خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی محکوم mahkum به همراه تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی محکوم را برای علاقمندان به این سریال قرار داده ایم. برای خواندن این قسمت از سریال ما را همراهی کنید. سریال ترکی محکوم سریالی در ژانر اکشن و درام است که به خوبی توانسته خود را در دل بینندگان و منتقدین جا کند. کارگردان این سریال ولکان کوجاتورک (Volkan Kocatürk) است و بازیگرانی چون اونور تونا، اسماعیل حاجی‌اوغلو و سرای کایا در آن بازی می‌کنند. پخش سریال ترکیه ای محکوم از ۱۴ دسامبر ۲۰۲۱ (۲۳ آذر ۱۴۰۰) از شبکه FOX آغاز شده است. سریال محکوم به صورت دوبله فارسی از شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۱ از شبکه mbc persia و تکرارش روز بعد ساعات ۰۹:۰۰ و ۱۶:۴۵ پخش می شود.

قسمت ۱۵ سریال ترکی محکوم
قسمت ۱۵ سریال ترکی محکوم

خلاصه داستان قسمت ۱۵ سریال ترکی محکوم

باریش به خانه ساشا میره و باهاش دعوا می کند که چطور گذاشته یه پسر ۱۸ ساله از دستش در بره و فرار کنه. ساشا بهش میگه همان روزی که علی از زندان آزاد شد رفت به بیمارستان و وقتی فهمید الیف خواهرش مرده حسابی به هم ریخت و تو بیمارستان منو دید و از دستم فرار کرد منم به دنبالش رفتم اما از یه جایی به بعد گمش کردم باریش بهش میگه اگه علی همه چیزو لو بده کارمون ساخته است. ساشا بهش میگه بهت قول میدم قبل از جمره او را پیدا کنم. باریش به اتاق می رود و می بینه که نازلی از خواب بیدار شده نازلی بیتابی میکند و به خاطر خواب بدی که دیده باریش او را آرام میکند نازلی سراغ پدرش را می گیرد که باریش بهش شکلات می دهد و آرامش می کند. فیرات در زندان به اتفاق های اخیر و چیزهایی که به خاطر آورده فکر می‌کند و حدس میزنه که آن کسی که به دنبالش میگشته علی بوده. فردای آن روز به باریش میگه همیشه ساواش اول هر ماه می رفت پیش پدرش و با همدیگه نوشیدنی می خوردند و خلوت می کردند کاری که این چند وقته به خاطر مرگ ساواش انجام داده نشده باریش به خانه زاهد میره تا با همدیگه خلوت کنند و نوشیدنی بخورند. اونجا دوباره زاهد شروع میکنه به بدگویی کردن از باریش او از زاهد میپرسه که چرا انقدر از باریش بدت میومد و باهاش مشکل داشتی؟ زاهد میگه من بدم نمیومد این رفتار من به صلاح خود باریش بود خودت خوب میدونی که باریش آدم دردسرسازی بود و اگه باهاش اون رفتار نمی شد بدتر هم می شد باریش به خاطر می آورد که اون قدیم ها زاهد به او سیلی زده بود و بهش گفته بود که بوگه با ساواش ازدواج میکنه و تو هم باید از اینجا بری سپس زاهد با طعنه بهش میگه که خود ساواش هم از باریش بد میگفت و خوشش نمیومد.

جمره به محله زندگی علی میره و با نشان دادن عکس از آنها پرس و جو میکنه که خبری از علی دارن یا نه و آدرس خانه اش کدومه؟ هم محله ای های علی به جمره میگن که پارسال از اینجا رفته و خانه اش را عوض کرده یه نفر از راه میرسه و میگه من آدرس خانه جدیدشو بلدم و او را به آدرس جدید میبره. جمره وقتی به آدرس میره با دیدن خانه فیرات حسابی شوکه میشه سپس با پرس و جو متوجه میشه که خانه علی خانه روبرویی فیرات بوده ساشا از اهالی توی کوچه سراغ علی را می گیره ولی کسی او را ندیده و خبری ندارن ازش، به خاطر همین به باریش زنگ میزنه و این خبر را بهش میده باریش کلافه میشه و به رئیس زندان زنگ میزنه و خواسته اش را بهش میگه. زاهد به بیمارستان میره تا تومریس را ملاقات کند تومریس با گریه ازش گلگی می‌کند که چرا مرگ پسرش را ازش پنهان کرده بود! زاهد او را آرام میکند و میگه برای اینکه حالت بد نشه نگفتم باریش مرده، تومریس با گریه بهش میگه من میدونم که ساواش پسرم مرده نه باریش و بی تابی می کند زاهد پرستار را صدا میزنه تا او را آرام کند. باریش به یکی از ویلاهاش میره که در خانه اش زده میشه با باز کردن در با فردا روبرو میشه و جا میخوره. فردا بهش میگه من از همه چیز ساواش خبر داشتم و میدونستم که اینجایی! سپس او را به داخل دعوت می کنه فردا سربسته درباره کاری صحبت میکنه باریش که نمیدونه درباره چی داره حرف میزنه بحث را عوض میکنه. فردا وارد آشپزخانه میشه و برای خودشان دو جام شراب سفید میریزه و به باریش میگه نوشیدنی مورد علاقه ات را آوردم باریش تشکر میکنه. بوگه به باریش زنگ میزنه و به بیرون میره تا باهاش صحبت کنه باریش بهش میگه ساواش داشته بهت خیانت می کرده الان هم زنی به نام فردا اومده پیشم بوگه بهش میگه ازش خبر داشتم تازه اطلاعاتی هم دربارش پیدا کرده بودم حواستو جمع کن فردا زن خیلی عجیبیه!

باریش بهش میگه ساواش چه سلیقه مزخرفی داشته از شراب سفید خوشش میومده! بوگه جا میخوره و میگه نه اصلاً باریش از شراب سفید متنفر بود فردا همان موقع با ترس و نگرانی از اتاق بیرون میاد و بهش میگه یه کار خیلی مهم پیش اومده باید سریع برم اما باریش جلوشو میگیره و بهش میگه من فهمیدم که تو متوجه شدی من ساواش نیستم فردا با گریه و ترس ازش میخواد تا با او کاری نداشته باشد سپس میگه قول میدم به کسی چیزی نگم اما باریش با خاک انداز شومینه تو سرش ضربه میزنه. بوگه که هنوز پشت خطه با فریاد از باریش میخواد تا به فردا کاری نداشته باشه و بلایی سرش نیاره. علی به ملاقات فیرات میره که فیرات با دیدن او حسابی جا می خورد علی ازش تشکر میکنه که بهش کمک کرده تا از زندان آزاد بشه فیرات با عصبانیت ازش میپرسه که چه بلایی سر خانواده اش آورده؟ اما علی بهش میگه من هیچ کاری نکردم و اون حرفارو همینجوری زدم فیرات فریاد میزنه و میپرسه نازلی دخترم کجاست؟ نگهبان ها از راه میرسند و فیرات را به سلولش میبرند. زاهد سر مزار ساواش رفته و او را ساواش خطاب میکند و شروع به گریه کردن میکند. ساشا به ویلا پیش باریش میره که میبینه فردا رو زمین افتاده و به باریش خبر میده که اومدم بگم نازلی تو خونه نیست باریش حسابی عصبانی میشود. بوگه تو مسیر رفتن به ویلا هست و با گریه به باریش زنگ میزنه و دعا میکنه که بلایی سر فردا نیاورده باشه تو مسیر به یک موتوری میزنه. علی از زندان خارج میشه و کمی عقب تر سوار ماشینش می شود، نازلی صندلی پشت ماشین علی نشسته و در حین حرکت بادکنکش از پنجره به بیرون میره. با بالا رفتن بادکنک فیرات اونو از از حیاط زندان میبینه و با دیدن بادکنک یاد نازلی دخترش می افتد و لبخند می زند….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی محکوم Mahkum + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا