خلاصه داستان قسمت ۱۵۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال ترکیه ای که یکی از پربیننده ترین و پربحث ترین سریال های شبکه تی آر تی محسوب می شود، بر اساس داستانی واقعی درباره بیماران یه روانپزشکی به نام گولسرن بوداییجی اغلو می باشد. پخش سریال ترکی آپارتمان بی گناهان در ژانر هیجان انگیز و درام در شبکه های ترکی از ۱۵ سپتامبر ۲۰۲۰ بود و از شبکه های جم تی وی از شهریور ۱۴۰۰ روی آنتن رفت.

قسمت ۱۵۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان
قسمت ۱۵۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

خلاصه داستان قسمت ۱۵۳ سریال ترکی آپارتمان بی گناهان

گلبن وقتی به خانه میره با خودش میگه من چه جوری میتونم از آبجی قایم کنم؟ اگه بفهمه خیلی ناراحت میشه! صفیه با دیدن او از آنجایی که از ماجراها خبر داره پیشش میره و میگه چهره‌ات یه جوریه چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟ با اسد حرف زدی؟ گلبن تایید میکنه و میگه آره حرف زدم. صفیه میپرسه که خوب چی گفت؟ چیزی گفت؟ درباره من چیزی گفت؟ گلبن میگه نه درباره تراپی با هم حرف زدیم و صفیه از اینکه گلبن ماجرارو بهش نگفت تا از زبان خودش بشنوه حالش گرفته و کلافه میشه. گلبن عذاب وجدان میگیره.صفیه پیش بایرام میره و بهش میگه کسی که قابل اعتماده تویی حتی الان از خواهر و برادرم هم بیشتر قابل اعتمادی صفیه بهش میگه من به کمک تو احتیاج دارم بایرام میگه چیکار باید بکنم؟ صفیه بهش میگه گلبن میخواد موهاشو طلایی کنه چون اسد دوست داره. میخوام بری تعقیبش کنی چون بعدا پشیمان میشه بایرام قبول میکنه. اسرا به رویا میگه چرا به من چیزی نگفتی؟ چه جوری تونستی این همه سال این چیزارو تحمل کنی؟

رویا بهش میگه من چه جوری میتونستم بهت بگم؟ مادرت باورم نکرد. رویا به اسرا میگه میدونی هان چی کار کرده دیشب؟ رفته مجسمه زیر پتوی مامان گذاشته، او یاد زمانی میافته که مجسمه ای تو خونه اش پیدا کرده بود و ازش میپرس مطمئنی که اون گذاشته؟ رویا بهش میگه اگه اون نذاشته پس کی گذشته تو گذاشتی؟ اسرا تو فکر میره. گلبن و هان در حال بیرون رفتن از خانه هستن که همان موقع صفیه به خانه برمیگرده و با همدیگه در حال صحبت هستند که حکمت میاد و یه دستمال به گلبن میده و یهش میگه من دستمال دارم لازم نیست اما حکمت میگه بگیر لازمت میشه وقتی اسد بهت بگه منصرف شده از ازدواج شیر فلکه باز میشه. هان از گلبن حمایت میکنه و میگه چرا سر صبحی این همه حرف های ناراحت کننده رل میزنین؟ صفیه که از ازدواج پنهانی گلبن و اسد خبر داره سعی میکنه بهش بفهمونه که با ازدواجشون مخالفه. گلبن با هان به پایین میره که با رویا روبه رو میشه.

گلبن با اسد راهی میشن که بایرام آنها را تعقیب میکنه. رویا به هان جاسوئیچی یک میمون میده هان با دیدنش تعجب میکنه. رویا بهش میگه گفتم شاید دوست داشته باشی چون به بقیه هم از همین کادو میدی خیلی کار هوشمندانه ای بود هان که نمیدونه ماجرا چیه تشکر میکنه و میخواد بره که رویا میگه خیلی حس خوبی بود وقتی یکی حمایتت کنه او به خودش نمیگیره میگه آره اسرا حمایت میکنه و میره. صفیه از پنجره به گلبن و اسد نگاه میکنه و میگه بزار ببینم شما برنده میشینین یا من! اینجوری ازدواج را به هم می زنن. صفیه با دیدن هان و رویا حرص میخوره با رفتن آنها چشمش به اتاق ناجی میافته. همان موقع ناجی نگاهش می کند صفیه با خودش میگه خوب هنوز قهر نیستش داره نگاه میکنه ولی تومریس متوجه میشه که پدرش داره به صفیه نگاه میکنه همان موقعی که صفیه دستش را به حالت سلام میبره بالا تومریس ظرفی را میشکنه که ناجی ازش رو برمیگردونه تا ببینه چه اتفاقی افتاد.

صفیه با خودش میگه که بدون سلام و هیچ حرفی رفت. بایرام گلبن و اسد را تعقیب کرده بود به صفیه زنگ میزنه و میگه گلبن خانم به آرایشگاه نرفت و رفتن محضر فکر کنم وقت گرفتن. صفیه میگه پس کار خودشونو کردن سپس به تعقیب کردنش ادامه میده. صفیه توهم مادرشو میزنه که لباسی مجلسی پوشیده و بهش میگه من آماده شدم برای عقد گلبن همه دعوتن و حتی هان اما تو دعوت نکردن چون ترسیدن که مراشمشونو بهم بزنی صفیه با عصبانیت میگه من نمیزارم سر بگیره. نمیتونم بزارم خواهرم جلوی چشم خودشم بدبخت کنه حسیبه میخنده و میگه فقط حسادت کردن بلدی صفیه بهش میگه خفه شو و از اونجا میره. اسد گلبن را به ثبت احوال میبره و میگه برای شروع باید از اینجا شروع کنیم. گلبن یادش میوفته که قبلاً به آنجا رفته بود تا بفهمه هان با اینجی ازدوام کرده بوده یا نه و یاد حال بدش میافته اسد ازش میپرسه که چی شده؟ گلبن براش تعریف میکنه اسد دلداریش میده و با همدیگه به داخل میرن. صفیه مدام به خودش میگه خدایا منصرف بشه دقیقه آخر، عقلش سر جاش بیاد.

زنگ در خانه شان زده میشه صفیه فکر میکرد که صفیه و با عجله به دم در میره که میبینه ناجی براش نامه گذشته به همراه یک دعوت نامه و یک شاخه گل بابونه. نوشته که دوست دارم اون روز تو هم پیشم باشی صفسه بهش تبریک میگه و وارد خانه میخواد بشه که ناجی صداش میزنه. ناجی ازش میخواد تا روز افتتاحیه کتابخانه پیشش باشه صفیه بهش میده تو که میدونی من نمیتونم ولی صفیه بهش میگه بعدا شاید اومدم کتاب۸خونه با یه لیوان چای یه کتاب شعر برداشتم. ناجی لبخند میزنه و میگه حتما این اتفاق میفته مطمئنم تو مطمئن نیستی؟ صفحه لبخند میزنه. هان به شرکت رفته و سر جلسه حاضر میشه همگی از برگشتنش خوشحالند و بهش تبریک میگن. چند دقیقه بعد برای همکاری افرادی وارد اتاق جلسه میشن. صاحب شرکت پدرخوانده رویا هستش و هان با دیدن او حسابی عصبانی میشه و تمام مدت با اخم بهش چشم دوخته. پدرخوانده رویا با دیدن جاسوئیچی میمون در دستش و نگاه های عصبانیش به خودش حس خوبی نمیگیره.

بعد از زدن حرفاش مفاد قرارداد را براشون میگه. گلبن و اسد به عکاسی رفتند تا عکس های پرسنلی خودشان را برای عقد بگیرند گلبن به خاطر گرد و خاک هایی که اونجاست چندشش میشه اتاق عکاسی اخم و تخم میکنه و حالت چندش به خودش میگیره حتی زمانی که میخواد خودش عکس بگیره کیفش را به اسد هم نمیده اسد از این رفتار گلبن کلافه میشه و با ناراحتی از اتاق بیرون میره. گلبن پیشش میره و با هم دیگه حرف میزنن و از دل همدیگه درمیارن سپس به اتاق عکاسی برمی‌گردد و با خنده عکس هایشان را می گیرد. وقتی به بیرون عکاسی میان از عکس‌هایشان صحبت می‌کنند و اسد عکس گلبن را تو کیفش میزاره اسد میخواد عکسشو بده به گلبن که میبینه عکسی قدیمی تو کیفش داره و میگه سالهاست که دارمش میکنه. اسد از ذوق میخواد بغلش کنه که گلبن ازش فاصله می گیرد بایرام شاهد همه این اتفاق‌ها هست…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی آپارتمان بی گناهان + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا