خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) + پخش آنلاین

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده‌ است‌.

قسمت ۱۴ سریال ترکی اوچ کوروش
قسمت ۱۴ سریال ترکی اوچ کوروش

قسمت ۱۴ سریال ترکی اوچ کوروش

نزیح از بهار میخواد تا تلفنو خاموش کنه، بهار همان موقع میگه اِ اشتباهی دستم خورد به دگمه لایو! همگی یکدفعه اسلحه هاشونو پایین میارن کارتال لایو را شروع میکنه و سلام و احوالپرسی میکنه سپس میگه همتون پیام و کامنت گذاشته بودین که ازدواج ما حقیقت داره یا نه! ما هم گفتیم یه لایو بگیریم ببینین که همه چیز واقعیه و دو روزه دیگه مراسم ازدواجمونه نزیح را کارد بزنی خونش در نمیاد از عصبانیت! سپس دست تو دست همدیگه از اونجا بیرون میرن و بهار با خنده میگه جونتو به من مدیونیا! و به طرف محله میرن. افه به دم در غدیر میره که او با دیدنش در را میبیند. افه بهش میگه درو باز کن باهات کار دارم فقط چندتا سوال میخوام بپرسم! اما غدیر میگه به غیر از کارتال به کسی نمیگم. فرهان به اونجا سراغ غدیر رفته که وقتی افه او را میبینه فرار میکنه. افه به دنبالش می دود که یکجا به یه نفر دیگه تو محله اشتباه میگیره و همان موقع میبینه که تمام اهالی محله در حال دویدن هستن! افه با کلافگی میگه معلوم هست دارین چیکار میکنین؟ دارین تمام تلاشتونو میکنین که اونو فراری بدین؟ اون پسر میگه فراری دادن چیه؟ خبر ازدواج داداش کارتال مثل بمب ترکیده! همه دارن به اونجا میرن. افه میگه چی ازدواج؟ اون پسر پست بهار را نشانش می دهد و همگی به. رف خانه کارتال راهی میشن و فرهان که پنهان شده با شنیدن این خبر خوشحال میشه.

بهار و کارتال به محله میان که به خاطر وضعیت اونجا از کارتال میپرسه اینجا چه خبره؟ کارتال میگه بالاخره من دارم ازدواج می کنم دیگه! همه با خوشحالی دور ماشین را میگیرن و شسو کارتال را پیاده میکنه و میرقصن و روشن در حال فیلم گرفته! نریمان، بهار را پیاده میکنه و روی سرش نقل و سکه میریزن و رسم و رسوماتشونو اجرا میکنن بهار تعجب کرده اما بعد با خوشحالی وارد جمعیت میشه. افه به عروسی پیش کارتال میره و بعد از تبریک میگه اونی که لباس خرس پوشیده بود تو قهوه خانه را باید پیدا کنیم! کارتال دلیلشو میپرسه که افه میگه قاتل اینجا بود! کارتال با اشاره وضعیت را به شسو می سپارد و از آنجا با افه میره. فرهان به خرابه ای میره، همان خانه ای که ۲۰ سال پیش اون اتفاق افتاد و روی دیوارش اسامی مرصاد، صادق و شریف که حک کرده بود را روشون دست می کشد و یاد اون شب می افتد که این اسامی را حک کرده بود. پدر کارتال که جلوی در خانه غدیر پست نیسان پنهان شده بود، با دیدن ماشین قرمز رنگ فرهان با خودش میگه با این ماشینت لو میری که! و چادری روی ماشین می کشد. فردای آن روز نریمان به اتاق برادرش میره و میگه داداش خیاط اومده بیا بیرون اندازه هاتو بگیره واست کت و سلوار بدوزه، عروسیه کارتاله! اما او با عصبانیت و بد خلقی میگه نمیخوام و ازس میخواد تا اتاقشو ترک کنه. همه در تکاپوی تدارکات عروسی و اماده کردن لباس برای عروسی هستن. نریمان بهار را پیش خیاط میبره تا واسش لباس بدوزد.

نریمان به هالیده میگه برو به لیلا بگو بیاد اما هالیده میگه چندبار باید بگم نمیاد دیگه! نریمان خودش میره به اتاقش و میگه پاشو دیگه عروسیه داداشته مثل اینکه! اما لیلا میگه حوصله ندارم میخوام بخوایم. کارتال حاضر میشه و به حیاط میره که طبق روال همیشه بچه ها میان به دستبوسیش و کارتال هم بهشون پول میده. افه از راه میرسه و به خودش میگه تو این محله حتی احترامم پولیه! یه پسر جلوی کارتال میره و ویولنی را جلوش میندازه افه با دیدنش میگه چه شجاعتی! کارتال میگه این چیه؟ اون پسر بچه میگه داداشم وقتی پول ازت دزدید رفت با اون پول اینو واسم خرید برو بفروشش و پولتو بردار و دیکه هم داداشمو نزن و به سرعت از اونجا میره. لیلا به حیاط میره و با دیدن افه بهم میریزه، نریمان متجه رفتارهای مشکوک لیلا شده و فهمیده ماجرا از چه قراره! سپس کارتال با افه از اونجا میره. غدیر به همان خرابه ای که فرهان است میره و با دیدنش میگه میدونستم میای اینجا! اون شب هم همینجا پنهان شدی! فرهان با دیدنش جا میخوره و میترسه و میگه تو منو چجوری شناختی؟ غدیر میگه ازم سوال داشتی به خاطر همین دیشب منو نکشتی آره؟ فرهان ازش میپرسه مامانم کجاست؟ غدیر بهش میگه بیا میبرمت پیش مادرت من به تو خیلی مدیونم! سپس پشت کامیونش را باز میکنه و میگه جلو بشینی میبیننت! اینجا دراز بکش پتو هم بکش رو خودت رسیدیم بهت خبر میدم.

لیلا به اتاقش رفته و مدام گوشیشو دستش میگیره و میخواد به افه زنگ بزنه اما منصرف میشه و گوشو رو تخت پرت میکنه و با کلافگی تو اتاقش راه میره. نریمان به اتاقش میره که لیلا میگه عمه چرا منو تنها نمیزاری؟ بیدار شدم دیگه برو بیرون میخوام تنها باشم. نریمان میگه چیسده؟ لیلا میگه هیچی چیزی نشده! نریمان میگه فکر کردی من احمقم؟ خاک بر سرت و از اتاق میخواد بیرون بره که لیلا دلیلشو میپرسه! نریمان میگه فکر کردی من نمیدونم؟ از همان روز اول از طرز نگاه کردنت به کمیسر فهمیدم عاشقش شدی اما با خودم میگفتم نه اونقدرها هم احمق نیست که دیگه عاشق کسی بشه که میخواد داداشتو بندازه زندان! اما دیدم مثل اینکه هستی! لیلا جا میخوره و میگه نه من عاشقش نیستم نریمان میگه کاملا مشخصه. حالا هرجی که شده باید اینو بپذیری که شما دوتا بدرد هم نمیخورین از دوتا دنیای متفاوتین! لیلا با گریه میگه مامانشم همین نظرو داره، نریمان میپرسه اونو کی دیدی؟ لیلا میگه ولش کن، نریمان میپرسه تحقیرت کرد؟ لیلا با گریه تایید میکنه که نریمان میگه حتما پسره هم هیچ کاری نکرد آره؟ اگه نمیتونه دستتو بگیره و به همه معرفیت کنه اون فقط یه عوضیه سپس ازش میخواد تا تصمیم بگیره و از اتاق بیرون میاد…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا