خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) + پخش آنلاین
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۱۵ سریال ترکی اوچ کوروش
لیلا به سرعت پیش کونیالی میره و بهش میگه داداش میخوام ازت دو نفرو پیدا کنی، می کتی؟ کونیالی میگه البته آبجی بگو کیا؟ لیلا میگه عدنان تکین و آیسل تکین، پدر و مادر کمیسر. کونیالی جا میخوره و با تردید میگه چشم لیلا میگه بین خودمون باشه به کسی چیزی نگو و از اونجا میره. افه با کارتال به طرف خانه قدیر میرن و افه ازش میخواد تا درو باز کنه کارتال میگه ببین توروخدا تو محله خودمون داریم دزدی میکنیم! تا درو باز میکنه افه ماشین غدیر را میبینه که ار اونجا رد میشه افه میگه خودشه و به دنبالش می دود کارتال هم می دود و ماشین را روشن میکند و ماشین غدیر را تعقیب میکنند. شاهین پیش مسعود میره و او بهش میگه چیشد؟ کارتال فهمید که کار تو بوده؟ شاهین میگه نه فعلا سرش گرمه مگه نمیدونی داره ازدواج میکنه! مسعود میگه ازدواج با دختر نزیح کار هرکسی نیست ببینیم این اتفاق می افتد یا نه! افه و کارتال جلوی ماشین غدیر را میگیرن و کارتال با عصبانیت میگه چرا هرچی صدات میزنم توجه نمیکنی؟ غدیر خودشو میزنه به اون راه و میگه نفهمیدم! اتفاقی افتاده؟ همان موقع آدم های نزیح به اونجا میان که کارتال بهش میگه از اینجا برو! و با افه پشت خرابه پنهان میشن و بعد از درگیری با اونا از انجا میرن. افه میپرسه اونا کی بودن؟ کارتال بهش میگه چیزی نیست آدم های پدر زنم بودن!
غدیر به همان محل دفن مادر فرهان میره. فرهان با دیدن قبر مادرش به سمتش میره و روی قبر دراز میکشه و با گریه میگه بالاخره اومدم مامان! و شروع میکنه به گریه کردن. غدیر با دیدن او گریه اش میگیره و جعبه ای را بهش میده و میگه این ماله توعه! اون شب که داشتیم خاکش می کردیم این افتاده بود. فرهان با باز کردن جعبه یه دونه گوشواره میبینه. غدیر با گریه میکه من از هیچی خبر نداشتم! قسم میخورم یکدفعه شب اومدن دم خونه ام گفتن کارت داریم. فرهان میگه تو هم پول گرفتی مثل بقیه ساکت شدی آره؟ غذیر میگه نه قسم میخورم هیچ پولی نگرفتم. فرهان میگه این همه سال اومدی بالا سر قبر مادرم گل گذاشتی فکر کردی تبرعه میشی؟ الان دیگه بی گناهی؟ غذیر میگه من این همه سال با عذاب وجدان داشتم زندگی می کردم و این زجر واسم تموم نشد! باور کن هیچ کدوم از اهالی محله هم مقصر نیستن فردای آن شب شریف تو قهوه خونه درباره مادرت یه داستانی از خودش سرهم کرد و به همه گفت همه هم باور کردن و فکر میکردن که تو ازدواج کردی و رفتی دنبال خوشبختیت! همه واست ارزوی خوشبختی میکردن. فرهان میگه اما این چیزیو عوض نمیکنه تو هم مثل بقیه باید به سزای اعمالت برسی. غدیر میگه بزن! هر بلایی می خوای سرم بیار تا از این عذاب خلاص بشم! خسته ام! فرهان بهش میگه میدونی چیه؟ حالا که میبینم زنده بودنت داره عذابت میده پس کشتنت بهترین کاریه که واست میشه کرد پس نمیکشمت و میزارم همینجوری عذاب بکشی. سپس گوشواره مادرشو روی قبر میزاره و کنارش دراز میکشه. غدیر اسلحه اش را برمیدارد و خودکشی میکنه.
کارتال ماشین افراد نزیح را برداشته و با اون میرن پیش کسی که ماشینشو قرض کرده بودن و بهش میگه اون ماشین یخورده داغون شد به جاش این ماله تو. سپس از همانجا از همدیگه جدا میشن و افه به طرف خانه اش می رود. کارتال با شسو و روشن به محل قمار خانه مسعود میرن. وقتی به اونجا میرسن همه چیز را بهم میریزن و افراد انجا را فراری میدن. مسعود با دیدن کارتال میگه فکر نمی کردم اینجاها ببینمت! کارتال میگه واسه کتک کاری نیومدم میدونی که عروسیم نزدیکه باید مراقب صورتم باشم مسعود میگه ولی نمیشه بدون هیچی بری که! سپس به افرادش می سپارد تا به نوبه خودشون ازش پذیرایی کنن. کارتال به شسو و روشن میگه تا جایی که میتونین نزارین بیان سمت من خودتون به حسابشون برسین و خودش می نشیند و درگیری انها را میبیند. روشن پیش کارتال میره و که تو بهش میگه کار تو هم خیلی خوبه ها ولی روش تو دیگه داره کم کم قدیمی میشه! سپس با همدیگه هنر رزمی شسو را میبینند. کارتال بعد از اینکه افراد مسعود را حسابی زدن به طرف اتاق مسعود میره. مسعود در حال حرف زدن با نزیحه! او بهش میگه آقا خودش با پای خودش اومده اینجا! الانم دارن افرادم به حسایش میرسن شما خیالتون راحت باشه. همان موقع کارتال از راه میرسه و گوشیه مسعود را که رو زمین افتاده برمیداره و میگه سلام باباجون، ازتون میخوام دفعه بعد این مسعود را پی من نفرستید! ادم بهش برمیخوره! دیدین تو این فیلم ها قاتل سریالی، گروه خلافکاری چیزی می فرستن سراغ دشمنانشون؟ ازونا بفرستین دنبالم اینجوری بهتره!
بعد از قطع تماس با پنجه بوکسی که تو دستش داره کف دست مسعود میزنه و میگه این علامته منه! دیگه هروقت ببینیش یاد من می افتی. باعث میشه منو یادت نره در ضمن خودتو در حد من نبین! به زودی جای نزیحو من میگیرم پس با من مدارا کن! و از اونجا میره. افه رو کاناپه در حال استراحت کردنه که لیلا واسش پیام میفرسته و باهاش ساعت ۸ تو رستوران قرار میزاره و میگه کار واجبی دارم باهات. افه شب به سر قرار میره اما وقتی وارد رستوران میشن افه پدر و مادرش را میبیند و از داخل شدن امتناع میکنه لیلا که از قصد همچین کاری کرده با این کارش عصبی میشه و با خودش میگه این بار هم حق با تو بود عمه و بعد از دعوا از اونجا میره. بعد از رفتن لیلا عدنان از سر و صدا بیرون میاد که افه را میبینه و میگه اومدی اینجا هم آبرومو ببری؟ و باهم بحث می کنند…..