خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی ضربان قلب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۴ سریال ترکی ضربان قلب (نبض) را می توانید مطالعه کنید. ژانر این سریال عاشقانه و رمانتیک است، سریال ضربان قلب محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی مشترک یوسف پیرهسان و آیتاچ چیچک در شبکه های ترکیه پخش شده و حال در سال ۲۰۲۱ روی آنتن شبکه ریور پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Gökhan Alkan(علی)–Öykü Karayel(ایلول)–Ege Kökenli–Ali Burak Ceylan–Hakan Gerçek–Fatih Dönmez–Barış Aytaç–Burcu Türünz– Başar Doğusoy– Selahattin Paşalı.

قسمت ۱۴ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)
قسمت ۱۴ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب

خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب درباره زندگی شخصیت ایلول است که به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته است و در دوران دبیرستان پدرش او را در خانه ی مادر بزرگش در شهر مارماریس ترک نموده و تنها گذاشته است رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو درست نماید وی همچنین به وسیله ی آشنایی با علی زندگی اش را از نو خواهد ساخت….

قسمت ۱۴ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

مادر الیف و مته بالای سر پسرش می رود و دشت او را میگیرد. او سپس میگوید که از عمل پشیمان شده. ایلول دوباره با او صحبت میکند تا او را راضی کند و موفق می شود. سلیم برای انجام عمل آماده می شود.
فاتح به علی میگوید که بهار سرش درد میکند و از او میخواهد به بهار سر بزند.علی میگوید که میخواهد به پدرش سر بزند و از فاتح میخواهد که او به بهار رسیدگی کند. سلیمان به دیدن ضیا می رود. ضیاء از مرگ سردار ناراحت است اما سلیمان میگوید در صورت زنده بودن او برای آنها دردسر می شد. بعد یک کاغذ به ضیا نشان میدهد و از او میخواهد آن را امضا کند تا ایلول از آن بیمارستان برود. ضیا میگوید ایلول دکتر خوبی هست. سلیمان میگوید: صفحه دوم بود ببین یک شکایت براش ثبت شده. بخاطر اینکه سر یک مریض رو با درب سوراخ کرده ازش شکایت کردن. ضیا میگوید: ولی اون جون مریض رو نجات داد. سلیمان از اینکه علی و ضیاء ای ایلول طرفداری میکنند کلافه می شود. علی نیز به اتاق ضیاء می آید و از او میخواهد خوب استراحت کند تا زودتر خوب بشود.
ایلول وارد اتاقی می شود و در آنجا پدر و نا مادری اش را میبیند و متعجب می شود. آنها نیز از دیدن ایلول تعجب میکنند. نسرین، نامادری او میگوید: تو دکتر شدی؟ باورم نمیشه. ایلول میخواهد پرستار را صدا بزند. نسرین فکر میکند او میخواهد آنها را بیرون کند و می‌گوید: ما پول دادیم تو نمیتونی ما رو بیرون کنی. ایلول از پرستار میخواهد که کارهای عکس و ام ار ای نسرین را انجام بدهد. نسرین بابت گذشته ایلول به او طعنه می زند. ایلول نیز میگوید حتما عشق سابقت باعث شده اینطوری بشی. نسرین با اشاره به پدرش میگوید بخاطر اذیتهای بابات اینطوری شدم. پدر ایلول از آنها میخواهد بس کنند. محمد به کافه اسما می رود و جعبه نوشیدنی ها را میگذارد. او میبیند که اسما بی حوصله و ناراحت است و به کافه رسیدگی نکرده است. اسما میگوید: دیروز روز بدی بود. محمد تصمیم می‌گیرد خودش دست به کار شده و کافه را تمیز کند. ایلول به پشت بام می رود و علی نیز پیش او می رود. ایلول میگوید: مادرم بخاطر یک مردی که بیشتر از من و خودش دوست داشت، مثل زن دیروز خودش رو کشت. امروز هم بابام رو با زنی که بخاطرش مامانم رو رها کرد دیدم. من هیچوقت مثل مامانم نمیشم. علی تازه می فهمد که چرا ایلول در برابر عشق مقاومت میکند.
آغوز به ایلول میگوید که نسرین باید عمل بشود. ایلول از او میخواهد که خودش این عمل را انجام بدهد و علتش را از او نپرسد.
یک زن مجروح که صورتش زخمی شده را به بیمارستان می‌آورد. او میگوید که مردی به او حمله کرده و او را گاز گرفته است. سپس همان مرد را روی برانکارد داخل می آورند و صمد و فاتح به او رسیدگی میکنند. وقتی مرد به هوش می آید به صمد حمله کرده و او را گاز می‌گیرد. محمد مشغول کار در کافه است که صاحب کار او تماس میگیرد و به خاطر تاخیرش او را اخراج می‌کند. اسما متوجه می شود و از محمد می‌خواهد در کافه او کار بکند. آغوز به کافه می آید و اسما که سر و وضع مناسبی ندارد از محمد می‌خواهد به او رسیدگی بکند. آغوز با دیدن محمد یادش می آید که او را در بیمارستان در حالی که دنبال ایلول بوده دیده بود. آغوز میگوید که دکتر بیمارستان است و اسما نیز میگوید دوستش ایلول دکتر است. ایلول با پزشک قانونی تماس میگیره تا پرونده سردار را پیگیری کند اما جواب درستی به او نمیدهند.
آلپ و فاتح عکس قفسه سینه مرد مجروحی که گاز گرفته بود را نگاه میکنند و از آن سر در نمی آورند. ایلول عکس را میبیند و میگوید قفسه سینه آن مرد برعکس است و برای همین وقتی چاقو به سمت قلب آن فرو رفته او نمرده است.
خبرنگاران پیش بهار می آیند تا بابت حادثه با او مصاحبه کنند. بهار ناراحت می شود و به سینان میگوید که آن روز تجربه بدی داشته و سینان از همه موقعیت ها برای خودنمایی بیمارستان استفاده میکند و هیچ کس حتی علی به او اهمیت نمی‌دهد. سینان بهار را دلداری میدهد و میگوید برایش ارزشمند است و میگوید به او کمک میکند اعتماد به نفسش برگردد.
مراد ییلماز، دوست قدیمی علی پیش او می آید. علی تحقیق در مورد سردار را به او سپرده بود. مراد میگوید سردار کلین سابقه اش پاک است و قبلا در پزشک قانونی کار می‌کرده و تا سال ۲۰۰۷ در موغلا بوده و بعد به استانبول آمده است.
ضیا متوجه می شود که سلیمان حکم لغو بخش پیوند اعضا را داده است و عصبانی می شود و پیش او می رود و با او بحث میکند. سلیمان ضیا را غیر مستقیم تهدید میکند که به پسرش میگوید که او باعث مرگ مادربزرگش بوده است.
دوست علی با او تماس میگیرد و میگوید که کالبد شکافی سردار صورت نگرفته است.
ایلول محمد را در کافه می بیند و به او میگوید که با هم دوری بزنند. محمد با موتور دنبال ماشین ایلول می رود. علی با ایلول تماس می‌گیرد و می‌گوید کار مهمی با او دارد و باید او را ببیند.
۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا