بهش میگه چی شده؟ گلبن بهش حمله دست داد یا آبجی صفیه چیزی گفته؟ شنور بهش میگه اگه تو گلبنو انقدر دوست داری که میخوای باهاش زندگی کنی و اونو مادر بچه هات میبینی باید بگم که تو هم مثل اونا مریضی و از اونجا میره. اسد با نگرانی به گوشه ای خیره میشود و فکر میکنه. حکمت و نریمان در خانه نگران هستند و حکمت از نریمان میخواد تا به آنها زنگ بزنه که ببینند کجاست همان موقع نریمان ماشین هان را از پنجره می بیند و به پدرش میگه اومدن ببین اتفاقی نیفتاده. نریمان وقتی در را باز میکنه صفیه را میبینه که بیهوش در آغوش هان هستش. هان صفیه را به اتاقش می برد حکمت با دیدن صفیه و حال گلبن با ترس به ناجی نگاه می کند و ناجی بهش میگه چیزی نیست که قرص خواب خورده.
حکمت بهش میگه کار مادرشه آره؟ خیلی دیر کردی ناجی هممون دیر کردیم. حالا هم میخوایم زودتر درستش کنیم اما نمیشه. ناجی با نگرانی و درماندگی به حکمت نگاه میکنه نریمان از هان میپرسه که چه اتفاقی افتاده؟ هان بهش میگه وقتی بیدار شد هیچی ازش نپرس انگار نه انگار که اتفاقی افتاده از گلبن هم چیزی نپرس. وقتی از اتاقش میخوان بیرون بیان ناجی به اونجا میاد و از هان میخواد که کمی پیشش بماند و کنار صفیه میشینه و یاد گذشته میافتد، روزی که تولدش بود و تو کافه با دوستانش نشسته بود که از پشت سرش صفیه میاد و بهش میگه به بهانه بقالی اومدم زمان زیادی ندارم باید زودتر برم. صفیه کادوشو به ناجی میده و ناجی حسابی خوشحال میشه و برای تشکر گونهاش را می بوسد همان موقع حسیبه که صفیه را تحقیر کرده بود به اونجا میره و این صحنه را میبینه و با نفرت و عصبانیت به طرف صفیه میره و میگه تو فاسدی و کثیفی و به طرف صفسه حمله میکنه و میخواد بزنتش که ناجی دستش را رو هوا میگیره و بهش میگه با صفیه کاری نداشته باش. او فریاد میزنه که دست به من نزن و با دیوانگی به همه اهالی کافه میگه همه شماها کثافتین تو مغزتون کصافطه همتون فاسدین.
همان جوری که دست صفیه را گرفته بهش نگاه میکنه و میگه تقصیر منه صفیه من میدونستم که مادر تو چه شکلیه فهمیده بودم اما بازم کاری نکردم و ازش عذر خواهی می کنه و گریه میکنه. اسد در تراس خانهشان ۲دله که به گلبن زنگ بزنه یا نه همان موقع یکی از زن داداشاش پیشش میره و میگه حال مامان خیلی بده تا حالا اینجوری ندیده بودمش. بهتره بری باهاش کمی حرف بزنی و آرامش کنی. اسد بهش میگه مثلا چی بگم؟ زن داداشش بهش میگه مثلاً بگو حق با شما بود من منصرف شدم اسد با تعجب بهش میگه از چی منصرف شدم؟ زن داداشش بهش میگه نمیتونم زندگی خودته اما این موضوع خیلی جدیه پدرت به خاطر این انتخابت میخواد از مادر طلاق بگیره. اسد میگه یعنی چی؟ مگه بعد از این همه سال میشه؟ و به اتاق مادرش میره.
اسد از مادرش عذر خواهی میکنه که مادرش با عصبانیت بهش میگه تو اصلاً میفهمی داری چی میگی؟ میفهمی داری چیکار می کنی؟ شنور بهش میگه تو باید امروز اینجا میبودی تا اونارو میدی این خانواده کلاً دیوانه هستن. خواهرش اینجا بود و با یه نفر که اصلا وجود نداشت حرف میزد و دعوا میکرد یک دفعه به طرف ما حمله کرد یک لحظه فکر کردم دارم میمیرم. اسد بهش میگه من اصلا اینا رو نمی دونستم فکر می کردم یک حمله ساده بوده شنور ادامه میده و میگه میدونی صفیه امروز چی میگفت؟ پسرت همه تیغش میزدند برین خدا را شکر کنین که گلبن اونو دوست داره. صفیه تو رو لایق خواهرش نمیدونست اما تو ما را لایق همنشینی با اونا میدونی؟ اینو بدون که اصلاً طلاق من از پدرت به کنار، اگه با اون دختر ازدواج کنی، منو با دستای خودت می کنی زیر خاک. گلبن هوس شیر موز میکنه و به آشپزخانه میره اما میبینه مخلوط کن اونجا نیست به خاطر همین از هان می خواد تا بره پیش فسیل و ازش بگیره. هان وقتی به اونجا میره نمیتونه به خونه بره اما ممدوح اصرار میکنه.
هان با دیدن خونه حالش کمی بد میشه وقتی مخلوط کنو بهش میده بهش میگه که مال اینجی بوده هان با شنیدن اسم اینجی به مخلوط کن نگاه می کنه و یاد او میافتد. ممدوح وقتی میفهمه که دیدار آنها با خانواده اسد خوب نبوده بهش میگه که به نظر من وقتش نرسیده که یک دکتر کمکشون کنه ؟هان تو فکر میره و از اونجا میره وقتی مخلوط کن را به گلبن میده ازش میخواد تا خرابش نکنه. گلبن بهش میگه خوب مگه چی میشه؟ میریم یکی دیگه میگیریم هان بهش میگه دست اینجی بوده ماله اونه. گلبن بهش نگاه میکنه و بهش میگه نگران نباش این دفعه اشتباه نمیکنم. ناجی با دیدن صفیه بهش میگه تو با خودت چیکار کردی؟ با دستات؟ با موهات؟ و با دیدن عکس مادرش کنار آینه با نفرت او را سر جایش می گذارد و به صفیه میگه من اون صدا رو از ذهنت بیرون میکنم دیگه تنهات نمیزارم و از اونجا میره. صفیه خواب میبینه که از همه در و دیوارهای خانه آب گل آلود داره میریزه صفیه با وحشت به خانه نگاه می کنه و حکمت و گلبن را از خانه بیرون میکند و میگه شما رو نجات میدن نمیذارم بلایی سرتون بیاد.
صفیه توهم مادرش را میزنه که با او دعوا می کنه. حسیبه به صفیه میگه دیگه وقتشه صفیه میگه وقت چی؟ بهش میگه وقت اینکه از همون جایی که اومدی بری نباید تو رو اصلا به دنیا می آوردم و به طرف صفیه میره همانطوریکه صفیه عقب میره به حمام میره و حسیبه ماهیش را در وان پر از آب گل آلود میندازه صفیه که با چشمانی گریان بهش نگاه میکنه بهش میگه برو نجاتش بده و او را هل میده تو وان. چی چی به صفیه میگه چشمانت را باز کن و از آب برو بیرون اگه این کارو نکنی حرف حرفه اون میشه سپس صفیه چشمانش را باز می کنه و مدام به خودش میگه من نمی خوابم نباید بخوابم…