خلاصه داستان قسمت ۱۶۱ سریال ترکی تردید (هرجایی)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۱۶۱ سریال ترکی تردید (هرجایی) را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. سریال ترکی هرجایی در روزهای جمعه ساعت ۸ شب به وقت ترکیه پخش می شود و دارای طرفداران بی شماری در ترکیه و دیگر کشورها می باشد. هرجایی (عهدشکن، بی‌وفا) یک مجموعه تلویزیونی درام عاشقانه ترکیه است که حاصل پیدایش یک عشق با طعم انتقام و با بازی آکین آکین اوزو، گولچین سانتیرجی اوغلو، ابرو شاهین، اویا اونوستاشی ، احمد تانسو تانشانلر، سرهت توتوملر می‌باشد.

قسمت ۱۶۱ سریال ترکی تردید (هرجایی)

خلاصه داستان قسمت ۱۶۱ سریال ترکی تردید (هرجایی)

عزیزه وقتی می بیند که نصوح پیشنهاد صلح او را نپذیرفت داد می زند:« بعد از این مواظب خانواده ات باش تا بلایی سرشان نیاید.» در این بین فیرات با دیدن ریان در بین جمعیت به سمت او می دود و دست ریان را گرفته و از او می خواهد که همراه او بیاید و با عجله به میران زنگ می زند تا در کوچه ی پشتی به او و ریان ملحق شود. آزاد وقتی این صحنه را می بیند پدربزرگ و عمویش را در جریان می گذارد و همگی به دنبال ریان و فیرات می روند. فیرات با دیدن میران دو تا بلیط هواپیما به اضافه ی سند اموالی که به نام او کرده را به او می دهد و از آنها می خواهد از میدیات بروند و به دور از تمام مشکلات با هم زندگی کنند اما شاداغلوها از راه می رسند و اسلحه هایشان را به سمت آنها نشانه می روند. فیرات می گوید:« من خواستم که با هم از اینجا بروند. ریان بی تقصیر است. شماها مانع خوشبختی این دو تا هستید.» آزاد جلوتر می آید و می گوید:« میران این بار هم توانست ریان را با دروغهایش گول بزند.

او دشمن ماست و جایی بین ما ندارد.» سپس همگی به همراه ریان به عمارتشان برمی گردند. میران فیرات را سرزنش می کند که الان وقت این کارها نبود. او و ریان نمی توانند با وجود اینهمه مصیبت بی خیال شوند و کنار هم زندگی کنند. و تاکید می کند که حتما باید اعتماد عزیزه را جلب کند بنابراین قرار می گذارند که در مقابل چشم عزیزه نمایش اجرا کنند. عزیزه به همراه اصلان به مزار پسرش احمد می رود و آنجا در کنار مزار پدر اصلان از او می خواهد که شهر را ترک کند. اصلان می گوید:« امروز فهمیدم که بخاطر من حاضری که حتی با دشمنت صلح کنی. تو کودکی های مرا از من گرفتی حالا بگذار کنارت باشم.» عزیزه جواب می دهد:« اما اجازه نمی دهم بقیه ی زندگی ات را فدای انتقام کنی.» اما اصلان می گوید تصمیم جدی دارد که تا وقتی از شاداغلوها انتقامش را نگرفته جایی نرود. نصوح ریان را تحت فشار قرار می دهد که حتما از میران طلاق بگیرد و می گوید اجازه ندارد بدون اطلاع او از خانه خارج شود و به خدمتکارش هم می سپارد که اسب ریان را بفروشد. ریان التماس می کند که کاری با اسبش نداشته باشند و از پدرش کمک می خواهد ولی هازار سکوت می کند. در عمارت اصلان بی سلطان از شکم عروسک گل خانم نامه ی دلشاه را پیدا می کند و باحیرت متوجه می شود که میران پسر هازار است و هیچ ربطی به اصلان بی ها ندارد و عزیزه در تمام این سالها قصد داشته تا هازار را به دست پسر خودش به قتل برساند و درضمن از اینکه اصلان تنها نوه ی مذکر اصلان بی ها محسوب می شود خوشحال می شود و احساس می کند که حق به حقدار رسیده است.

در همین حال فیرات و میران وارد عمارت می شوند و طبق قرارشان شروع به دعوا و کتک کاری می کنند. میران رو به فیرات داد می زند:« از این به بعد در کار من دخالت نکن من تصمیمم را گرفته او ریان را طلاق می دهم و بعد از آن هازار را هم خواهم کشت.» اهل خانه با تعجب به آنها نگاه می کنند. سلطان با عجله نامه ی دلشاه را پیش اصلان می برد و او بعد از خواندن نامه می گوید:« سعر در نمی آورم مادر بزرگم از کی انتقام گرفته؟ چرا از ریان انتقام گرفته؟» سلطان می گوید:« این چیزها دیگر برای ما اهمیتی ندارد نامه را به میران برسان. من و گونول و تو از اینجا می رویم و زندگی جدیدی را شروع می کنیم.» ریان به همراه هازار به دادگاه می روند و از آن طرف میران هم می آید تا طلاق بگیرند. اما ریان راضی به طلاق نیست و در آخرین لحظه فکری به خاطرش می رسد و به پدرش می گوید که او حامله است و نمی تواند از میران جدا شود. سپس به اتاق دادرسی رفته و به قاضی می گوید که طلاق نمی خواهند و به این ترتیب مسئله ی طلاق منتفی می شود. ریان و میران قرار می گذارند که این موضوع بین خودشان باشد و بقیه اینگونه تصور کنند که آنها از هم جدا شده اند.

بیشتر بخوانید: 

خلاصه داستان قسمت آخر سریال ترکی تردید (هرجایی) + جزئیات داستان

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا