خلاصه داستان قسمت ۱۶۳ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۱۶۳ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۱۶۳ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۱۶۳ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۱۶۳ سریال ترکی خواهران و برادران

عمر و آسیه و امل نشستن که هاریکا با سوزی با خریدهایی که کردن به اونجا میان، عمر با کلافگی میگه اینا چیه هاریکا؟ هاریکا بهش میگه چیزهایی که دوست داشتمو سوزی واسم خریده بیاین ببینین چیا خریدم. عپر با کلافگی و تعجب نگاهش میکنه و میگه مگه ما از کسی کمک خواستیم؟ نه ما نه تو به کمک کسی احتیاج نداریم! سوزی میگه ایندفعه قبول کن چون نمیتونم پسشون بدم! عمر سپس با کلافگی به سوزی اشاره میکنه تا بیرون برن و حرف بزنن. سوزی بهش میگه عمر من نمیتونم وقتی دوستم ازم چیزی میخواد بگم نه، دست خودم نیست عمر میگه تو میدونی که این موضوع خیلی واسه من مهمه و روش حساسم سپس بعد از کمی حرف زدن عمر میگه باشه فقط به یک شرط قبول میکنم اونم این که پولشو بگیری سوزی قبول میکنه. یکدفعه صدای دعوای آسیه و هاریکا بلند میشه که عمر با سوزی خداحافظی میکنه و به داخل میره و میگه اینجا چخبره؟ چیشده؟ هاریکا میگه بیا ببین خواهرت داره منو از خونه بیرون میکنه! آسیه میگه اصلا من همچین حرفی نزدم من کی این کارو کردم؟ من فقط گفتم انقدر غر نزن وضعیت ما هم همینه کاری نمیتونیم بکنیم! هاریکا با چشمانی گریان میگه اصلا من میرم جایی که منو نخوان نمیمونم. عمر به دنبالش میره و میگه انقدر مسخره بازی درنیار هاریکا به سوزان خانم قول دادم! منم میخوام واستون بهترینارو بگیرم ولی میبینی که توانم در همین حده! هاریکا میگه میدونم مشکل از منه من نمیتونم با این وضعیت کنار بیام عمر باهاش حرف میزنه و آرومش میکنه و میگه من مطمئنم وضعیت تو در آینده خیلی بهتر میشه و اینجوری نمیمونه هاریکا حالش بهتر میشه و باهم به خانه برمیگردن. فردای آن روز بچه ها حاضر شدن و در حال رفتن به مدرسه هستن که اورهان با ماشین و ظاهری جدید به اونجا میاد.

همگی با دیدنش در اون لباس های جوانانه شوکه میشن و او هان ازشون میپرسه که اینجوری خوبه؟ خوب شدم؟ شنگول میگه آره شبیه دلقکا شدی، خجالت نکشیدی با این سن اینجوری لباس پوشیدی؟ اورهان میگه چی میگی تو زن؟ این همه سال میمون تو بودم حالا میخوام هرجور دوست دارم لباس بپوشم و بگردم. سپس بعد از رفتن شنگول به داخل به بچه ها میگه بیاین هرجا میخواین برسونمتون عمر میگه امل یخورده مریضه میخوام ببرمش درمانگاه اورهان میگه بیاین میبرمتون. عمر بعد از بیرون اومدن از درمانگاه بهشون میگه که آزمایش گرفتن ازش یه ساعت دیگه جوابش میاد. سپس اورهان امل را پیش صباحت میبره و بچه ها به طرف مدرسه میرن. تو مدرسه سوزان به هاریکا زنگ میزنه و باهمدیگه حرف میزنن سپس سوزان میگه که فردا روز ملاقاتش و ازش میپرسه میاد یا نه که هاریکا میگه آره مامان جون میام. تو شرکت آیلا و نباهت نشستن که گزیده پیششون میره و درباره ورشکستگی آکیف باهاشون حرف میزنه و وقتی میفهمه که تو امور مالی حق امضا داره جا میخوره و میگه با همین حق امضا خیلی کارها میتونه بکنه! اونا میترسن که گزیده میگه یه چک میکنم ببینم چی به چیه بهتون خبر میدم. تو مدرسه جواب آزمایش میاد و آسیه میگه  که کمبود فسفر دارد و باید زیاد فسفر بهش برسه باید ماهی بخریم! اوگولجان میگه ولی واسه ماهی که پول لازم نداریم میریم ماهیگیری همگی تو فکر فرو میرن که برک و دوروک میگه آره ما هم میریم تور و قلاب ماهیگیریمونو میاریم بعد از مدرسه همگی خوشحالن و به ساحل میرن. آیلا و نباهت در حال تست کردن نمونه کرمشون هستن که گزیده بهشون زنگ میزنه و خبر میده که آکیف اصلا ورشکست نشده او تمام اموالشو برده زیر نظر شرکت شما که اینجوری اموالش مصادره نشه تا در اولین فرصت به نام خودش بزنه با اون حق امضاء ای که داره.

آیلا و نباهت شوکه میشن و میگن یعنی اون سوزان بیچاره الکی افتاده تو زندان؟ شنگول که اونجا بود همه ی حرفارو میشنوه. آیلا و نباهت وقتی از اتاقشان بیرون میان با دیدن آکیف که ظاهرش تغییر داده جا میخورن اما به روش میارن و آیلا برای اینکه مطمئن بشن بهش میگه که تصمیم گرفتن که حق امضا را ازش بگیرن چون کارهاشون مختل شده آکیف میگه این نشدنیه و نمیشه و به شدت مخالفت میکنه. بچه ها بعد از مدرسه به ساحل رفتن تا شروع کنن به ماهیگیری. برک و دوروک که خیلی بلد نیستن وقتی تنها میشن به ماهیگیر ماه ی که اونجاست میگن و ماهی های اونو میخرن و وقتی آسیه و آیبیکه به اونجا میان بهشون میگن که خودشون گرفتن آنها که فهمیدن ماجرا از چه قراره به روشون نمیارن. شب عمر ماهی درست کرده و در حال شام خوردن هستن که یکدفعه در زده میشه و یه پیرزن عمر را جنید خطاب میکنه و به داخل میاد او میشینه و آسیه را نوران، اوگولجان را محمود خطاب میکنه آنها متوجه میشن که آلزایمری چیزی داره و اونارو اشتباه گرفته سپس بیرون میرن تا فکر کنن چجوری ببرنش کلانتری اما وقتی به داخل میرن میبینن که اونجا خوابیده. فردای آن روز سر میز صبحانه اون میپرس و میگه تخم حرفشو آماده کردن یا نه آسیه به عمر میگه یه تخم مرغ بیشتر نداریم و میخواستم بدم امل چیکار کنیم؟ پیرزن میگه یدونه داریم؟ سپس بهشون از ساک پر از پولی که تو دستشه یه بسته پول میده به آسیه که بره تخم مرغ و داروهاشو بگیره همگی شوکه میشن از اون همه پول. عمر و آسیه بیرون میرن و عمر میگه مطمئنم واسمون دردسر میشه و به مشکل میخوریم…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا