خلاصه داستان قسمت ۱۵۵ سریال ترکی دختر سفیر

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵۵ سریال ترکی دختر سفیر را می توانید مطالعه کنید. فصل اول این مجموعه محصول سال ۲۰۱۹ در ژانر درام است و فصل دوم آن در حال پخش می باشد. نام انگلیسی این سریال The Ambassador’s Daughter است. در این سریال انگین آکیورک  Engin Akyürek ، نسلیهان آتاگل دوغلو Neslihan Atagül Doğulu، تولین یازکان Tülin Yazkan، غنچه جلاسون Gonca Cilasun و اوراز کایگیلاراوغلو Uraz Kaygılaroğlu به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۱۵۵ سریال ترکی دختر سفیر

خلاصه داستان سریال ترکی دختر سفیر

سانجار و ناره از جوانی یکدیگر را دیوانه‌وار دوست دارند، اما پدر این دختر مخالف رابطه آن‌ها بود. ناره و سانجار تصمیم می‌گیرند فرار کنند و مخفیانه ازدواج کنند. شب بعد از عروسی سانجار گمان می‌کند ناره به او خیانت کرده‌است و حرف‌های ناره را باور نمی‌کند، لذا او را از کلبه‌شان بیرون می‌کند. ناره خود را از صخره به پایین پرت می‌کند و به سختی مجروح می‌شود. ناره بعد از آن ناپدید می‌شود و داستان آن‌ها به افسانه ای تبدیل می‌شود که ترک‌ها برایشان شعر گفته‌اند. سانجار گمان می‌کند ناره به راحتی او را ترک کرده‌است و به دنبال زندگی تازه‌ای به اروپا رفته‌است. سال‌ها بعد ناره دوباره در زندگی سانجار ظاهر می‌شود. او در لحظه‌ای که سانجار قصد ازدواج دارد، با دختر بچه ای ظاهر می‌شود و تصمیم می‌گیرد زندگی جدیدی را آغاز کند. سانجار پس از ورود دوبارهٔ ناره به زندگی اش، دوباره بهم می‌ریزد و سعی در بیرون کردن ناره از زندگی اش دارد اما با اتفاق‌های عجیب و مرتبط بهمی که در ادامه داستان می‌افتاد ورق بر می‌گردد و سانجار به دنبال حقیقت ۸ سال پیش می‌رود.

قسمت ۱۵۵ سریال ترکی دختر سفیر

در عمارت افه اغلو سنجر به همراه دختر و خانواده اش در حال صرف غذا هستند و الوان به آنها می گوید که قصد دارد مغازه ای اجاره کند و گیاه دارویی ای که درست کردنش را از عمه فریده یاد گرفته بفروشد. خالصه مخالفت می کند ولی سنجر و زهرا به او می گویند که هر کاری کند آنها مثل کوه پشتش هستند و الوان امیدوار می شود و در مورد ماوی حرف می زند که قهوه روی لباسش ریخته بود. سنجر فورا می فهمد که الوان در مورد ماوی صحبت می کند و خالصه احساس می کند که گلوی پسرش پیش آن زن گیر کرده است. برای همین از خدمتکار می خواهد که بفهمد ماوی از شهر رفته یا هنوز آنجاست. یحیی از اینکه با دودو آشنا شده و به زودی از او صاحب پسری خواهد شد خوشحال است و به او قول می دهد که تمام سعی اش را برای خوشبختی او خواهد کرد و در ضمن از او می پرسد که آیا قبلا دوست پسری نداشته؟ دودو به او اطمینان می دهد که تنها عشقش یحیی است. یحیی جرات می کند و از او می خواهد که تست دی ان ای را بدهند تا خیال خالصه هم بابت آن راحت شود و دودو با نگرانی و ناراحتی می پذیرد.

یحیی سراغ مادرش می رود و می گوید: «دودو قبول کرده تست بده. من هم هیچ شکی به اون ندارم. منم می خوام به یاد پدرم اسم پسرم رو محمد بذارم. تا حالا هیچکس من رو آدم حساب نمی کرد چون نتونستم آدم حسابی بشم ولی دارم پدر میشم.» خالصه بغض می کند و دعا می کند که پسرش به آرزویش برسد. ماوی به شرکت قهرمان می رود و از او می خواهد به او قایق اجاره بدهد. ولی قهرمان می گوید: «باید یه کاپیتان با خودت ببری. چون دفعه پیش مدرک کاپیتانیت رو من برات جور کردم. در ضمن چرا از سنجر که جونت رو نجات داد کمک نمی خوای؟» پدر قهرمان که در گوشه ای نشسته با شنیدن اسم سنجر می گوید: «سنجر یه پهلوونه. وقتی فهمید ناره با یه مرد دیگه به اون خیانت کرده اونو از خونه ش بیرون انداخت و ناره هم خودکشی کرد.» ماوی در مورد ماجرا کنجکاو می شود و قهرمان داستان نه سال پیش سنجر و ناره را تعریف می کند. خالصه به همراه ندیم به پانسیون ماوی می رود اما در ساحل دریا سنجر و ماوی را مشغول صحبت می بیند. سنجر به ماوی می گوید: «بذار کمکت کنم.

برات خودم قایق اجاره می کنم.» ماوی با ترشرویی داد می زند: «به خاطر مردهایی مثل تو چه زن هایی که نمردن. می دونم که با خودخواهی ناره رو از خودت روندی و اونم خودکشی کرد. دیگه نمی خوام ببینمت.» سنجر هم با عصبانیت جواب می دهد: «تو بگو که کدوم مرد رو بدبخت کردی و عذابش دادی؟» ماوی می گوید: «من مثل تو قاتل نیستم.» و می رود. خالصه با شنیدن این حرف ها از ندیم می خواهد کاری کند تا ماوی زودتر از شهر برود. درد زایمان جیلان شروع شده و الوان و گلسیه و نجرت او را به بیمارستان می برند و الوان هم به قهرمان زنگ می زند و می گوید که جیلان از او حامله بوده و در حال زایمان است. قهرمان که حیرت کرده با عصبانیت به بیمارستان می رود. گوون چلبی که اصرار دارد خانواده گدیز را تحت سرپرستی خودش دربیاورد با موگه قرار می گذارد که با هم صحبت کنند. از آن طرف سنجر با خشم از چلبی می پرسد آیا موضوع ناره را او به ماوی گفته یا نه و گوون چلبی اظهار بی اطلاعی می کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا