خلاصه داستان قسمت ۱۵۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۵۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۵۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۵۲ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

ناجی که با کلافگی از ساختمان بیرون آمده صدای دخترش را می‌شنود و با تعجب ازش میپرسه که تومریس تو اینجا چیکار می کنی؟ بهش میگه مامانم میخواد سه ماه بره کانادا از من پرسید که تکلیفم چیه منم بهش گفتم بستگی به بابا داره به خاطر همین اومدم اینجا. ناجی بهش میگه امروز باید با هم دیگه جرف بزنیم تومریس میگه من حرفامو زدم اما ناجی میگه چیزی نیست که تو بخوای فقط تصمیم بگیری جفتمون باید حرف بزنیم. شب رویا که جایی نداره بمونه به خانه مادرش برمیگرده شوهر مادرش با دیدن رویا خوشحال میشه بعد بهش خوش آمد گویی می کنه رویا یکراست به اتاقش میره و در اتاقش را قفل می کند. گلبن پیش صفیه میره و بهش میگم من امروز یه قدم بزرگ برداشتم بالاخره تونستم. صفیه ازش میپرسه چی کار کردی؟ بهش میگه من رفتم دکتر باهاش حرف زدم صفیه بهش میگه چی گفتی بهش؟ از من بهش گفتی؟ یا از مادرت ؟ شاید از زندگی خوشحال و خوشبخت بودنت؟ گلبن بهش میگه من درباره هیچ کدوم از اینا حرف نزدم درباره خودم حرف زدم. وقتی عصبانی بودن صفیه را میبینه بهش میگه چرا اینجوری میکنی آبجی؟ چرا واسم خوشحال نشدی؟

من موفق شدم که برم دکتر! صفیه میگه من از دست تو عصبانی نشدم از این عصبانی شدم که دستم نمک نداره. گلبن به صفیه میگه من بخشیدمت، صفیه با تعجب میپرسه بخشیدی منو؟ گلبن بهش میگه آره بخشیدم چون نمیخوام مثل تو و مامان کینه ای بشم به خاطر همین بخشیدم و از اونجا میره. صفیه پیش هان میره و با عصبانیت بهش میگه داری می بریش دکتر تاعروسش کنی؟ بعد از اینجا بره؟ آن از حرفهای صفیه سر در نمیاره و میگه چی شده آبجی؟ چیه؟ ما که اصلاً حرفی نزدیم تا تو حس بدی بهت دست نده! دردت چیه؟ صفیه و هان کمی با هم حرف می‌زنند که هان با تعجب به صفیه میگه تو از قصد این کارها رو کردی؟ از قصد رفتی اونجا از حرفهایی که الان زدی فهمیدم!  این کارها را از عمد کردی که این ازدواج به هم بخوره و با کلافگی و حال بد از آنجا میره. صفیه سر جایش خشکش می زند. مادر رویا وقتی میخواد بخوابه مجسمه زیر پتویش می بینه و حسابی جا میخوره و می‌ترسه و فکر میکنه که کار رویا هستش و پیش اون میره و او را بازخواست می‌کند اما رویا بهش میگه که من از چیزی خبر ندارم نمیدونم چی میگی؟

کار من نیست. هان پیش آنیل میره و اونجا سراغ رویا را می گیره. آنیل بهش میگه که از اینجا رفت هان کلافه میشه و بهش میگه گفتم که نگهش داری! سپس به طرف خانه اسرا میره و بهش میگه که به رویا زنگ بزن، اسرا جا میخوره و میگه  من متوجه رفتارت نمیشم هان به اسرا میگه که رویا نباید به اون خونه برگرده وقتی اسرا دلیلشو میپرسه هان بهش میگه. پدرخوانده رویا وقتی سوار ماشینش میشه عروسکی تو ماشینش پیدا میکنه و به خونه برمیگرده که میبینه آنها با هم دیگه دارن دعوا میکنن. همان موقع اسرا به اونجا میره و به رویا میگه اومدم دنبالت که ببرمت. پدرخوانده رویا بهش میگه منظورتو نفهمیدم اسرا بهش میگه تو خودت خوب میدونی که برای چی رویا را می خوام ببرم پس برو کنار تا آبروتو جلوی زنت نبردم و تو صورتش می زند و سریعاً رویا را از آنجا بیرون می‌بره. تو ماشین اسرا گریه میکنه و به رویا میگه من نمیدونستم تازه فهمیدم و ازش عذر خواهی میکنه می‌گه دیگه تموم شد نمیذارم دیگه اونجا بری و همدیگر را در آغوش می‌گیرن و گریه می کنن.

مادر رویا سمت شوهرش میره تا ببینه چه اتفاقی افتاده که او با عصبانیت پسش میزنه و میگه برو کنار مادر دختری دیوونه‌این. تلفن گلبن زنگ میخوره که میبینه اسد در حال زنگ زدنه و بهش میخوره. جواب میده بهش میگه که پایین بره تا با همدیگه صحبت کنن. گلبن وقتی پایین میره به اسد میگه که می خواستم فردا صبح زنگ بزنم اما تو امروز اومدی اینجا. گلبن ازش میپرسه که چه کاری داشته؟ اسد بهش میگه ای کاش خواهرتو هیچ وقت نمیاد بودی همه چیزو خراب کرد. گلبن که جا خورده ازش میپرسه یعنی چی؟ همه چیز خراب کرد من نمیفهمم! صفیه که فهمیده بود گلبن داره میره پیش اسد تعقیبش میکنه و تو راهرو وایمیسه تا ببینه اونا به هم چی میگن. اسد بهش میگه نمیدونم چجوری بگم، گلبن با چشمانی گریان بهش زل می زنه و می گه آهان خودم فهمیدم لازم نیست بگی و به حلقه تو دستش نگاه میکنه و به اسد میگه حلقم بهت پس بدم دیگه چون لازم که نمیشه! نمیشه که پیش من بمونه درش بیارم بهت بدم.

صفیه وقتی میفهمه ازدواجشان به هم خورده خوشحال میشه و میخواد به طرف خانه برگرده که صدای اسد را میشنوه و سر جایش می ایستد. اسد ازش میپرسه حلقه رو برای چی در بیاری؟ نه بزار بمونه فقط یه راه به ذهنم میرسه بیا ماهم مثل هان و اینجی عمل کنیم. گلبن ازش میپرسه یعنی چی؟ چه جوری؟ اسد بهش میگه یعنی بیا یواشکی بریم با هم ازدواج کنیم تو این فرصت که تو داری درمان میشی من میتونم خانوادمو راضی کنم. گلبن میگه ولی من هیچ وقت فکر نمیکردم اینجوری ازدواج‌ کنم همیشه فکر میکردم همه عزیزانم خانواده‌ام پیشم هستن و لباس سفیدی که دوست دارم میپوشم، هنرپیشه هایی که خوشم میاد ازشون و دوسشون دارم تو مجلسمون هستن. اسد بهش میگه الان نمیدونی تو چه وضعیت بحرانی هستیم به لطف خواهرت خانوادم دارن دور منو خط می‌کشن من نمیتونم اونارو از دست بدم .تنها راهی که به ذهنم میرسه همینه. صفیه با نگرانی در حال گوش دادن که ببینه گلبن چی میگه و با خودش میگه معلومه که قبول نمیکنه ولی همان موقع گلبند بهش میگه باشه آنها با ذوق و خوشحالی همدیگر رو بغل می کنن.

هان لباسهایش را دوباره عوض کرده و به سمت زباله‌دانی می رود وقتی به آنجا می رسد میبینه که جیلان از همان بروشوری که روی میز دکتر بوده به آنجا چسبانده و تمام دیوار را پر کرده است و حسابی عصبانی میشه و به طرف خانه اش میره و با دوست پسرش دعوا میکنه. بهش میگه بگو دوروبر من نپلک وگرنه هر چیزی دیدین از چشم خودتون میبینین. بعد از رفتنش اون پسر به جیلان زنگ میزنه و میگه این هنوز عوض نشده خیلی خطرناکه دیگه کشش نده کاری نکن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا