خلاصه داستان قسمت ۱۵۳ سریال ترکی دختر سفیر

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵۳ سریال ترکی دختر سفیر را می توانید مطالعه کنید. فصل اول این مجموعه محصول سال ۲۰۱۹ در ژانر درام است و فصل دوم آن در حال پخش می باشد. نام انگلیسی این سریال The Ambassador’s Daughter است. در این سریال انگین آکیورک  Engin Akyürek ، نسلیهان آتاگل دوغلو Neslihan Atagül Doğulu، تولین یازکان Tülin Yazkan، غنچه جلاسون Gonca Cilasun و اوراز کایگیلاراوغلو Uraz Kaygılaroğlu به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۱۵۳ سریال ترکی دختر سفیر

خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر

سانجار و ناره از جوانی یکدیگر را دیوانه‌وار دوست دارند، اما پدر این دختر مخالف رابطه آن‌ها بود. ناره و سانجار تصمیم می‌گیرند فرار کنند و مخفیانه ازدواج کنند. شب بعد از عروسی سانجار گمان می‌کند ناره به او خیانت کرده‌است و حرف‌های ناره را باور نمی‌کند، لذا او را از کلبه‌شان بیرون می‌کند. ناره خود را از صخره به پایین پرت می‌کند و به سختی مجروح می‌شود. ناره بعد از آن ناپدید می‌شود و داستان آن‌ها به افسانه ای تبدیل می‌شود که ترک‌ها برایشان شعر گفته‌اند. سانجار گمان می‌کند ناره به راحتی او را ترک کرده‌است و به دنبال زندگی تازه‌ای به اروپا رفته‌است. سال‌ها بعد ناره دوباره در زندگی سانجار ظاهر می‌شود. او در لحظه‌ای که سانجار قصد ازدواج دارد، با دختر بچه ای ظاهر می‌شود و تصمیم می‌گیرد زندگی جدیدی را آغاز کند. سانجار پس از ورود دوبارهٔ ناره به زندگی اش، دوباره بهم می‌ریزد و سعی در بیرون کردن ناره از زندگی اش دارد اما با اتفاق‌های عجیب و مرتبط بهمی که در ادامه داستان می‌افتاد ورق بر می‌گردد و سانجار به دنبال حقیقت ۸ سال پیش می‌رود.

قسمت ۱۵۳ سریال ترکی دختر سفیر

ندیم به خالصه خبر می دهد که از پشت پنجره خانه کوهستانی سنجر را دیده که با یک زن خوابیده بودند و خالصه نگران می شود و از ندیم می خواهد آن زن را تحت نظر بگیرد. ندیم هم در ادامه می گوید: «سنجر یه بار هم قبل از این جون اون زن رو تو دریا نجات داده!» سنجر صبح بیدار می شود و از ماوی می پرسد: «چه اتفاقی برات افتاده؟» ماوی از سوال او ناراحت می شود و از کلبه بیرون می رود. سنجر معذرت خواهی می کند و می رود تا ماوی راحت باشد. ماوی با خودش می گوید: «من نمی تونم بگم چه اتفاقی افتاده!» و چمدانش را می بندد و آماده رفتن می شود. ملک از الوان سراغ مادرش را می گیرد که دیشب هم به خانه نیامده. الوان با مهربانی می گوید: «پدر تو می خواد کمی تنها باشه و غصه هاش را فراموش کنه.» سنجر به عمارت برمی گردد و به کاوروک می گوید: «نمی دونم چرا دارم از یه زن غریبه مراقبت می کنم. می ترسم بلایی سر خودش بیاره. » کاوروک می گوید: «تو کار بدی نمی کنی فقط به اون زن وابسته شدی چون اگه اون اتفاق نمی افتاد از پا درمی اومدی. من امروز فهمیدم که اون مجرده. مدارکش رو هم دیدم. از این به بعد حواسم به اون هست.»

سنجر به دیدن دخترش می رود و ملک از او می خواهد که به کلبه بروند اما سنجر جواب می دهد: «فعلا یه خانم به اونجا پناه آورده و باید کمکش کنیم.» ملک از پدرش می خواهد که با هم به کلبه بروند و او با ماوی صحبت کند و سنجر هم قبول می کند و به کلبه می روند. اما ماوی برای سنجر یادداشتی نوشته و از او تشکر کرده و گفته: «نمی تونم مشکلم رو توضیح بدم.» او رفته و وقتی سنجر و ملک به کلبه می رسند ماوی آنجا نیست. سنجر ناراحت می شود و ملک به او می گوید: «انگار من برای تو کافی نیستم. از رفتن اون زن ناراحتی!» سپس یادداشت ماوی را می سوزاند و در همین حال کاوروک با سنجر تماس می گیرد و می گوید: «ماوی سراغ تعمیرکار قایق رفته و از اون خواسته قایق اجاره ای رو هرچه زودتر تعمیر کنه. چون دوباره قصد رفتن به دریا رو داره.» خالصه به دیدن دوستش رفیقه می رود و می گوید: «سنجر در عرض دو روز ناره رو فراموش کرده و با یه زن همدم شده. اون انقدر زجر کشیده که خودش رو گم کرده. یحی هم که فریب یه زن موذی رو خورده. من نمی دونم با پسرام چی کار کنم.» رفیقه می گوید: «بهتره حواست رو جمع کنی و ببینی ماجرای سنجر و زن غریبه از چه قراره.» او در میان گریه می گوید: «منم در مورد گدیز و ناره سهل انگاری کردم و گدیز رو از دست دادم.» گلسیه به دیدن دودو می رود و به او می گوید: «خالصه پشت سر تو حرفایی می زنه. زود باش بگو چی کار کردی که اون انقدر ناراحته؟» دودو می گوید: «من و یحیی عاشق هم شدیم و حالا هم داریم بچه دار می شیم. حالا دوتایی می ریم تا اینا رو به خالصه بفهمونیم.»

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا