خلاصه داستان قسمت ۱۵۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۵۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۵۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۵۱ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

گلبن به دکتر میگه باز هم خوب خیلی سنتان بالا نیست کمتر خجالت میکشم دکتر بهش می‌گه برای چی خجالت بکشی گلبن میگه از کاری که می کنم. دکتر بهش میگه اینجا هیچ چیزی زشتی نیست که بخوای ازش خجالت بکشی همه بدی ها و خجالت ها پشت این درد مونده. گلبن میگه اگه انجامش بدم چی؟ دکتر میگه یعنی چی؟ چیکار کنی؟ گلبن میگه چیز دیگه اگه چیز بشم! دکتر بهش میگه چیزی نیست که نشه واسش کاری کرد اگه برام تعریف کنی و بفهمم که دلیل این کار چیه می تونم بهت کمک کنم. گلبن از دکتر میخواد تا بهش نگاه نکنه دکتر هم قبول میکنه و بهش نگاه نمیکنه و میگه گوش میدم گلبن. او بهش میگه من خودمو خیس می کنم نه یک بار دو بار هر شب این اتفاق میوفته، هر وقت که استرس بگیرم یا بترسم از بچگی تا الان. دکتر ازش اجازه میگیره تا ببینتش سپس بهش میگه تا حالا رفتی پیش یک دکتر اورولوژیست؟

گلبن میگه نه یک بار می خواست بابام منو ببره اما مامانم نذاشت و باهاش دعوا کرد هر بار این اتفاق می‌افتاد مامانم منو تنبیه می کرد سپس تعریف میکنه که یک بار این اتفاق افتاد مادرم من را مجبور کرد که ملافه را با آب داغ بشورم  شبا با دست درد و سوزش خوابم نمیبرد. دکتر بهش میگه من نمیدونم مادرت بهت چی گفته اما دکترها کارشون همین درست کردن مشکل ها تو هم خیلی جسوری فردی شجاعی همین که تونستی بیای اینجا از مشکلاتت باهام حرف بزنی یعنی خیلی جسوری گلبن از این تعریف حالش کمی خوب میشه و با ذوق بهش میگه میدونی اولین بار من از اسد خواستگاری کردم؟! دکتر خوشحال میشه و میگه میبینی اینو هم هر کسی نمی تونه انجام بده اگه تونستی پس اونجا هم میتونی بری. گلبن میگه نه اونو اصلا نمیتونم برم و شروع میکنه به خودش توهین کردن که من خرابم مشکل دارم همه ازم چندششون میشه. دکتر بهش میگه نباید انقدر از خودت بدت بیاد و حرف‌های منفی بزنی تو خیلی هم خوش شانسی و خوبی همه ما انسان ها مشکل داریم این نشانه انسان بودن.

گلبن درباره عشقش به اسد می‌گه و بهش میگه هیچ وقت نگاهش رو یادم نمیره وقتی که روز خواستگاری خودمو خیس کردم. ۲۲ سال رویا پردازی میکردم حالا که داشت همه چیز خوب پیش میرفت و بهشون میرسیدم همه چیز خراب شد. دکتر وقتی میفهمه که گلبن ۲۲ سال یه نفر را دوست داشته بهش میگه اون خیلی خوشبخته که کسی ۲۲ ساله عاشقش بوده. گلبن بهش میگه که عاشق اسد شدن کار ساده‌ای چیز خاصی نیست اما عاشق من شدن یه ماجرای دیگه‌ست. هان در سالن انتظار منتظر گلبن هست که پسر بچه‌ای را جلویش می بیند که بهش خیره شده و پوزخند میزنه. او عصبانی میشه و از جایش بلند میشه و میخواد به بیرون بره که منصرف میشه و برمیگرده سر جایش می نشیند و با عصبانیت کامل بهش چشم می‌دوزد پسر میترسه و ازش رو برمیگردونه. هان چشمش به تراکت روی میز میوفته که روش نوشته داستانهای زباله ها و پایینش اسم جیلان اونگور نوشته شده و بهش چشم میدوزد و تو فکر میره‌ اسد به گلبن زنگ میزنه که میبینه برنمیداره‌ همان موقع مادرش را می‌بیند که چمدانهایش را بسته و میخواد بره.

اسد به مادرش میگه تورو خدا اینجوری نرو منو تو این وضعیت تنها نزار مادرش ازش عذرخواهی میکنه و میگه منو ببخش پسرم اما نمیتونم بخاطر ازدواج اشتباهی که میخوای بکنی زندگی چند ساله ای که توش پیر شدم را به باد بدم من برمیگردم پیش پدرت. اسد گریه میکنه و میگه باشه تو هم برو توهم منو تنها بزار. اسد میگه قول داد بهم بره دکتر خوب بشه منم بهش قول دادم که تا آخر عمرم دستشو ول نکنم و تنهاش نذار الان چه جوری برم بهش بگم؟ مادرش دلداریش میده و میگه گلبن تو رو درک میکنه که چرا گذاشتی رفتی و سعی میکنه او را دلداری بده. گلبن با گریه از دکتر میخواد که اونو خوب کنه و میگه شما تنها امید من هستین دکتر بهش میگه چرا تنها امید؟ گلبن میگه که خوب بشم شاید اینجوری بتونم به اسد برسم و از دکتر میپرسه که حالم خوب میشه؟ دکتر بهش میگه هر چیزی با حرف زدن درست میشه گلبن با گریه به دکتر میگه خواهرم با روح مادرم زندگی میکنه من هم یک بار او را دیدم ولی نمی خوام مثل خواهرم بشم نمیخوام دیگه ببینمش اگه ببینمش دیوونه میشم من دوست ندارم دیوونه بشم بهم کمک کنید که خوب بشم.

دکتر بهش میگه وقتی با همدیگه حرف بزنیم و از مشکلات بگیم به همدیگه کمک میکنیم و خوب میشیم گلبن بهش میگه میترسم شما از حرف زدن و من خسته بشین دکتر با لبخند میگه این خیلی درصدش کمه و نزدیک به محاله تو دختر شیرین و مهربانی هستی من از حرف زدن با تو خسته نمیشم. گلبن ذوق میکنه و میگه شما هم همینطور. دکتر بهش میگه میخوای با هم حرف بزنیم ببینیم که چی میشه؟ گلبن تایید میکنه و با همدیگه به سالن انتظار میرن. هان برگه ای را که از روی میز برداشته بود تو جیبش میذاره و از گلبن میپرسه که حالش چطوره؟ گلبن میگه خوبم دکتر با هان آشنا میشه و به هم دیگه دست میدن. گلبت به دکتر میگه پس چرا به من دست ندادین؟ دکتر بهش میگه شما هر وقت که دوست داشتی به هم دیگه دست میدیم و با لبخند به اتاقش برمیگرده. گلبن از دکتر حسابی خوشش اومده و به هان پیشنهاد میده که تو مسیر برگشت از ساحل برن که نوشابه بگیرن و بخورند. صفیه تو خونه هر جا رو میگرده چی چی را پیدا نمیکنه و سراغشو از نریمان میگیره.

نریمان بهش نمی تونه بگه که مرده به خاطر همین به دروغ میگه دادم دست استاد بهم گفتش که صفیه از گلبن مواظبت میکنه من از ماهی اون، صفیه بهم اعتماد داره صفیه قبول می کنه. کمی بعد ناجی به دم در خانه‌شان میاد و صفیه را میخواد ببینه، صفیه به دروغ به نریمان میگه که بگو خوابه. ناجی میگه باشه میام تو با پدرت صحبت می کنم نریمان حرف‌هایی که صفیه با اشاره به بهش میگه را به ناجی انتقال میده. ناجی متوجه میشه که صفیه پشت دره. حکمت صدای ناجی را میشنوه و جلو میره سپس صفیه میره و بهش میگه اینجا چیکار داری؟ ناجی میگه اومدم حالتو بپرسم. ناجی هرچی میگه صفیه با تندی جوابشو میده. ناجی بهش یادآوری می کنه که چه روزهایی را با همدیگه گذروندن اما صفیه مثل روزهای قبل باهاش بد رفتاری میکنه و ازش دوری میکنه که ناجی میگه قبلاً بهم‌ میگفتی می ترسم که دلتو بشکنم الان داری همین کارو می کنی سپس از اونجا میره….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا