خلاصه داستان قسمت ۱۵۰ سریال ترکی دختر سفیر
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵۰ سریال ترکی دختر سفیر را می توانید مطالعه کنید. فصل اول این مجموعه محصول سال ۲۰۱۹ در ژانر درام است و فصل دوم آن در حال پخش می باشد. نام انگلیسی این سریال The Ambassador’s Daughter است. در این سریال انگین آکیورک Engin Akyürek ، نسلیهان آتاگل دوغلو Neslihan Atagül Doğulu، تولین یازکان Tülin Yazkan، غنچه جلاسون Gonca Cilasun و اوراز کایگیلاراوغلو Uraz Kaygılaroğlu به ایفای نقش پرداخته اند.
خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر
سانجار و ناره از جوانی یکدیگر را دیوانهوار دوست دارند، اما پدر این دختر مخالف رابطه آنها بود. ناره و سانجار تصمیم میگیرند فرار کنند و مخفیانه ازدواج کنند. شب بعد از عروسی سانجار گمان میکند ناره به او خیانت کردهاست و حرفهای ناره را باور نمیکند، لذا او را از کلبهشان بیرون میکند. ناره خود را از صخره به پایین پرت میکند و به سختی مجروح میشود. ناره بعد از آن ناپدید میشود و داستان آنها به افسانه ای تبدیل میشود که ترکها برایشان شعر گفتهاند. سانجار گمان میکند ناره به راحتی او را ترک کردهاست و به دنبال زندگی تازهای به اروپا رفتهاست. سالها بعد ناره دوباره در زندگی سانجار ظاهر میشود. او در لحظهای که سانجار قصد ازدواج دارد، با دختر بچه ای ظاهر میشود و تصمیم میگیرد زندگی جدیدی را آغاز کند. سانجار پس از ورود دوبارهٔ ناره به زندگی اش، دوباره بهم میریزد و سعی در بیرون کردن ناره از زندگی اش دارد اما با اتفاقهای عجیب و مرتبط بهمی که در ادامه داستان میافتاد ورق بر میگردد و سانجار به دنبال حقیقت ۸ سال پیش میرود.
قسمت ۱۵۰ سریال ترکی دختر سفیر
سنجر و گاوروک می فهمند که زن به وسیله تراکتور ماشینش را از گل و لای خارج کرده و رفته است. یحیی و الوان به دادگاه می روند و با توافق طلاق می گیرند. اما الوان گریه می کند و دودو با دیدن الوان می گوید: «اومدم تا در خوشی یحیی کنار اون باشم. در ضمن ما به زودی صاحب یه پسر خواهیم شد. پ» الوان گریه کنان به یحیی تبریک می گوید و می رود. او وقتی به خانه می رسد به جیلان . گلسیه می گوید که امروز هنگام طلاق فهمیده دوو حامله است و احساس کرده خانواده ای را که همیشه پشتیبانش بوده از دست داده است. گلسیه به او قول می دهد که همیشه کنارش خواهد ماند. ملک هر صبح مشتی از موهای ریخته شده اش را جمع می کند و به یاد ناره گریه می کند. گاوروک و سنجر با هم به اسکله می روند و ناگهان سنجر با زنی که در کلبه شب را گذرانده بود رو به رو می شود که در حال صحبت با قهرمان است. سنجر از زن می پرسد که با قهرمان چه کار دارد و زن بدون اینکه جوابش را بدهد می رود. گاوروک دنبال زن می رود تا شاید بتواند از زیر زبان او حرف بکشد و سنجر هم به کارگاه زیتون می رود. یحیی هم به کارگاه می رود تا شاید بتواند به سنجر بگوید که قصد ازدواج با دودو را دارد جون او حامله شده است. اما نمی تواند حرفش را بزند چون گاوروک به او خبر می دهد که زن غریبه قایقی اجاره کرده و می خواهد تنهایی از خلیج بگذرد.
سنجر به اسکله می رود و تلاش می کند مانع رفتن زن شود. او وقتی با زن رو به رو می شود به او می گوید: «اینجا اسکله منه. شب طوفان خواهد اومد و اگه قایقت غرق بشه من عذاب وجدان می گیرم. پس اجازه نداری بری.» زن با ناراحتی به او هشدار می دهد که رهایش کند و کاری با او نداشته باشد. در ضمن گواهینامه هدایت کشتی را هم نشان سنجر می دهد و از آنجا می رود. گاوروک به سنجر می گوید: «باید جلوش رو بکیریم واگرنه غرق میشه!» همان شب الوان به خالصه می گوید که دودو باردار است و او باید منتظر نوه باشد و تبریک می گوید. خالصه به یاد می آورد که پزشک معالج یحیی به او گفته بود که یحیی عقیم است و نمی تواند بچه دار شود. خالصه این را از الوان پنهان کرده بود و به او گفته بود ایراد از الوان است و حالا عذاب وجدان گرفته بود و نیم دانست به الوان چه پاسخی بدهد. الوان از مادر شوهرش می خواهد که دودو و یحیی را به عمارت برگرداند. چون او می خواهد به زودی خانه ای اجاره کند و از آنجا برود. خالصه سکوت می کند.
سنجر در اتاق ملک نشسته و نگران زن غریبه است. او با اسکله تماس می گیرد و از نگهبانی سراغ زن را می گیرد. نگهبانی به او خبر می دهد که قایقی در آن اطراف دیده نمی شود. سنجر از آنها می خواهد که به همه خبر بدهند و همه جا را بگردند. اما در آخر طاقت نمی آورد و به کلبه چوبی می رود به امید آنکه شاید زن به آنجا برگشته باشد ولی کسی آنجا نیست و سنجر تا صبح همانجا می ماند و در این بین با قهرمان تماس می گیرد و در مورد زن غریبه می پرسد و قهرمان می گوید: «اون کلی پول داد و قایق رو اجاره کرد. دیگه بقیه ش به من مربوط نیست. ولی مواظب باش. اون زن آدم درستی به نظر نمی رسه. بوی دردسر میده.»